ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
چند وقتی بود متوجه شده بودم که دختر همسایه با پسر چهار ماهه اش به خونه پدریش که در همسایگی ما هست برگشته....
این متوجه شدن هم به دلیل فضول بودن من نیست... بلکه به این دلیل هست که این دختر نصف بیشتر زندگیش را تو کوچه انجام میده
هر روز صبح که من میخوام به سرکار برم میدیدمش که بچه ش داخل کالسکه هست و داره داخل کوچه قدم میزنه
و باز شبها هم تا نیمه های شب صداش را از داخل کوچه میشنیدم
روزهای اول اصلا متوجهش نبودم ، ولی چون یه کمی بیش از حد سر و صدای خودش و بچه ش در ساعات غیرمتعارف روی اعصاب بود متوجه شدم که کلا اینجا موندگار شده....
خب اولش در ذهن خودم اینطور تجسم کردم که همسر به سفر کاری و یا چیزی شبیه این رفته...
کار که از هفته گذشت و چند باری هم مادرشوهر و پدرشوهرش با کیسه های خوردنی در اطراف خونشون دیده شدن کمی نگران شدم
بهرحال آدمیزاد است دیگر...
واقعا غصه دارش بودم و هر بار با این کودک چند ماهه میدیدمش انگار غمی عظیم در جلوی دیدگانم پدیدار میشد...
این قصه نزدیک به شش ماه کش آمده است... تا امروز صبح
وقتی از در خانه بیرون آمدم ، دیدم ایشون طبق معمول البته با لباسهای زمستانه در کنار کالسکه حاضر هستند و با لبخندی به پهنای همه ی صورت و البته گاها خنده های با صدای خیلی بلند و بلند بلند با بچه داخل کالسکه صحبت کردن، در حال دود نمودن اسفند هم هستند...
و تا من ماشین را از پارکینگ بیرون بیاورم ... دیدم که همسر محترمشون با یک عدد زیرپوش مشکی و شلوار فوق العاده گشاد ، دمپا تنگ (نمیدونم شلوارهای مخصوص زندانیان را دیده اید یا نه) و البته یک پلاستیک مشکی در دست ، لنگ لنگان در حال آمدن هستند....
و تا ما سوار ماشین شویم، دختر همسایه طوری در آغوش آقای مذکور قرار گرفته بود که من فکر نکنم شماها در خلوتهاتون هم اینطوری تو آغوش همسرانتون قرار بگیرید....
طی تماس تلفنی با مادر محترمم... متوجه شدم که چند باری خانم همسایه با مادر در باره اینکه دامادش کارهای خلاف میکنه، درد دل نموده اند...
* من قصد جسارت به هیچکس را ندارم... فقط نظر شخصی خودم راگفتم
* من براین اعتقاد نیستم که هر کسی به زندان رفت صرفا آدم بدی هست یا قابل احترام نیست
* من از بعضی از رفتارها که شایسته بعضی از مکانها نیست بسیار شاکی هستم
* ما وقتی در ایران زندگی میکنیم باید به خیلی چیزها احترام بزاریم... قانون هرکشوری برای خودش قابل احترامه...
منم باهات موافقم تیلو
در اتوبوس تهران کاشان بودم .چندساعت فیلم زنده
بعضی ها رفتارهایی انجام میدن که آدم شاخ در میاره
یکبار شاهد چنین صحنه ای البنه خیلی خیلی پربارتر
نازلی چقدر خوشحالم که اومدی
تو که همه راههای ارتباطی منو به خودت بستی
من اصلا ازت خبر ندارم
باید یه عالمه حرف بزنیما
برام آدرس بزار
میدونی صحنه اش مهم نبود
اینکه براش اسپند هم دود کرده بود ....
سلام
عالی و زیبا و روان و ناب نوشته ای
آره متاسفانه از هم پاشیدگی خانواده ها واقعا سخته برای زن و کودک سخترین
مستدام باشی
ایشاء الله اگر این بیماری ات خوبه، بدتر بشی. و اگر بده زودتر خوب بشی .
خود دانی با این بیماریت.
بیا ببین
اصلا در حال پاشیدن خانواده نبودنا... ابدا
واقعا که زیبا دعا میکنید آدم تحت تاثیر قرار میگیره
خب بلاخره هر کس خربزه بخوره .....
این حرفی است که عامه مردم می گویند الا تعداد معدودی ....
جرم کرده و داره تاوان مجرمیتش را میده ....
درست اما باید توجه کرد که این هم زمانی پاک بوده و از تو شکم مادر که دزد متولد نشده .... باید دید که چرا جرم کرده .... باید کاری کرد که بقیه ادامه دهنده راه او نباشند...
در جامعه ای که فقر و بیکاری و دروغ و ریا باشد انتظاری از غیر از مجرم بودن نباید داشت ....
نمیدونم در شبکه های اجتماعی دیده اید یا نه .... فحشا به حد اعلا رسیده چرا؟
فک نکنیم چون خود ما مشکلی نداریم پس به ما چه و هر کس اختیار خودشو داره .... اینها هم فامیل های ما، همسایه های ما و حداقل اینکه همشهری و هم میهنی ما هستند .... چرا به این روز افتاده ایم ......
واقعا دردناک است که آمار طلاق بطور مضاعف بالا رفته و آمار ازدواج بشدت پایین آمده ....
چرا آمار دزدی و اختلاس بشدت در حال افزایش است ؟
خب اینکه این خانم شوهرش را در کوچه سفت و سخت به آغوش کشیده را نباید متعجب شد ....
خب همه ما جوانیم و میدانیم تنهایی سخت است و این خانم هم حداقل تا چند ماه دیگر از وجود همسر بی نصیب است .... می خواهد از آخرین فرصت ممکن هم بهره اش را ببرد....
در مورد اینکه نصف زندگی اش را در کوچه می گذراند .... خوب حق دارد زن جوان است و ممکن است پدر و مادر یا برادرش بهش سرکوفت بزنند که شوهرت زندان است و .... این هم بلاخره شوهرش است و دوست ندارد در مورد ان حرفایی اینچنینی زده شود و از طرفی خودش هم حرفای گفتنی زیاد در دلش است که نمی تونه به کسی بگه اونا را در در خلوت کوچه به بچه چند ماه اش می گوید و هم خودش را خلاص می کند و هم کمتر تو خونه هست تا سرکوفت اهل خانواده را بشنوه ...
اقا اعتراض من به در آغوش گرفتن نبود
به اون اسپند دود کردن برای زندانی بود
گفتم مگه شاخ غول شکسته که براش اسپند دود میکنه و اینطوری ازش استقبال میکنه... بد گفتم که همه بد متوجه شدن...
اقای ریس از سفر قبرس اومده بوده اسفند کرده چشم نخوره.
خوب منظورم را متوجه شدی
کامنت بالایی را دوست داشتی تایید کن و صلاح هم ندونستی حذفش کن
شما هرچی بنویسی خوبه
سحر قبلا تو وبلاگش نوشت که عمل روز 18 آبان تعیین شده است و چند روز هم برا آزمایش قند خون و .... رفته بود من هیچ شماره ازش ندارم و طبق گفته ای خودش امروز باید بستری بشه برا فردا و در یکی از بیمارستان های دولتی عمل می کند و اسم بیمارستانش را هم اعلام نکرده است
با هم امروز هنگام اذان ظهر و امشب هم هنگام اذان مغرب و فردا صبح هنگام اذان صبح براش دعا کنیم
کاش دوستان زیادی این کار را بکنند
سحر دختر بینظیری هست با اخلاق عالی
الهی به سلامت برگرده.... دعا میکنیم
Ajab
Bache daran khalaf mikonan?
مگه بچه عامل بازدارنده س ؟
ممکنه حسودیتون شده باشه از اون صحنه ؟





واقعا اینطوری به نظر میرسه؟
من که هر روز تو وبلاگتم
راه ارتباطی بستم ؟!!!! نه والا
آقا من هی ادرس را اشتباه میزدم و میگفتم چرا نازلی نیستش

اصلا این تیلو دیگه تیلو بشو نیست
شوخی بود عزیز و صرفا جهت تنوع و رفع خستگی
اقا من گیراییم بالاست
نترسین
میفهمم
الان دقیقا منظورتون اوش شلوار گشاده بود یا اون بغل کردن

واقعا آدم اینروزا بعضی وقتا از کنار بعضی ماشینا که پاک شدن میگذره باید یاااالله بگه
مسولان رسیدگی کنید لطفا
آقا راست میگی


منم تو پارکینگ یک مجتمع تجاری با یه صحنه ی خیلی صحنه روبرو شدم و من بیشتر هول شدم و شروع کردم به دویدن
آهان اون اسفند دود کردنه
خب ایشالا همه ی مسافرا از سفر بسلامت برگردن
بگو آمین
,واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام تیلو جان
از ماست که بر ماست
والا ما خانوما خودمون واسه خودمون ارزش قائل نمیشیم گاهی
لیدی جون گاهی حرص میخورم از این موضوع