روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

گذشت زمان با سرعت نور....

سلام

روزتون خوش و خرم


امروز اتفاقا صبح یه کمی زودتر از خواب بیدار شدم و بعد از یه صبحانه حسابی بدوبدو اومدم دفتر

دیشب در آخرین دقایقی که دفتر بودم یه آقایی با عجله و اضطراب وارد شد و یه کاری را میخواست که براش تا ظهر امروز انجام بدم

منم با آرامش قبول کردم

صبح یه کمی زودتر اومدم و از همون موقع سریع کار را شروع کردم و به محض اینکه تمام شد اومدم که با کنار شما بودن دوباره پر انرژی بشم


دیروز یه روز پر از رنگ داشتم

یه عالمه کارت پستالهای خوشگل و رنگی رنگی درست کردم

به سلیقه دوست جان یه قسمت عمده ای از کارت پستالها را بنفش و یاسی درست کردم

خیلی هم شیک و دلبر شده بودند و مشتری حسابی از کاری که تحویل گرفت راضی بود

خدا را هزارمرتبه شکر


دیشب که رفتم خونه مغزبادوم و مامان و باباش اونجا بودن

با ذوق و شوق کارنامه ش را آورده بود که به ما نشون بده

همه چیز خیلی خوب...

من که هنوزم فکر میکنم اون 20 زمان خودمون یه چیز دیگه ای بود... یه کیف دیگه ای داشت

باباجان و مامان جان که کادوش را بهش نقدی دادن و برعکس چیزی که فکر میکردم خیلی هم خوشش اومد و سریع حساب و کتاب کرد که چقدر الان پول داره و ....

والا بیخود نیست که میگن این دهه نودیا گودزیلا هستند



مامان فندوق دیشب یا یه استرس شدیدی بهم زنگ زد و گفت که گویا داروخانه یه داروی اشتباهی از روی نسخه دکتر بهش داده

و اون هم متوجه این اشتباه نشده و دوتا از قرص ها را خورده و حالا به شدت نگران بود برای اون فسقلی که تو دلش هست...

بهتره اسم این فسقلی جدید را بزاریم پسته

خلاصه که با یه عالمه دلشوره بهم زنگ زد...

با اینکه خودم یه عالمه دلواپس و نگران شده بودم ولی سعی کردم بهش آرامش بدم و گفتم هیچی نیست و ...

سریع زنگ زدم به آقای دکتر و خواهش کردم از یکی از دوستاشون بپرسن

خب البته که اشتباه خیلی بدی بود ولی فعلا از دست ما کاری ساخته نبود جز توکل به خداوند

از صبح دارم سعی میکنم زنگ بزنم به قسمت غذا و دارو ببینم این مسئولین داروخانه که برای خوندن یه نسخه سه قلم دارو ، 5 هزارتومان پول دریافت میکنند هیچ مسئولیتی در قبال این اشتباهات ندارن؟؟؟؟؟؟

و شما فکر کن یه ثانیه تلفن اینا از اشغال دراومده باشه...




پ ن 1: فکر نکنید دیشب به پتوی رنگی رنگی ناخنک نزدما... اما هنوز ماجرا ادامه داره


پ ن 2: دیشب آقای دکتر حالشون خیلی خوش نبود و از یه مطلبی بهم ریخته بودند و به شدت بی حوصله و عصبی شده بودن

اول مکالمه میخواستن خداحافظی کنند و به تعبیر خودشون حال بد را به من منتقل نکنند

ولی شروع کردیم به حرف زدم و نیم ساعت نگذشته بود که داشتن با اشتیاق تمام برام حرف میزدند و میخندیدند

وقتی رسیدیم به آخر مکالمه بهشون گفتم : دیدین منم شما را بلدم؟؟؟

آخه چند وقت پیش میگفتند که منو خیلی خوب بلد هستند و با جزئیات روحیم خیلی خوب آشنا هستند و من همچین مهارتی ندارم...

من دیشب بهشون ثابت کردم ، مهارت دارم ، بهتر از خودشون هم دارم

امضا یک تیلوی از خودراضی

نظرات 11 + ارسال نظر
رسیدن چهارشنبه 16 بهمن 1398 ساعت 12:08

انشاءالله که چیزی برای خواهر مشکل ساز نشه . پسته خواهر یا برادر آینده فندوق؟؟ من باز قاطی کردم.

انشاله
به دعای شما عزیزان
بله پسته نی نی آینده که در دل مامان فندوق هست
باید یواش یواش یه راهنمای آجیلی بزارم کنار وبلاگم

پیشاگ چهارشنبه 16 بهمن 1398 ساعت 12:30 http://bojboji.blogfa.com

امان امان امان از این بچه ها امیدوارم همیشه تو زندگیش موفق باشه مغزبادوم جانت
جدی بهش اشتباه دادن ؟ طفلی خواهرت چه استرسی کشیده
یادم باشه از این به بعد چک کنم حتما ولی شما هم حتما پیگیری کنید
یه وقتایی لازمه برا عشق مغروو و نازنازو و خودخواهو ... از این دست صفتا شد

ترجمه : تیلو مارجان کوری ایسن که ؟
ترجمه : تیلو مادرجان کجا هستی

ای جانم
منم برات آرزوهای قشنگ دارم
الان هم هنوز خواهرم پر استرس هست ... خدا کمکش کنه
ای جان... چه خوبه که میبینم عاشقی را از بری...
ای قربونت برم با اون لهجه و گویش

soly چهارشنبه 16 بهمن 1398 ساعت 12:46

امضاتو دوس دارم . خیلی هم عالی

هدی چهارشنبه 16 بهمن 1398 ساعت 13:17

سلام عزیزم خوبی چقد ناراحت شدم چه اشتباهی غیر قابل بخشش هست واقعن خدا رحم کرده بهشون که بیشتر نخوردن از داروهه
به داروخونه مراجعه کنید و پیگیری کنید بی دقتی نسخه پیچ تا این حد

سلام به روی ماهت
مسئول فنی داروخانه باید مواخذه بشه
ولی خدا را شکر هیچی در این جغرافیای زیبا پیگیری نمیشه و هیچکس جوابگوی هیچ اشتباهی نیست

لاندا چهارشنبه 16 بهمن 1398 ساعت 13:43

ای وای، این اشتباهات دارویی خیلی بده. کاش باهاشون برخورد جدی میشد. کلا هیچی نمیدونن. من یه بار رفتم یه پماد بگیرم بجاش بهم کرم دور چشم داد. حالا یکی سواد نداشته باشه انگلیسی روشو بخونه، حتی اگه داروعه ضرر هم نداشته باشه، اون جوابی که میخواد رو نمیگیره دیگه.
ایشالا که برای خواهرت مشکلی ایجاد نمیشه

به نظر منم باید باهاشون برخورد جدی بشه
حداقل وقتی یکی تلفنی شکایتی را مطرح میکنه بررسی کنیم من زنگ زدم و ازشون خواهش کردم با فکس یا ایمیل همه مدارک من را دریافت کنند و بررسی کنند
ببین جالب این بود که این خانم دکتر برای جلوگیری از اشتباه داروخانه یکبار فارسی هم اسم دارو را کنار اسم انگلیسی نوشته بود و خواهرم هم به داروخانه تاکید کرده بود که من باردارم... ولی از بس دستش بند فندوق کوچولو هست دیگه داروها را چک نکرده بود و همینطوری براساس دستور العمل شروع کرده بود به خوردن
خیلی شانسی متوجه شده که داره داروی اشتباهی میخوره...
انشاله که اتفاقی نیفتاده و خدا رحم کرده بهمون

پونه چهارشنبه 16 بهمن 1398 ساعت 17:35

ای جانم بادوم و فندوق و پسته. خدا ان شالله حفظشون کنه. منم عاشق بنفش کمرنگ و یاسی ام. از تجسمش حالم خوب شد وسط یک عالمه خستگی. عشقتون پایدار بانو

عزیزمی
چقدر خوشحالم که دوستای همراهی مثل شمادارم

واتو واتو چهارشنبه 16 بهمن 1398 ساعت 18:02 http://zehne-bi-alayesh.blogfa.com

خب حالا چیو بجا چی داده بوده؟؟ کاش اینم میگفتین.
ینی دقیقا همینجوری همینقد اتوکشیده گفتی : دیدیننننن من شما رو بلدم؟؟؟؟؟

به جای قرص معده یه قرص اعصاب
باورت میشه همینقدر اتو کشیده بهش گفتم؟
گاهی همینقدر شیک و مجلسی حرف میزنیم با هم

مریم ... چهارشنبه 16 بهمن 1398 ساعت 18:49

عزیزم از اشتباهات دارویی نگو که یاد یه خاطره بد میفتم .
شش سال پیش که خواهرم تازه فارغ شده بود و از بیمازستان مرخص. داروخونه احمق روی الکلی که دکتر برای ضدعفونی بند ناف بچه تجویز کرده بود نوشته بود شبی ۵ سی سی . خواهر زائو از همه جا بیخبر بی دقت منم همراه با داروهای دیگه بچه اون ۵ سی سی الکل رو هم میده بچه بخوره .پسر تفلکمون که تازه چشمشو به دنیا باز کرده بود در دومین شب تولدش به کما رفت .... من اخر شب که رفتم پیش خواهرم بهش گفتم داروهاش کو گفت دادم از فلان و فلان اون آخری ۵ سی سی تعجب کردم گفتم مطمئنی ۵ سی سی آخه برا نوزاد این مقدار خیلی زیاده... نگا کردم که ای دل عافل بوی الکل میده ...رفتیم سراغ بچه که به خواب عمیق رفته بود... غفلت چند ساعته ما از زائو بی تجربگی خودش و از همه بدتر اشتباه داروخونه اون بلا رو سرما آورد ...خداروشکر که الان پسر کوچولومون سالم و سلامته اما معلوم نیست اینا چه بلایی در میارن سر مردم.... اخر سر هم زیر بار نرفتن و گفتن ما برای شستشو گفتیم ۵ سی سی نه خوردن شما اشتباه تفسیر کردین ...

وای مریم نازنینم
چقدر ناراحت شدم از شنیدنش حتی
خدا را شکر که خطر از سر اون طفل معصوم گذشته
ولی واقعا وحشتناکه

کاترین چهارشنبه 16 بهمن 1398 ساعت 23:30 http://onclouds.blogfa.com

امان از این توصیفی ...البته به نظرم تا سوم توصیفی خوبه ولی چهارم به بعد نمره که وقتی مثل ما میاد هفتم یهو جا نخوره و به روند ۲۵ صدم هم ۲۵ صدمه عادت کنه ...


اخیش
راست میگی این روش هم مشکلات خودش را داره
ولی بیست یه کیف عجیبی داره

بلاگر پنج‌شنبه 17 بهمن 1398 ساعت 16:55 http://tosan35.blogsky.com

کاش اسم داروی اشتباهی را مینوشتی که اگر کسی اطلاعات دارویی داشته باشه بتونه اینجا راهنمائیت کنه .
باور دارم در صورتی میشه شخصیت کسی را واقعا شناخت که یکسال بری با موقعیت و امکاناتش زندگی کنی.

گفتم خدمتتون که همون موقع با چند تا دکتر تماس گرفتیم
و الان هم که شکر خدا به دکتر خودشون مراجعه کردند
من همیشه روی کمک دوستای وبلاگی حساب میکنم ولی برای این موضوع دیگه زمان گذشته بود

دکترمهرانا پنج‌شنبه 17 بهمن 1398 ساعت 20:21

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد