روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

دندانپزشکی خر عست...

سلام

روزگارتون بهاری


مغزبادوم ما خوب نشدا... همچنان دست به گریبانه با این بیماری

همچنان هم مدرسه نمیره

چقدر صبحها از بودنش انرژی میگرفتم



همچین تو دلم رخت میشورن که نمیدونین

ساعت 12 میرم ببینم میشه امروز بی نوبت یک دندون درست کنم یا نه

نوبت ندارم

اما میخوام برم ببینم بین مریض دکتر منو میپذیره یا نه



بعضی وقتا از دور و اطراف یه حرفایی در مورد یه آدمهایی میشنوم که شاخ در میارم

آدمهای تحصیل کرده ی دورویی که وقتی میشنوم چه آدمهایی هستند ازشون میترسم

از گزندی که ممکنه با همین دورویی به عزیزانم بزنند...

از آسیبهایی که اونها ازش هیچ ابایی ندارن... خدا کمکمون کنه


با خوندن پست دل آرام جون تصمیم گرفتم یک طاعت پشت گوش انداخته شده را دوباره شروع کنم

شما هم امتحان کنید

حال خوبی بهتون میده

لازم نیست خیلی مذهبی باشین... لازم نیست حتما دعا و ثنا باشه

هرچیزی که برای خودتون حس و حال طاعت و بندگی داشته...



پ ن 1: بعد از دندونپزشکی میام و مینویسم


پ ن 2: دوست عزیز فری جان که از وبلاگ عالی جان تشریف آوردین...

خیلی از پیدا کردن دوستای تازه خوشحالم

متشکرم که منو خوندین

پست خاصی در باره خودم ندارم... روزمره هام را مینویسم

هرچی دوست دارین بدونین بپرسین تا بگم براتون

نظرات 9 + ارسال نظر
لیلی دوشنبه 10 اردیبهشت 1397 ساعت 10:22

سلام گندم طلایی زیبا صبحت بخیر
گندم روش حساسیتزدایی فقط برای فوبیا نیس واسه کم کردن اضطرابم هس مثلا در مورد افرادی که میترسن با هواپیما سفر کنن
کاش امتحانش کنی

سلام به روی ماهت لیلی قصه های عاشقانه
خوندم در موردش و روی خودم تست هم کردم ...
اما خب وجود داره دیگه... نمیشه منکرش شد

الی دوشنبه 10 اردیبهشت 1397 ساعت 10:47 http://elhamsculptor.blogsky.com/

من پارسال پروسه دندوپزشکی داشتم
باید اضافه کنم که من یه فوبیای وحشتناک به آمپول دارم و ... قابل وصف نیست که چه زجراوره برام
اینو گفتم که بدونب منه این مدلی هم وقتی رفتم دیدم اینقدرا هم سخت نیست
حالا وقتی برگشتی راحت میشی




خرای این امید دادنم هستم


من خودم اینقدر با خودم صحبت کردم و سعی کردم استرس را از خودم دور کنم
کلا پروسه ی دردناک و وحشتناکیه
ولی چاره ای نیست

رسیدن دوشنبه 10 اردیبهشت 1397 ساعت 10:51

فدات

لیلی دوشنبه 10 اردیبهشت 1397 ساعت 11:22

با همین دست، به دستان تو عادت کردم
این گناه است ولی جان تو عادت کردم

جا برای من گنجشک زیاد است ولی
به درختان خیابان تو عادت کردم

گرچه گلدان من از خشک شدن می‌ترسد
به ته خالی لیوان تو عادت کردم

دستم اندازه‌ی یک لمسِ بهاری سبز است
بس‌که بی‌پرده به دستان تو عادت کردم

مانده‌ام آخر این شعر چه باشد انگار
به ندانستن پایان تو عادت کردم

علی‌اکبر_رشیدی


عزیزمی با این مطالب زیبا
متشکرم

لیلی دوشنبه 10 اردیبهشت 1397 ساعت 15:16

عزیزم قهر همیشه هست!
اردیبهشت ولی، سالی یک بار می آید...
برگرد عاشقی کنیم!

قهر؟
کی با کی قهر کرده؟
کی بوده که دلش بیاد تو این هوا قهر کنه؟
بیارینش تا من گوشش را بکشم

لیلی دوشنبه 10 اردیبهشت 1397 ساعت 15:57

:قلب

داندان پزشکی چطور بود تیلو؟
امیدوارم که نوبت داده باشن و اذیت نشده باشی


اصلا نرفتم

بهار شیراز سه‌شنبه 11 اردیبهشت 1397 ساعت 07:32

من بچه بودم که با داداش بزرگه بازی خرکی می کردیم که دو تا دندون جلوییم تو بازی شکست...خدا داند که چه ضجری من کشیدم و چند سال تا این دندونا توسط یه فرشته مهربون درست شد
از صمیم قلب میگم دندون پزشکی خر عست...

اوه اوه
خاطره بد هم که داشته باشی با دندون دیگه چه شودددددددددد

رافائل سه‌شنبه 11 اردیبهشت 1397 ساعت 08:15 http://raphaeletanha.blogsky.com

تحصیلکرده های دورو و خبیث و توطئه گر خیلی خطرناکند.
خدا مارو از شرشون دور نگه داره.

الهی آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد