روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

موسیقی زندگی

سلام 

آخر شب شده 

یه سری فایل اکسل باید آماده میکردم که خیلی طولانی شد 

ولی دلم نیومد که پست امروز را ننویسم 


من تا جایی که بشه از اخبار دوری میکنم 

و تا جایی هم که بشه از شبکه های اجتماعی فاصله گرفتم و دارم سعی میکنم یه دوره آرامش بگذرونم

به جاش یه سری طراحی ها و کارهای مربوط به کارم و خانواده را انجام میدم 

تا جایی که بشه وقتم را صرف خواندن میکنم و البته نوشتن 

شاید اون نوشته ها را بعدها به اشتراک بزارم باهاتون 

شاید هم برای همیشه واسه خودم بمونه

دارم تلاش میکنم یه آرامش نسبی به خودم و بدنم بدم...

دارم تا جایی که بشه از استرس دوری میکنم 

البته که زندگی بدون استرس و هیجان حتما خیلی بیمزه میشه... ولی استرسهای بی مورد و به خصوص ترس از آینده را فعلا رها کردم!


امروز صبح با مادرجان استارت خونه تکونی را زدیم 

حالا چرا اینهمه زود؟

چون باید یه عالمه وسیله را جابجا کنیم 

یه عالمه را رد کنیم 

جا باز کنیم 

به خاطر همون خریدهایی که کردیم و به خاطر همون تغییرات دکوراسیون که تصمیم گرفتیم انجام بدیم 

برای همین امروز دوتایی شروع کردیم و اتاق مادرجان را خلوت کردیم و یه کاناپه و دوتا صندلی به اتاقشون اضافه کردیم 

در عوض کاناپه قبلی را بردیم پایین و گذاشتیم تا بدیمش به کسی!

اتاق مادرجان برعکس اتاق من بزرگ هست و حالا با این کاناپه و صندلی (همون کاناپه ای که قبلا داخل هال بود) یه گوشه دنج شد ...

پرده ها را باز کردم  و میدونید که وقتی دیوار و پرده شسته میشه بوی نرم کننده و شوینده یه حس خوب و تمیزی میده به اتاق

تخت و میزآرایش هم جابجا کردیم 

بعدش هم رفتیم سراغ اتاق مهمان 

اتاق مهمان خلوت تر و کم وسیله تر هست ... برای همین زودتر هم انجام شد

تا بعدازظهر دستمون بند بود و از نتیجه راضی بودیم 

حالا ریز ریز میریم جلو..

ولی خواستم از ما عقب نمونید و ریز ریز کارها را شروع کنید

میدونید درسته که دائم مرتب و تمیز میکنیم ولی این خونه تکونی یه حال و هوای دیگه ای داره

اینکه وسایل اضافی را از محیط مون دور میکنیم و وسایل را نظم جدید میدیم، باعث میشه زندگی رنگ تازه بگیره... 

روزها که من میرم بیرون مادرجان یکی یکی کمدها و کابینتها را مرتب میکنند...



پ ن 1: امروز بعدازظهر که برق قطع شد، از فرصت استفاده کردم و خوابیدم 

خواب بعدازظهر به خصوص توی آفتاب زمستونی عجیب میچسبه ها!


پ ن 2: خاله جان نیاز به عمل بلفاروپلاستی دارند

میشه اصفهانی های عزیز بهم کمک کنید و اگه میتونید راهنماییم کنید

دکتر معرفی کنید 

اگه تجربه ای دارید بهم بگید... ممنونم


پ ن 3: بهتون گفتم یه عالمه از کامنتهای پر از محبتتون را هنوز تایید نکردم؟


پ ن 4: امسال هنوز هیچ فکر و ایده ای برای هدیه و عیدی ها ندارم...