ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
سلام
حیفه ننویسم نانای عزیزم دیروز اومد بهم سر زد
کلی سختی راه را به جان خرید
در راه تصادف کرد
و خودش را به من رساند
در شرشر نگاهش خیس شدم
در میان گرمای آغوشش بهار شدم
شکوفه زدم و نزدیک نیم ساعت کنارم بود و رفت.....
پ ن 1: از دیروز وقتی بهش فکر میکنم فقط لبخند میزنم.
پ ن 2 : هنوز درگیر مراسم پدربزرگ هستیم و هیچ چیز مطلوب نیست
پ ن 3 : مادرم بی تابی میکند
پ ن 4 : اینقدر که این چند روز به لباس فکر کردم به هیچی فکر نکردم
پ ن 5 : من عاشق نانا هستم
پ ن 6 : شیرینی هایی که برایم آورده ای در کامم عسل میشود و من لبخند میزنم....
دیدی اومد. چه شیرین که اون همه راهو بکوبه بیاد برا دیدنت
اره مبی جون
دیدی
اومدش فقط به خاطر من
برای نیم ساعت دیدن من هفت ساعت رانندگی کرد
سلام من خواننده وبلاگتون شدم
از اول
همه شو هنوز نخوندم
راستی چرا با نانا نمیرید زیر ی سقف
ما عاشقیم
وصال توی تقدیر همه ی عاشقا نیست
وصال توی تقدیر همه ی عاشقا نیست
گریه نکن عزیزم
انشاله تو تقدیر تو باشه
تقدیر همه ولی نیست
عزیزم من عاشق نشدم
ولی خوب
ایشالا هرچی خیره
عاشقی خیلی قشنگه
سلام....
چی شده بابا بزرگگگگگگگگگگگ :((((((((((((((((((((((
فوت شدن
خیلی وحشتناک