روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

فشارهای روزگار



پ ن 1 : میشه برای این پست هیچ نظری ننویسد؟

پ ن 2 : میشه منو با این پست قضاوت نکنید؟

پ ن 3 : میشه به من ترحم نکنید؟

پ ن 4: من حالم بده... کاری از دستم بر نمیاد



  

من این روزها تحت فشارم

یک فشار خرد کننده ی سخت

چرا باید همیشه در لفافه حرف بزنیم

مگه نه اینکه ماها وبلاگ مینویسیم تا بتونیم از این طریق با عده ای حرف بزنیم؟ پس چرا من باید در لفافه بگم؟

من نزدیک ظهر یک پست نوشتم و نیم ساعت بعدش پشیمون شدم و پاکش کردم

از دوستایی که نظر گذاشته بودن عذر میخوام

اما میخوام بگم شاید پشیمان بشم و این پست را هم پاک کنم

چون من این وبلاگ را مینویسم برای اینکه پر از انرژی میشم... چون حرفای خوب میزنم... قسمت های خوب خودم را پررنگ تر میبینم و بهشون افتخار میکنم و سعی میکنم در اون حوزه ها خودم را رشد بدم...

اما الان چند ماهی هست که تحت فشار روحی هستم ... فشاری که این روزها انگار برام غیرقابل تحمل تر شده

واقعیت این هست که زندگی خواهرم (خواهر اولی نه مامان مغز بادوم) دچار تنش های شدیدی شده

همسرش شخصیتی از خودش نشان داده که ما اصلا اینطوری ندیده بودیمش

شاید توضیحش سخت باشه...

من معتقدم در زندگی های مشترک هر وقت اختلاف و مشکلی پیش میاد  در 90 درصد موارد هر دو طرف مقصر هستند، پس در این مورد هم هر دو مقصر هستند... اما هر مشکلی یه جایی باید حل بشه...

این کش اومدن بیش از حد

این رفتارهای هر روز یک رنگ

این نوع برخورد ضد و نقیض

و بدتر از همه اینکه ایشون در این میانه در آستانه بیکار شدن هم قرار گرفته....

چرا داره به جای ساختن زندگی ، زندگی خودش و یه عده ی دیگه را خراب میکنه؟

چرا به جای اینکه عاقلانه به قضیه نگاه کنه هر روز بیشتر خودش را به دیوانگی میزنه؟

چرا برای اینهمه چرا هیچ جوابی وجود نداره؟

این فشارها داره منو از پا در میاره

من یک بیمار تریکو هستم...

بیماری که باید هیجانات روحیش را به حداقل برسونه...

این هیجانات وحشتناک این روزها بیماری منو تا سرحد جنون تحت تاثیر قرار داده...

من هر صبح که از خواب بیدار میشم با یک صحنه ی غم انگیز روبرو میشم... این صحنه غم انگیز شادی و انرژی را از من گرفته... من طاقت اینهمه مو کندن را ندارم... من طاقت اینهمه داغون شدن را ندارم...

وقتی پای عزیزان آدم به میون میاد، آدم حساس تر میشه...

من وقتی با مشکلات زندگی که به خودم مربوطه دست و پنجه نرم میکنم خیلی خیلی قوی هستم... محکم و با اراده می ایستم و تا آخرین نفس تلاش میکنم و چیزی که میخوام را بدست میارم... اصلا نشدن برای من معنی نداره...

اما چرا وقتی پای عزیزان آدم وسط میاد آدم اینهمه ضعیف میشه؟

چرامن این حرفها را اینجا میزنم؟

اصلا درسته که این حرفها اینجا نوشته بشه؟

تصور شما از تیلوتیلو یه دختر شاد و پرانرژی هست... آیا درسته من تصور شما را با چند تا کلمه خراب کنم؟

دوست دارم بدونید من صبح در حالی لبخند میزدم که یک کوله بار سنگین از غم روی شونه هام سنگینی میکرد و داشت منو خرد میکرد

دوست دارم بدونید من صبح در حالی زیبایی ها را دیدم که زشتی ها خودشون را عین یک تکه خار در دیدگان من فرو کرده بودند

دوست دارم بدونید من چند ماهه دارم با سیلی صورتم را سرخ نگه میدارم و غصه ها دارن منو ذره ذره آب میکنن

نظرات 13 + ارسال نظر
دل آرام چهارشنبه 18 مرداد 1396 ساعت 17:27

یه جا خودتو بریز بیرون دختر
پیش مشاور برن شاید فرجی شد

دل آرام جان... همسرش به هیچ عنوان حاضر نیست بیاد مشاور
اگه آدم یه ریگی به کفشش نباشه اینهمه روی مشاور کلید میکنه؟

صحرا چهارشنبه 18 مرداد 1396 ساعت 18:19

گندم عزیز، مطمئن باش کسی قضاوتت نمیکنه. اینها مسائلی است که تو زندگی هر آدمی میتونه باشه.


ممنونم
مرسی که اینقدر خوب هستین

سعید پنج‌شنبه 19 مرداد 1396 ساعت 09:44 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو جان
حالت خوبه؟
دشمنت شرمنده
مهم این بود که نظرمو خوندی و مهمتر از اون اینه که آشتی کردین
مراقب خودت باش دختر عمو خودتو زیادی درگیر مسائل دیگران که کاری ازت برنمیاد نکن
ببخشین که نظر دادم
میتونی این نظرمو تایید نکنی هرجور خودت دوس داری

سلام بر پسرعموی عزیزم
ممنون خوبم
خیلی بده که عزیزانت درگیر مشکلاتی باشن که هیچ کاری از دستت براشون بر نمیاد

تسنیم پنج‌شنبه 19 مرداد 1396 ساعت 11:29

سلام عزیزم. الهی که هرچه سریع تر مشکل حل بشه. من خودم مشاور هستم. ببین هرچند که اینجور مسائل مشاوره دو طرفه میطلبه اما خواهرتون هم با مشاوره رفتن هم به خودش و هندل کردن موضوع کمک کنه. بهتون پیشنهاد میدم خواهرتون مراجعه داشته باشن. اگر هم خدایی نکرده کار به جدایی رسید حدود دوازده جلسه مشاوره باید قبل از طلاق هردو طرف برن. پس قبل از اینکه کار خدایی نکرده به جداییبرسه اقدام بفرمایید.
روز و روزگار خوش.

سلام
کاش ادرس داشتین تا من بیشتر ازتون کمک بگیرم
البته من یک مشاور قدر در کنار خودم دارم...
میدونم که نیاز مبرم به مشاوره دارن... اما متاسفانه این آقا نه تنها خودش نمیره مشاوره بلکه به خواهرم هم اجازه این کار را نمیده.
و فعلا که اوضاع خیلی بده

سلام و تشکر از وبلاگ خوبتون

ضیایی پنج‌شنبه 19 مرداد 1396 ساعت 12:35 http://tadrisa.com/category/%D9%86%D9%82%D8%A7%D8%B4%DB%8C/

سلام وخسته نباشید به ما هم سر بزنید

سمیه پنج‌شنبه 19 مرداد 1396 ساعت 15:04

اگر اجازه نمیدن خواهرتون بره پیش مشاور, از مشاورهای تلفنی استفاده کنن, تنهایی و تحت فشار روانی هیچکس نمی تونه تصمیم درست بگیره و نیاز به کمک یه متخصص داره
خواهرتون رو توی این روزای سخت تنهاش نزارید,

ممنونم از نظرتون
چشم

دلژین پنج‌شنبه 19 مرداد 1396 ساعت 15:49

در زندگی همه ی ما زمان هایی پیش میاد که ما رو از ادم شاد و پر انرژی تبدیل میکنه به یک افسرده / عصبی/ مضطرب...
من خودم ، خیلی سانسور میکنم این لحظات زندگیم رو در وبلاگ...
ولی نوشتنشون به ادم کمک میکنه
+از ته دلم میخوام که مشکل به زودی بر طرف بشه

چقدر خوبه که دوستایی مثل تو دارم دلژین جان
چقدر خوبه که درکم میکنین و بهم حس خوب میدین
متشکرم

شاذه جمعه 20 مرداد 1396 ساعت 07:20 http://moon30.mihanblog.com

چرا باید قضاوت کنیم در حالی که نه ماجرا رو می دونیم و نه تو تقصیری داری. مشکلیه که خیلی زیاد دیده میشه متاسفانه و خیلی خیلی درد داره. می فهمم چی میگی. تحمل دردکشیدن عزیزان خیلی سخته. از خدا میخوام که مشکلشون حل بشه

چقدر تو خوب آدم را درک میکنی
احساس ارامش کردم
متشکرم

تسنیم جمعه 20 مرداد 1396 ساعت 14:46

عزیزم. خوشحال میشدم کمکی بکنم اما منو اگر یادتون باشه یزدی بودم و سال گذشته اصفهان دوره داشتم دانشگاه فرهنگیان . اره حتما باید برن پیش مشاور. باز هم پیشنهاد میدم خواهرتون با یک مشاور در ارتباط باشن و اگر قضیه جدی هست با یک وکیل هم در ارتباط باشید. به امید روزهای خوش

بله که شما را یادمه
خوب هستید؟
دوره ها به سلامتی تمام شد و با دلخوش برگشتین پیش خانواده - خدا را شکر
فعلا که با شرایط موجود نه با مشاور و نه هیچکس دیگه نمیتونه در ارتباط باشه
خدا خودش کمک کنه

سلام شنبه 21 مرداد 1396 ساعت 10:38

سلام

سلام

تسنیم شنبه 21 مرداد 1396 ساعت 11:48

ممنون. بله خدا رو شکر تموم شد. امید با خدا که مشکلشون به بهترین نحو حل بشه.

خدا را شکر
ممنون از دعای خوبتون

اناهیتا سه‌شنبه 24 مرداد 1396 ساعت 14:15 http://khaterateman1369.blogsky.com/

عزیز دلم اروم باش ما همه همینیم همه پشت این وبلاگها با اسم های مختلف نشستیم میایم و بعضی وقتا فقط فقط از خوشی میگیم ولی واقعا دلمون خونه و داغونیم زندگی همش خوشی نیست این نیز بگذرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد