روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

خاله

سلام

روزتون قشنگ

عصر پاییزیتون پر از حال خوش

عطر نارنگی های تازه تقدیم مهربونیاتون


یکی دو روز هست که دیگه اونقدر شلوغ و پلوغ و در هم و برهم شدم که خودمم نمیدونم چیکار میکنم

وقتایی که اینطوری میشه دیگه کار هم جلو نمیره

انگار همه چی گره میخوره

اصلا دیگه نمیدونم چی الویت هست

چی را باید اول انجام بدم چی را انجام ندم

شب که میشه دفترچه یادداشتم را میبرم خونه و با سرفیس جان میشینیم به مشورت ... اما ... اما...

یه عالمه برنامه ریزی میکنیم و صبح که میام سرکار میبینم باید خودم را بسپارم به جریان سیال روزگار...

اونقدر کارهای بی برنامه و سفارشات عجله ای میرسه که اصلا نمیرسم ببینم برنامه چی میگه...

در عوض... در عوض... دور و بریهام یه عالمه هوامو دارن

درکم میکنن و صبورن از اینهمه بی برنامگی...


دیروز یه کمی فشار خونم هم بالا و پایین شده بودو در طول روز کمی کسل بودم

آقای دکتر هم در معرض یه ویروس خطرناک قرار گرفت و ناخواسته کلی درگیری ذهنی برامون درست شد ...

امروز اومدم براتون بنویسم که خاله للی اومد سراغم

اول اینطوری بگم که خاله للی معاون یکی از مدارس نزدیک ما هست و سالهاست که من با اون مدرسه کار میکنم

خاله للی امسال از اون مدرسه جابجا شده بود

امروز اومد سراغم

من سعی میکنم مشتری ها را طوری مدیریت کنم که کسی زیاد مجبور به مراجعه به من نباشه

هم اینطوری در زمانم صرفه جویی میشه

هم برای مشغله ی آدمهایی که میخوان مراجعه کنند این بهترین روش هست

ولی خاله للی اومد

نشستیم

چند دقیقه ای حرف زدیم

حتما اگه وقت داشتم و سرم خلوت بود میتونستیم ساعتها گپ بزنیم

شاید حتی چای عصرانه را کنار هم بخوریم ...

اما حرف زدیم

در حمایت از یک خانمی که کار میکنه و کارهای دستیش را آورده تا من به بقیه نشون بدم و تبلیغ کنم یک « توت بگ» ازم خرید

در حمایت از همون خانم قرار شد «کیف لقمه» ها را برای هدیه به دانش آموزان در نظر بگیره

و در نهایت وقتی که رفت ... همچنان انرژی خوب و مثبتش اینجا باقی مانده...

و من دارم فکر میکنم ... خاله ها... ناخواسته ... مهربون میشن

به خاطر وجود بچه هایی که بچشون نیست... ولی براشون مادری میکنن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!





پ ن 1: گوشه ی دلم پر از حرفه

وقت ندارم



نظرات 5 + ارسال نظر
جازی سه‌شنبه 10 مهر 1403 ساعت 15:34

با سلام
به نظرم بدون برنامه ریزی و مدیریت کار ها را انجام بدی راحت تری
اینکه با فضای مجازی کار تحویل بگیری و انجام بدس خوب است اما حضوری باشه رضایت مشتری بیشتر است چون نکات ریزی در حین کار پیش میاد و می توانی سوال کنی و یا تبادل نظر کنی وقت بیشتر گرفته می شود و در عوض کیفیت بالاتر می رود
خاله ها خوبند اما من نه خاله دارم و نه خاطره خوش از خاله
من طرفدار عمه هستم هر چند چهار تا عمه داشتم و هر چهار تا به رحمت خدا رفته اند و البته دو خاله ام هم همینطور
من کلا با دوستان راحت تر هستم تا با فامیل

سلام دوست خوبم
بدون برنامه دیگه ببینید چه بازار شامی میشه... با برنامه ام اینطوریه!!!!!
حضوری خیلی طولانی و شلوغ میشه
من هم خاله ها را دوست دارم هم عمه ها... ولی چون خودم فعلا فقط خاله هستم ... ... پرچم خاله ها بالاست

ربولی حسن کور سه‌شنبه 10 مهر 1403 ساعت 17:29 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
از همون بچگی با خانواده مادری احساس نزدیکی بیشتری داشتم.
فکر میکردم فقط من اینطوریم!

سلام جناب دکتر
اخه شما که خاله نیستین... باورتون نمیشه انقلاب زندگی من خاله شدن بود
اصلا زندگیم به دو بخش قبل از خاله بودن و بعدش تقسیم میشه

مانی سه‌شنبه 10 مهر 1403 ساعت 23:07

تیلو عزیزم
بلا دور باشد ، مواظب خودت باش

عزیزمی نازنینم
متشکرم
این روزها انگار بلا در کیمن مون هست ... همه مون باید خیلی مراقب خودمون و سلامتیمون باشیم

پت پنج‌شنبه 12 مهر 1403 ساعت 00:36

دلم خاله خواست. برای خواهرزاده هاتون بمونید

ای جانم...
شما هم برای عزیزاتون

لیمو چهارشنبه 18 مهر 1403 ساعت 09:16

آخ که چقدر پی نوشت رو درک میکنم. اکثرا گوشه گوشه ی دلم پر از حرفه اما از تایمش که میگذره دیگه بیات میشه و من هم همیشه در اون لحظات در چهارراه های چه کنم سرگردانم.

اره ... حرفا را باید به موقع گفت ... وگرنه دیگه حتی گفتنش هم لطفی نداره چه برسه به شنیدنش...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد