روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

12000 گام

اینقدر هوا خوب و عالی و دوست داشتنی بود

که به جای ده هزار گام بدون اینکه متوجه بشم دوازده هزار قدم برداشتم...

قمیشی خیلی آروم آروم توی گوشم میخوند و من ریز ریز قدم برمیداشتم...

نیم ساعت که گذشت هوای محشر پاییز حسابی حالم را جا آورد

روی آهنگهای خیلی خیلی شاد گوشی پلی کردم و قدمها را تند کردم و اونقدر راه رفتم که حس کردم روی ابرها هستم

وقتی رسیدم دفتر هنوز دلم میخواست راه برم

اما حیف که وقت تمام شده بود


یک پست اختصاصی برای حرف زدن با خانم سلام ... دوستای عزیزم این پست ماله حرفای خصوصی خانم سلام هست ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آذر ...

سلام

روزتون بخیر

آذرتون پر از اتفاقای قشنگ و شیرین و خاطره انگیز


یه دوست دارم از دوران راهنمایی ... اسمش آذر

یهو یادش افتادم

البته ازش بیخبر نیستم... دوتا هم بچه داره...


آقای دکتر زنگ میزنه بهم ... هنوز چشمام باز نشده

میگه : همیشه ت بخیر عزیزترینم...

و این میشه حال خوب امروز....


دارم قمیشی گوش میدم : میگه تا خدا هست زندگی هست...

و این میشه حال خوب امروز....


مامانم برام شکلاتای میوه ای خیلی خوشگلی خریدن و ریختن داخل کاسه اناری...

و چشمک خوشگل شکلاتا میشه حال خوب امروز...


خدا را سپاس...