ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سلام
روز بهاری گرمتون بخیر
اردیبهشت و اینهمه گرما؟؟؟؟
این خبر هم که انگار باز دلهامون را آتیش زد ...
در این وضعیت نابسامان و سخت اقتصادی... این ضربه ها را تاب آوردن آسون نیست!
صبح یه دونه تخم مرغ آبپز خوردم و رفتم سمت باشگاه
مادرجان طبق معمول بطری آب باشگاه را برام پر از آب خنک و دانه شربتی و چند قطره عرق کاسنی کرده بودن
محبت های کوچولو کوچولو زندگی را به کام آدم شیرین میکنه
رفتم باشگاه و یک ساعت و نیم ورزش کردم و سرحال تر از همیشه اومدم بیرون
تا نشستم توی ماشین بلوتوث ماشین را روشن کردم و زنگ زدم به آقای دکتر
داشتم باهاشون حرف میزدم و با سرعت خیلی کم از کنار خیابون خلوت عبور میکردم که یهو چشمم افتاد به مرکز معاینه فنی..
چند وقت بود باید میرفتم و از اون کارهایی بود که هی مینداختمش پشت گوش!
وسط حرف زدن یهو به آقای دکتر گفتم عه... مرکز معاینه فنی... برم ... بعد تماس میگیرم....
وارد شدم ... هیچ ماشینی جلوم نبود... خانمی که پذیرش میکرد گفتم نمیدونم چه مدارکی باید همراهم باشه!
گفت فقط کارت ماشین!
کارت ماشین را بهش دادم ... گفت کارت بانکیتون را هم بدید...
گفتم عه.. شما گفتید فقط کارت ماشین
خلاصه با خانم پذیرش خندیدیم و وارد شدم
آقای کارشناسشون گفت از ماشین پیاده شو... 5 دقیقه کارهای مربوطه را انجام دادن و تمام!!!
همش روی هم یک ربع هم نشد!!!!
تا اینجا را دیروز نوشته بودم
البته که یه مقدار بیشتر نوشته بودم ولی گویا سیو نشده و ...
بعد یهو برق قطع شد... خبر نداشتم ...
نشستم پای میناکاری
برق حدود ساعت 3 اومد و اومدم سمت خونه
و بقیه روز به تایپ کردن گذشت
امروز صبح دیرتر بیدار شدم
دوش گرفتم و مادرجان را رسوندم باغچه
رفتم باشگاه
دو ساعت کامل ورزش کردم و وقتی پر از انرژی شدم ... رفتم سمت نانوایی
این نانوایی نزدیک باشگاهم از اون مرکز نان ها هست که همه مدل نان داره ... چند مدل نان خریدم و رفتم سمت باغچه
سرراه با اون آقایی که کارهای سمپاشی باغچه را انجام دادند سر زدم و ازشون خواستم که برای سمپاشی مرحله دوم بیان
بعد هم مامان را سوار کردم و چند تا خرید کوچولو کردیم و سرراه نان بربری هم خریدیم!!!!
حالا فکر نکنید یه عالمه نان خریدم ها... از هر مدل یه دونه
رفتیم خونه و ساعت نزدیک 1 بود
با خاله و آلاله حرف زدیم و قرار شد ناهارمون را برداریم بریم اونجا دور هم باشیم
دیگه تا بریم برسیم ساعت نزدیک 3 بود
ناهار خوردیم و من لپ تاپ برده بودم که یه کمی کار کنم
نشستیم دور هم و حرف زدیم و من کارهام را پیش بردم
ساعت 7 اومدیم سمت خونه
عموجان اومد و دوساعتی با آقای همسایه حرف زدیم ...بعدا براتون میگم چی گفتیم و چی شد...
الان باید یه مقداری دیگه تایپ انجام بدم
پ ن 1: یکی از دوستای خیلی عزیزمون داره میاد اصفهان برای مسافرت
و من ذوق دیدنش را دارم
پ ن 2: باید حتما برای یه سری از کارهای مربوط به باغچه وقت بزارم
پ ن 3: در مورد سوسکها گفته بودم... ولی یه عالمه ماجراهای بعدیش را نشد تعریف کنم
از حوصله الان خارجه... شاید بعد براتون بگم ... ولی از این دستگاههای دافع حشرات سفارش دادم
از نظر من خیلی گرون تومنی بود!
حالا یکی دو هفته دیگه میرسه به دستم ... بزارید ببینم نتیجه چیه ... بیشتر در موردش حرف میزنیم
پ ن 4: منتظر مراسم عقد اطلسی هستیم
دارن کارهاشون را پیش میبرن
ولی هیچ تاریخ دقیقی ندادن بهمون
و من به شدت دلم مسافرت میخواد و اون تور مورد علاقه م یه تور دقیقا متناسبت با همون چیزی که دلم میخواد گذاشته...
سلام
این بار طوری نوشتین که نمیشه کامنت گذاشت. فقط باید منتظر پست های بعد بمونیم!
سلام جناب دکتر
شده گاهی روز و شبتون اونقدر در هم و برهم باشه که ندونید چی میگید؟
این پست از اون مدلها بود که پر از حرف و کلمه بودم و دلم میخواست حرف بزنم
ولی اونقدر شلوغ هستم که نمیدونم چی بگم ... چی نگم ...
ببخشید اگه آشفتگیهام توی این پست منعکس شد!
تسلیت. یک روز آرامش نداریم
خوب شد تعداد نون را گفتین:پوزخند
هیچ کلمه ای برای آرام کردن دلهای داغدار وجود نداره ، اونقدر که حجم مصیبت بزرگه!!!!
دیدم حالا یه عده ای فکر میکنن از هر مدل نون 10 تا خریدم و میان و شروع میکنن به انتقاد
سلام عزیزم
فاجعه بندرعباس واقعا دلمون رو آتیش زد خدا به خانواده جان باختگان و مالباختگان صبر بده
در مورد پشت گوش انداختن کارها من خودم خیلی از خودم شاکی ام میدونم زمان نمیبره اما هی پشت گوش میندازم و بارها به خاطر همین کلی متضرر شدم
چرا اون تور رو نمیرید؟ الان بهترین وقت برای سفرِ
اردیبعشق و هوای بی نظیرش رو بلید به زور به ریه هامون مهمون کنیم
البته چند روزیه که بدجوری هوا قاراشمیشه
سلام به روی ماهت
صبر... گفتنش ساده ست ... ولی عمق فاجعه...
باید برنامه داشته باشیم ... به خودم هم میگما... نباید بزاریم زندگی از دستمون بره
منتظر بودم زمان عقد دخترخاله جان مشخص بشه
انشاله جورش میکنیم و میریم
با سلام
غم حادثه بندرعباس انقدر سنگین است که فقط باید سکوت کرد و خون گریست
علت چی بود و کی مقصر است دیگر ارزشی ندارد چون کار از کار گذشته و. اب بجوی رفته باز نمی گردد
تور مورد دلخواه را بچسب و انرژی مورد نظر را تجدید کن
اما گرمای اردیبهشت بیشتر شبیه تیرماه است نمیدانم شاید گرما هم عجول است
برایت بهترین ها را ارزو دارم
سلام دوست خوبم
ما جز سکوت و گریستن کاری هم میکنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امیدوارم یه کمی هوا بهتر بشه و اینطوری نریم وسط تابستون
من میدونم اون دوستی که داره میاد اصفهان را وقتی ببینی ش کلی دلت برای من تنگ میشه ولی
اتفاقا خیلی خیلی جات را خالی کردیم
دلم میخواست میتونستی و بهمون ملحق میشدی
بربریییی تازه با پنیر و سبزی
نوش جان
پست بعد : رفتم سفر خستگیم در رفت و سفرنامه در راهه
جاتون خالی...من به خاطر اینکه نان بربری چاق کننده هست زیاد سراغش نمیرم ولی واقعا همونطوری که گفتید خیلی میچسبه...
هورا... کاش بشه
خوب باشید، من چندین ساله از دستگاه دفع حشرات استفاده می کنم ، عالیه
عه
کاش خوب باشه
کاش دستگاه درستی خریده باشم
تازه نصبش کردیم ... ببینیم چی میشه
دیروز ک اخرین پستتون رو خوندم .
منم امروز بطری آبم رو پر ادز تخم شربتی و گلاب کردم و رفتم باشگاه. و کل تایم ورزشمو به یادتون بودم. مهربونی جز اینه؟؟
آفرین توکای نازنینم
چقدر خوبه که به یادم بودی نازنینم... بطری آب خنک و گلاب ... یه عالمه حس خوب ... به خصوص توی باشگاه
با سلام
این بار هم یک هفته تاخیر داشتین
خدای نکرده مشکلی داشتین
انشالله که بخاطر شلوغی کار باشد اخر سالراست و تایپ سوالات امتحانی و ـ...
سلام دوست خوبم
این تاخیر به خاطر ناامیدی از بلاگ اسکای بود