روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

چهارشنبه ها مراقب اخلاق بد من باشید

سلام

صبح بخیر

روزتون پر از رنگی رنگی های عاشقانه

خوبین؟

من خوبم... شاید بهتر باشه بگم عالیم

تمام غمها و غصه ها و مشکلات را گذاشتم داخل یک پلاستیک دسته دار... آویزون کردم به دسته در اتاقم و اومدم... گفتم شاید تا شب با اجابتهای گاه و بیگاه خداوند تمامشون حل شده باشن....

بابت غیبت دیروز عذر میخوام

به شدت شلوغ بودم... اونقدر کارت پستال تحویل دادم تا شب که دیگه نایی برام نمونده بود




پ ن 1: یادم رفته عکسهایی که قول دادم را بیارم ... اما جمعه حتما عکاسی میکنم و عکس های بیشتری میارم

پ ن 2: یک کاموای بنفش خوش رنگ خریدم و دارم یه شال پهن برای سرکردن واسه مامانم میبافم

پ ن 3 : بافتنی خیلی خیلی آرومم میکنه و تازگی فهمیدم به چالشم هم خیلی خیلی کمک میکنه

پ ن 4 : غصه هام یه کمی از حد منه دل کوچولو بزرگترن... یادم نمیره که خدام از همه این حرفا بزرگتره.. اما کمی بیقرارم این روزها و این برای چالشم خیلی بده

پ ن 5 : موزیک باکسم داره آهنگهای خوبی پخش میکنه

پ ن 6 : با پوست دستهاتون مهربون باشین.... این روزها با کرمهای خوشبو بیشتر به دستهای مهربونتون رسیدگی کنید

پ ن 7 : من خداوند را شاکرم برای نگاهی که بهم هدیه داده... نگاهی که قادره زیبایی های آفریدگار را لابلای تمام زشتی های بنده هاش ببینه

نظرات 31 + ارسال نظر
امیر چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 08:56

میدونی ما شیرازی ها به دو چیز زیاد اعتقاد داریم
1- روزی اول صبح
2- اولین حرف طرف مقابل
حالا شما برام تمام نرگس های شیراز را آرزو کردین ممنونم ولی من فقط یکی را می تونم سرپرستی کنم هر چند دین من تا چهار تا را تجویز کرده بابت اهدای این همه نرگس ممنونم


1- روزی اول صبح که حرف نداره و منم بهش اعتقاد دارم
2- اولین حرف را تازه شنیدم
در ضمن دین شما تا بینهایت هم به شما تجویز فرمودند... استفاده کنید از امکانات

امیر چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 09:13

سلام
خدا را شکر که عالی هستی اما صبح اول وقت کمی اشتباه کردی که غصه را در پلاستیک دسته دار به اتاق ات آویزون کردی باید اونو در کیسه زباله می زاشتی تا رفتگر اونو با خودش ببره

مگه هنوز کارت پستال وجود داره ؟ از وقتی موبایل ها ظهاور کردند دیگه نسل کارت پستال و نامه و صله رحم و ... نابود شده
1- ما منتظر عکس هایت هستیم البته با عکس صاحب بافتنی و خالق بافتنی
2- خیلی خوبه که برای مامان هم می بافی حالا مامان و بابا و داداش تمام شد میخای چه کنی؟
3- شاید کمتر کسی متوجه این موضوع شده باشه که وقتی سر انگشتان سایده بشه باعث آروم شدن اعصاب میشه مثلا کسی که تسبح دستش هست و با اون دانه می اندازه ناخود آگاه باعث اروم شدن اعصاب میشه و وقتی کسی عصبی باشه و تسبیح هم دستش باشه تند تند دانه های تسبح را جا بجا می کنه که به اروم شدن اعصابش کمک کنه بدون اینکه خودش متوجه موضوع باشه و در انگلیس به جای تسبیح تاس را در دست می گیرند.

4- انشالله همیشه غصه ها در مقابل شادی ها فنجون و فیل باشه .
و چه خوب که باور داری که خدا از همه مشکلات بزرگتره ....
5- آهنگ های شاد باعث میشه که توان و انرزی بالاتری داشته باشی .
6- ما مردیم و با کرم بیگانه . کرم و کرم پودر و ریمل و رژ مال شما صنف نسوان .
7- چه خوب و چه عالی که بین همه زشتی ها خوبی ها را می بینید. و چه لطف و هدیه ای بهتر از این ؟

سلام
ممنونم
راست میگی ... اما این غصه هایی که الان دارم به لطف حضرت حق نیاز وافر داره و بدون اون نگاه ویژه پایان پذیر نیست
کارت پستال نه به معنای واقعی کارت پستال... من برای مدارس کارتهای تولد ویژه دانش آموزان درست میکنم... انگار مدارس دوباره به این نتیجه رسیدند که این کار زیباتر از ارسال یک مسیح تبریک هست و دانش آموزان به خصوص دخترها به شدت استقبال میکنند... برای دبیران هم همین عکس العمل وجود داشته و موارد بیشمار دیگر....

1- فکر نکنم خیلی جالب باشه عکسم را بزارم وبلاگ
2- بافتنی بعدی انشاله شال برای سر کردن خواهرا
3- واقعا همینطوره و به من آرامش بی نهایتی میده
4- انشاله
5- البته تو محیط کار نمیشه از حرکات موزون زیاد استفاده کرد
6- نخیر.... کرم مرطوب کننده مخصوص دست مرد و زن نداره
7- الحمدلله

امیر چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 09:17

دین ما هم اگه تا بی نهایت تجویز کرده باشه ولی گفته اند: آب دریا را اگر نتوان کشید هم بقدر تشنگی باید چشید
ما هم به اندازه رفع تشنگی و نیاز بیشتر نمیخایم

همون چهارتا؟

امیر چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 09:28

نه ما به یکی قانع ایم اصولا من فردی قانع هستم
چهار تا برای اونایی که زیادی اشتهاشون زیاده

آهان
مرسی از توضیحتون

امیر چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 09:41

سلام
اینکه گفتم عکس بافتنی و خالق بافتنی صرفا شوخی بود و درستش همینه که شما گفتین .

واقعا؟
پس عکسم را نزارم؟

امیر چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 09:42

سلام
اینکه گفتم عکس بافتنی و خالق بافتنی صرفا شوخی بود و درستش همینه که شما گفتین .

هورا
دوبار اومده

امیر چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 10:04

میگن سادات محترم چهار شنبه ها کمی تا قسمتی تغییر اخلاق میدند و کمی سوتی میدن نمیدونم شما از همین سادات محترم هستین؟

سوتی نخیر
بداخلااااااااااااااااااااااااااااااق

امیر چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 10:22

یعنی تو الان بد اخلاق ، اخمو، سرکه ات رو اجاق گاز ، بد خلق ، غرغرو عین پیرزن ها و پیشونی ات پر از چین و نمیشه باهات دو کلمه حرف زد؟
فک نکنم اینطور باشی

من بد اخلاق هستم ولی من وقتی بداخلاقم باشم غر نمیزنم و پیشونی چین نمیدم

امیر چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 10:42

نه بابا
من و فرار؟
اونم از دست دوست ؟
اونم دوستی که سیده هست و احترامش واجب ...


بهتون میاد اهل فرار باشین

امیر چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 10:58

فرار از پیش تو هرگز نتوانم،

نتوانم!

روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،

چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .»
باز گفتم که : «تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم!»

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . .


اشک در چشم تو لرزید،

ماه بر عشق تو خندید!

یادم آید که: دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم.

نگسستم، نرمیدم.

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه کُنی دیگر از آن کوچه گذر هم . . .

بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

امان از این شعر
سفر از پیش تو هر گز نتوانم... حذر از عشق ندانم ... نتوانم...

امیر چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 11:11

شب دو دلداده در آن کوچه ی تنگ

مانده در ظلمت دهلیز خموش

اختران دوخته بر منظره چشم

ماه بر بام سراپا شده گوش

در میان بود به هنگام وداع

گفتگویی به سکوت و به نگاه

دیده ی عاشق و لعل لب یار

دل معشوقه و غوغای نگاه

عقل رو کرد به تاریکی ها

عشق همچون گل مهتاب شکفت،

عاشق تشنه لب بوسه طلب

هم چنان شرح تمنا می گفت

سینه بر سینه ی معشوق فشرد

بوسه ای زان لب شیرین بربود

دختر از شرم سر انداخت به زیر

ناز می کرد،ولی راضی بود!

اولین بوسه ی جان رور عشق

لذت انگیزتر از شهد و شراب

لاجرم تشنه ی صحرای فراق

به یکی بوسه نگردد سیراب

نوبت بوسه ی دوم که رسید،

دخترک دست تمنا برداشت

عاشق تشنه که این ناز بدید

بوسه را بر لب معشوق گذاشت!

سلام چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 11:20

خیلی خوبی تیلو

خودت که ماهی

دخترشیرازی چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 11:47

سلام خانم گلخوبی؟
چه خبر بوده من نبودم؟
انشالله شادی هات همیشگی باشه
پوست دست بیچاره ی من که تو زمستون نابوده ها

سلام خوشگله من
خوبی
بابا بهش برس... گناه داره

دخترشیرازی چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 12:12


آقای عشق سید تشریف دارن
جدا چهارشنبه ها کلا بهونه گیره
با اخمه غلیظ و نق نق فراوان

ای جون
حس کردم قند تو دلت آب شد از گفتنش هم ...

ولی واقعیت همینطوری هستا

دخترشیرازی چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 12:37


دقیقا همینجوره
اما راجع به شمو نظری ندارم

امیر چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 12:55

اره عزیز حذف شده است

امیر چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 13:01

دختر شیراز امد و امیر بره گورشو گم کنه

واویلا
من غلط کنم همچین حرفی بزنم
هرگلی یه بویی داره... هرکسی جای خودش را داره

امیر چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 13:35

امیر چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 13:41

سلام
شاید منم حسود باشم دوست خوبم

خب اینا حسودیای خوبه

دخترشیرازی چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 13:56

وا امیر خوبی؟این چه حرفیه؟

خب بچه م حسودیش شده... بزار یه ذره حسودی کنه

دخترشیرازی چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 14:05

هاااا ایجوریه
حسودو
................
پس

((خب تیلوجان عشقم خوبی؟چه خبر؟فقط اینجا تورو خیلی دوست دارما))

امیر چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 14:06

فعلا خدا نگهدار

ممنونم از این که ناراحت نشدین از حسودی کردنم

امیر چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 14:17

[لبخند]

[پاسخ:][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند]
[لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند]
[لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند]

دخترشیرازی چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 15:03

امیر دیوونه

دخترشیرازی چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 17:29

خسته نباشید خانم گل

داری میری؟
شما هم به همچنین عزیزدلم
من تا هفت و نیم هستم

دخترشیرازی چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 17:50

با اجازتون میرم دیگه
آقای عشق دم در منتظره نباید منتظرش گذاشت
شب خوبی داشته باشی خانم خانما.

بهت حسودی کردم سحرجان.. خوش به حالت که اینهمه آقای عشق را میبینی
من همش از آقای دکتر دورم
همیشه در کنار هم شاد و سالم و خوشحال باشین...
براتون یه عالمه آرزوهای خوب میکنم

رسیدن چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 20:38

الهی غصه هات یکی یکی پرپر بشن و دود بشن برن تو هوا . الهی از آسمان به جاشون برکت و سلامتی سرت بباره.

چه دعاهای زیبایی
ممنون
برای همه با هم ... شما ... من و همه دوستان

امیر پنج‌شنبه 18 آذر 1395 ساعت 07:29

سلام و صبح بخیر دوست عزیز

آقای سحرخیز
روزتون بخیر

امیر پنج‌شنبه 18 آذر 1395 ساعت 07:46

ای منتظران گنج نهان می آید
آرامش جان عاشقان می آید
بر بام سحر طلایه داران ظهور
گفتند که صاحب الزمان می آید
*پیشاپیش عید امامت و ولایت مولایمان امام زمان مبارک*

دخترشیرازی پنج‌شنبه 18 آذر 1395 ساعت 08:18

سلام صبحت بخیر
تیلو جان باور می کنی هرباری که میبینمش و میبینم چقدر راحت میتونم ببینمش از ته دلم برات دعا می کنم که راه آسونتری برای تو و آقای دکتر باز بشه؟
باور کن
هرچند که این دوری بودنتون هم مزه ای داره جدا

سلام عزیزم
دعاهای خوبت یه عالمه برام انرژی داره... شاید دوری مزه داشته باشه ولی دیگه داره سخت میشه برام

امیر پنج‌شنبه 18 آذر 1395 ساعت 08:22

در پاسخ بع کامنت سحر جان گفتین : خوش به حالت که آقای عشق را می بینی ولی من ....
میخام خدمتتون بگم :
1- جدایی و هجر عشق های کوچک را از بین می برد و عشق های بزرگ را تشدید می نماید همانند باد که شمع را خاموش و آتش را شعله ور می سازد.
2- از قدیم گفتن : دوری و دوستی یعنی دوستانی که دور ترند عزیزترند
3- همیشه یار غایب و دور از دسترس هم عزیزتره و هم سهمیه اش بیشتر
4- این همه باران می بارد همه برا جلوگیری از باران چتر میگیرند اما برا برف که کمتر دیده می شود همه هلهله و شادی کرده و زیر برف به بازی مشغولند در نتیجه برف که کمتر و دیرتر دیده می شود عزیزتره
5- عزیزان ما تا در کنارمان هستند کمتر قدر دانشان هستیم اما وقتی از ما جدا میشند تازه می فهیم که چقدر عزیز بودند پس اونایی که از ما دورترند عزیزترند.
باز هم بگم...............؟

1- همیشه اینطوری نیست... دوری سخته
2-این قدیمیا همیشه هم درست نمیگفتن
3-بمیرم برای یار غایب
4- نه نه نه
5- من اعتراض دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد