روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

به تو از دور سلام

سلام

روزتون قشنگ

دیگه امروز واقعا نرسیدم که بیام پست بنویسم

اونقدر که کارهام در هم و برهم شده ...

دیروز حدود ساعت یک بود که برق قطع شد

وای... نگم براتون که اول از همه دفتر من تبدیل به جهنم شد از گرما

بعدش هم که کارهام همینطوری موند

درها هم که برقی... مجبور بودم همینجا بمونم

ماندم

ساعت سه و ربع بود که برق اومد

یه کاری را عجله عجله ای انجام دادم و زنگ زدم صاحبش اومد برد

تا برسم خونه ساعت 4 هم گذشته بود

رسیدم خونه و برق قطع شد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ناهار خوردیم

خواهرجان توی خونشون مراسم روضه گرفته بود

با جمعیت خیلی کم

ما و خانواده شوهرش

مغزبادوم هم یه سر زنگ میزد که زودتر بیاین

گفتم که برق قطع شده و مادرجان نمیتونن از پله بیان صبر کن!

یه عالمه غر زد

ساعت 6 بود که رسیدیم خونه خواهرجان

من که یه راست رفتم اتاق مغزبادوم و یه عالمه حرف زدیم

کتابای جدیدش را نشونم داد ... کاردستیهاش... اسباب بازیای جدید

ساعت 8 همه جمع شدند و روضه خوان هم تشریف آورد و روضه برقرار شد

9 و نیم بود که مراسم تمام شد

خواهرجان شام برامون لوبیا پلو (به قول تهرونیا) و استانبولی به قول خودمون با سالاد و ماست و نوشابه و دوغ و ...

من غذاهای نذری را دوست دارم ... انگار یه طعم خاصی دارند

تا 10 و نیم نشستیم به حرف زدن

میدونید که خانواده همسر خواهر، عمه ها و دخترعمه هامون هستند

ماشالا کم هم نیستید و از اون خانواده های پر جمعیت هستند

ده و نیم اون یکی خواهر زنگ زد و گفت اومده خونه خاله جان و ما هم بریم

ما هم رفتیم سمت خونه خاله ... خاله بازی شد همه ی این پست

تا 12 و نیم اونجا بودیم

امروز قرار هست اون یکی خاله هم بیاد

برای همین خواهر تصمیم گرفت خونه ما بمونه

از خونه خاله برشون داشتیم و رفتیم سمت پاتوق عموجان

اخ ... دیگه نا در تن من نمونده بود

تا یک و نیم هم اونجا موندیم

حرف و حرف و حرف

دیگه اصلا دهنم هم درد گرفته بود انگار

رفتیم سمت خونه و من مسواک زدم و خزیدم توی تختخواب... ولی کو خواب؟

با اینهمه خستگی و سرو صدای فندوق و پسته ای که انگار تازه اول صبح هست براشون ... مگه میشد بخوابم؟

تا خوابم ببره ساعت نزدیک 3 بود

صبح هفت و نیم نمیتونستم از رختخواب جدا بشم

اصلا نفهمیدم چطوری رفتم حمام

چطوری لباس پوشیدم

حال صبحانه خوردن نداشتم ... یه تخم مرغ آبپز را همینطوری عین سیب گاز زدم و اومدم به سمت باشگاه

یکساعت ورزش حالم را بهتر کرد... ولی خستگی جای خودش هست

حالا هم که یه سر از خونه خاله زنگ میزنن پس کی میای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دوتا کار باید انجام بدم و بعد برم...





پ ن 1: دوباره اول ماجرا شد

نرخنامه عوض شد و هر فاکتوری مینویسم با کلی اعتراض روبرو میشم

جوری اعتراض میکنن که انگار من مقصرترین آدم جهانم

همه چیز در ارزون ترین حالت ممکن خودش قرار داره و من دارم گرون فروشی میکنم

ای خداااااااااااااااااااااااااااا



پ ن 2: دیروز که برق نبود کلی خشت با دریل سوراخ کردم و یه عالمه آویز خوشگل درست کردم


پ ن 3: یه زنگوله خوشگل هم ، به وقت نبودن برق درست کردم

این یکی را باید آویزان کنم توی تراس و براتون عکس بزارم ...

عکس نه.... فیلم... باید صداش را بشنوید... از اون صداهای دلچسبه

نظرات 9 + ارسال نظر
سارا چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت 13:33 http://15azar59.blogsky.com

سلام تیلو خانم سرشلوغ و عجله ای
ماشالا بهت تیلو من اصلا نمیتونم اینهمه به قول شما خاله بازی کنم خدا حفظت کنه که به دل همه راه میای امیدوارم بقیه هم دل شما درک کنن
.
حالا یکی نیست به من بگه تیلو تند تند نوشته تو چرا تند تند میخونی
.
تیلو اونجایی که نوشته بودی بچه ها سروصدا میکردن و نمیزاشتن بخوابی انگار کنارت بودم نمیدونم چرا تو این قسمت انقدر بهت نزدیک شد حسم
.
برررررق اصلا حیف که من ادم مودبی هستم وگرنه که حرفای بووووق دار خیلی بوووووووق دار و کلی بوق های دیگه والا تو این گرما

سلام به روی ماهت
اخه حس تند تندی منتقل میشه
سارای نازنینم کلا حسمون به هم نزدیکه
کلی چیزای مشترک را با هم حس میکنیم میدونی که
حرفای بوق دار که از ادب آدم چیزی کم نمیکنه

فاضله چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت 13:48 http://1000-va2harf.blogsky.com

عزیزم

لیلی چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت 15:33 http://Leiligermany.blogsky.com

من پست های مهمونی و خاله بازی و دیدارتان رو دوست دارم.

ای جانم
متشکرم که اینقدر مهربون و همراه و همدلی

سعید چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت 17:58 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو
خدا قوت
از من میشنوی به فکر یه سیستم برق اضطراری برای دفتر و خونه باش که اقلا در مواقعی که برق میره در باز و بسته بشه و آسانسور کار کنه

سلام پسرعموجان
متشکرم
اخه قطع برق اونقدر زیاد نیست که بخوایم به خاطرش همچین هزینه ای بکنیم

نوشین چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت 18:06

با سلام و احترام، ممکنه عکس خشت ها رو بزاری هربار با اسمشون رویاپردازی میکنم، و میشه غذاهایی ک تست میکنی و اون فضای فست فود و عکس بزاری دلم میخواد همه چی مصور بشه البته اگر مقدوره

سلام به روی ماهت
بله نوشین جان
توی پیچ میناکاری هام که عکسش هست
ولی این طرف هم حتما میزارم
غذاها را اصولا یادم میره عکس بگیرم... وقتی میخورم تمام میشه یادم میاد

رسیدن چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت 21:42

سلام بر تیلوی عزیز
خداقوت

سلام به روی ماهت

نیره پنج‌شنبه 19 مرداد 1402 ساعت 07:39

سلام
به صورت خاموش می خونمتون. روزانه نویسی می کنین برام جالبه. می بخشید براتون پیامی در قسمت تماس با من گذاشتم. امیدوارم ترتیب اثر بدین. مرسی.

سلام نیره جانم
ممنون از اینکه منو میخونی
ممنون که اینهمه حساس و ریز بین و نکته سنجی
ممنون که وقت ارزشمندت را میزاری و برام کامنت و پیام مینویسی
شاید بعضی از وبلاگهایی که در کنار صفحه من اسمشون هست دقیقا مطابق میل و سلیقه من نباشن، اما یقینا قلم توانا، زاویه دید حالا که چه مخالف چه موافق، یا چیزی در اونها وجود داره که من دوست دارم بخونم و آگاهی و ذهنیتم را تقویت کنم
ممنون که پیشنهادت را دادی... اما به دلایل شخصی خودم فعلا ایشون را حذف نمیکنم ...

صدام کنید لیلا پنج‌شنبه 19 مرداد 1402 ساعت 18:01 http://Tabasomshadi.blogsky.com

ممنون تیلو تیلو جان که وبلاگم خوندی.

با کمال میل میخونمت
شما از قدیمی های وبلاگ نویسی هستی

لیمو شنبه 21 مرداد 1402 ساعت 12:12 https://lemonn.blogsky.com/

خسته نباشی حساااابی
چقدر جدیدا روزهات روی دور تنده. خداقوت تیلوجانم
+ ما هم میگیم استانبولی و من خیلی دوست دارم خصوصا با ته دیگ ربی و سالاد شیرازی

آخ آخ
گفتی لیموجان
روی دور خیلی تند
عه... پس مثل هم هستیم ... این تهرونیا با همه ایرون فرق دارن اخه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد