ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سلام
روزتون پر از مهر
مهر ماه که باشه باید مهربون باشیم ... مهربونی کنیم ... مهربونی دریافت کنیم
دوستای خوب من هستید
مینویسم
هر دو را
هم روزانه
هم قصه
به عشق شماها
امروز صبح خیلی زود بیدار شدم
یکساعت با آقای دکتر حرف زدم ... بدو بدو با آقای پدر اومدم دفتر
و نزدیک سه ساعتی هست که مشغول کار هستم
یه کم کارم خلوت بشه میام قصه مینویسم براتون
پ ن 1 : چقدر کتاب فنر میکنید اونم همه با هم ... بابا بزارین سر فرصت
پ ن 2 : وقتی کار داری از در و دیوار کار میباره... امان از وقت بیکاری
پ ن 3 : عاشق پاییزم و اینهمه کار نمیزاره پاییز را مزمزه کنم
آفرین به شمو بینویس تا ماهم بوخونیم و لذت ببریم البته حرصم بخوریم از این عدلانه((بووووووووووووووووووووووووووووووق))
.......................................................................
نمیشه بزارن برای بعد ...تا بعد کتابه این بچه ها میشه چند تیکه بس که جنسش خوبه ..از اونطرفم خود معلما میگن باید زود جلد گرفته بشه یا منگنه بشه یا فنر...
....................................................................
با آقای دکتر صحبت کردی خبری از پنجشنبه نبود؟
افرین به خودت که ماه آسمون منی
اره دیدی چقدر جنس کتابها بد شده؟ بیچاره ها دو روزه داغون میشن
از بس کتاب فنر زدیم مردیم
این هفته که نه اماااااااااااااااااااا
مرسی تیلوی مهربون
عزیزمی
خیلی عزیز
؟؟؟؟؟
هه
خودتون پشته این مانیتورا چی نشون میدین؟
هیولا
کم از هیولاهم ندارید
خب هیولاییم دیگه
سلااااام تیلو خانوم عزیز صبح بخیر
آقا این داستان سیمی کردن کتابا رو کی مد کرده
البته درسته واسه شما و شغلتون خوبه ولی چرا کتاب درست و حسابی نمیدن دست بچه ها که مجبور بشن روز اول مدرسه ببرن سیمیش کنن
مسئولین رسیدگی کنن لطفا
آقا بزار مسئولین رسیدگی نکنن


اگه برای هیچکی نون نداره برای ما که آب داره....
Mod shode Simi
Teacher mige:P
اره
چقدرم خوشگل تره
کتاب هم بهتر باز میشه
سلام
کوچکتر که بودیم مادرا یا مادر بزرگ ها برامون قصه می گفتند تا خواب بریم . قصه هایی که پایان خوشی داشت و همیشه هم کلاغه به خونه اش نمی رسد . گاهی آخر قصه می گفتند بالا رفتیم دوغ بود پایین آمدیم ماست بود قصه ما راست بود و گاهی برعکس بالا رفتیم ماست بودیم پایین آمدیم دوغ بود قصه ما دروغ بود . اما راست و یا دروغ بودنش مهم نبود مهم خواب کردن بچه ها بود . خدا کنه قصه مهرانه ما را هم خواب کنه تا کمتر غم و غصه بخوریم . گاهی می گویم خوش به حال نفهم ها خوش به حال دیوونه ها خوش به حال پوست کلفت ها ...
به هر حال ما منتظر پاورقی مهرانه هستیم .
شما بی نظیری
چه خوب که هردوتارومی نویسی
مجبورم خواهر
حرف از تحریم بود
نمیتونم تحریم را بپذیرم
کاسبیم کساد میشه
خیلی لایک به کامنت جناب امیر...
ما هم لایک
مهره مهربان :)
چرا اینقدر ملت تمایل دارن به فنری کردن کتاب؟
از بس جنس کتابا بد شده