ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سلام
روزتون زیبا
بهارتون پر از حال خوب
دیگه خرداد ماه زیبا و دلچسب دست به کار شده و گرما حسابی به اوج رسیده
خرداد چیزی از تابستان کم نداره و آفتاب در پررنگ ترین حالت خودش قرار گرفته
بهتون گفتم که جناب دزد زحمت کشیدند و موتور کولر دفتر ما را به یغما بردند... برای همین داریم به شدت در گرما تبخیر میشیم
احتمال زیاد اول هفته بعدی زنگ بزنم جناب سرویس کار و کولر را راه اندازی کنیم
اول از عید رمضان بگم
روز آخر تمیزکار داشتم و توی ساعات آخر روزه داری حسابی خودم را هلاک و خسته و تشنه کردم
بعدش هم با مامان جان دلمه پیچیدیم
دلمه برگ مو که میخواستیم نصفش را بزاریم برای فردا و دورهمی
شب بیخیال کل دنیای مجازی شدم و برای خودم فیلم دیدم
سرساعت سحر هرشب بیدار شدم
بعد هم خوابیدم و صبح زودتر از هر روز بیدار شدم
دوش گرفتم و یه تیپ قرمز خوشرنگ زدم و یه آرایش کوچولو...
صبحانه را خوردم و چه چسبید اون چای خوشرنگ و عسل ...
بعدش تازه رفتم سروقت گوشی و متوجه شدم که تعدادی از مراجع یکشنبه را عید اعلام نکردند
دیگه کار از کار گذشته بود
قصد داشتم کیک سیب درست کنم و سریع دست به کار شدم ...
عطر سیب و دارچین که پیچید توی آشپزخونه من داشتم توی پیاله های پایه دار دسرهای کاکائویی میریختم
کیک را گذاشتم توی تراس تا خنک بشه و روی دسرهای کاکائویی را با شکلات وخرده بیسکویت تزئین کردم
بعدش تند تند میوه چیدم توی ظرف و دو رنگ شربت درست کردم
سالاد را با مامان جان آماده کردیم و بچه ها از راه رسیدند
پدرجان گوشت و مرغ را به سیخ کشیدند و با دوتا فسقلی و پدرجان و خواهرجانها رفتیم روی پشت بام برای کباب...
یه منتقل ایستاده داریم با بادبزن برقی... بهش میگیم باربیکیو...
بساط آب بازی فسقلیا به راه بود و بساط بگو بخند خواهرا ...
شوهرخواهر همچنان روزه بود و فرار را به قرار ترجیح داد و رفت خونه مادرش...
ما هم بعد از کلی شوخی و خنده سفره ناهار را پهن کردیم
جاتون خالی عالی بود...
عیدهای فسقلیا را هم اسباب بازی خریده بودم و حسابی براشون جذاب بود
تا شب دور هم بودیم
روز بعدش هم مغزبادوم همچنان خونه ما مونده بود و از صبح رفتیم باغچه
یه کمی ترس استفاده از کارواش را داشتم و این شد که ماشین را بردیم باغچه و خودمون شستیمش ...
آب بازی تو گرمای این روزها خیلی میچسبه
یه عالمه گلهای خوشگل چیدیم و از درخت توت خوردیم و برگشتیم خونه
یه تمیزکاری کوچولو و بعدش رفتیم سراغ تراس
باید برای فصل گرما گلهای حساس را از تراس ببریم سرسرا... موتور یکی از اسپلیتها توی تراس هست و ....
خلاصه ساعتها درگیر جابجایی گلدانها بودیم ، پدرجان و مادرجان و مغزبادوم و من ...
در نهایت نتیجه عالی بود
روز بعد از عید هم با پدرجان رفتیم بازار ، خرید برای دفتر کارم ...
البته که با کلی ماسک و دستکش و ژل و ...
از قبل هماهنگ کرده بودیم و در ساعت خیلی خلوت اول صبح رفتیم
خریدها را انجام دادیم و با پدرجان برگشتیم
تا چند جایی سربزنیم و یه سری خرت و پرت سفارش بدیم ظهر شد...
بعد هم وسایل را گذاشتیم و دفتر و پیش به سوی خانه
علت غیبتم هم همین بود...
یه سری از وسایلی که خریدیم باید ضدعفونی بشن
یه سری هم باید یه مدت کنار بمانند
یه سری بسته بندیهاشون باز شد و منتقل شدند توی قفسه ها
امروز هم از صبح زود اومدم دفتر...
آب سرد کن را راه انداختم و یه کمی جمع و جور کردم
بعد هم تخم شربتی و گلاب و آب خنک ریختم توی لیوانم ...
پ ن 1: زندگی را با آرامش دوست دارم و تنش ها را از خودم دور میکنم
پ ن 2: آقای دکتر خوب هستند و همچنان ساعت خواب و بیدار هیچکدوممون طبیعی و درست نشده
پ ن 3: یواشکی ها را دست کم نگیرید
خیلی دلچسب و حال خوب کن هستند
تیلو جانم سلام.
چه عید خوبی و چه خانم فعال و پرانرژی ای
خوب و دل خوش باشی همیشه
سلام الهام نازنین
قلم طلایی و بینظیرت منوبه شدت هوادارت کرده ها
عیدت مبارک تیلو جان.
چه لذت بخش بود کباب و پشت بوم و آبتنی بچه ها
همه ایامت مبارک نازنینم
خیلی چسبید
به به عیدتون بعد از روزهای متوالی مبارک تیلو جونم ما هم ساعت ۹ صبح متوجه شدیم اختلاف علما را ولی ساعت ۱۱ صبح مرجع تقلید ما هم اعلام عید کردن بنظرم دامادتون ضرر کردن اون جمع خوشکل موشکل را از دست دادن ..والا
پ.ن: تازه یکی دیگه از علما هم ساعت ۹ صبح اعلام کرد بخورید و بیاشامید که عید ست امروز
من که بدون اطلاع کله سحر برای خودم عید گرفتم
با سلام
ابتدا تبریکات عید و سپس پساعید خوبی داشته باشید . ظریفی می گفت این یواشکی ها را دست کم نگیرید چون هر چه اتش هست از گور همین یواشکی بلند میشه چون فکر می کنی فقط از ان خبر داری فکر می کنی فقط یک بار است فکر می کنی هر وقت دوست داشتی رهایش می کنی اما یواشکی میشه لواشکی که مزه اش میره زیر دنذان و و نمی تونی رهایش کنی و دیگر یواشکی نیست و ...
سلام دوست خوبم
اخ از یواشکی های خوشمزه
جوری با جزئیات مینویسی که فکر نمیکنم دارم میخوانم ، فکر میکنم دارم یه فیلم نگاه میکنم ! (البته آن قسمت آب بازی را چشمامو بسته بودم)
تازه با جزئیات نگفتم که



عجله عجله ای شد...
چشماتون را میبندین چطوری میخونین کلمات را ؟؟؟؟
به به چه خوووب چه پر انرژی. همیشه خوش باشید عزیزم
عیدت مبارک تیلو جان

خرید ها رو به خوشی استفاده کنی و کارت پر برکت باشه
متشکرم نازنینم
خریدهای دفتر بودن
انشاله برای همه خیر و برکت و سلامتی در پیش رو باشه
سلام دختر عموی جان

خدا قوت
روزه نمازات قبول باشه
ما هم آبسرد کن دفتر رو راه انداختیم اما کولر هنوز راه نیفتاده
هر سال من کولر رو سرویس میکردم اما امسال زانو درد نمیذاره از نردبون برم بالا و میدونم چشم همه به منه
اما کولر خونه رو امروز به دستور مامان راه انداختم
خاله هم از اصفهان برگشته و یه لیوان قشنگ برام خریده
شاد باشی دختر عمو
سلام بر پسرعموجان
متشکرم
لیوان نو مبارک
افرین همه فن حریف... کاش نزدیک بودی یه فکری به حال کولر ما هم میکردی
همیشه لبت خندون و دلت آروم وشاد باشه .
در کنار شما دوست خوب و نازنینم
عیدت که با تاخیر مبارک تیلو جان
ولی حسابی بهتون خوش گذشتا
همیشه دلت شاد و لبت خندون عزیزم
امیدوارم برادر جان هم زودتر بیاد کنارتون جمعتون جمع بشه
همه ایام شما هم مبارک و شاد
متشکرم
سلام بر دختر عمو تیلو
کلا تو فامیل هر چی خراب میشه اول یاد من میفتن
پارسال کولر خاله هامو هم سرویس کردم
انشالا اردی بهشت سال دیگه میخوام بیام اصفهان کولر شما رو هم سرویس میکنم
سلام به شما پسرعموی خوبم
عه ما از این آچار فرانسه ها تو فامیل نداریم
چه هیجان انگیز...
همه ی قشنگی های متن یک طرف. موندن مغز بادوم خونه ی شما طرف دیگه
کاش من جاش بودم
ای جانم
مشخصه مزه ی موندن خونه مامان بزرگ و بابابزرگ را چشیدی و حسابی هم بهت میچسبیده
انقده خوش به حالمه وقتی تیلو ازم تعریف میکنه
به من لطف داری
اونقدر تعریفی هستی که تو کلمات من نمیگنجی
چه خوب می نویسی
بهم لطف داری دخترجان
عاشقتممم که اینقدر پرانرژی هستیی

کاش ضمیمه توضیحات عکسم بود،بشدت دلم میخواست عکس دسراتون رو ببینم
تو وبلاگ شما ادم قدرت تخیلش میره بالا
همیشه به خوشی تیلو جان
چقدر خوب
چه تعریفای خوب و دلچسبی
ممنونم از شما
عکس نگرفتم که