ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
سلام
چی شد یهو
داشت هوا خوب میشد
چرا دوباره اینهمه سرد شده
البته جالبه ... اصفهان هوا آفتابی بود... سوز و سرمای شهرهای مختلف دمای هوا را آورده پایین... ولی آفتاب بود
حالا جالب تر اینکه این وسطا یه قسمتهایی هم ابری و گاها بارونی بوده... ولی سمت ما که هوا آفتابی بود
امروز رفتم یه سری به مزار پدرجانم زدم
یه آرامش عجیب
هوای سرد زمستونی در کنارش یه آفتاب دلچسب
و سکوت!
هیچ صدایی نمیومد و من نشستم لب سنگ قبر
خاک گرفته و سرد!
همه گلها هم خشک شدن
یه غربت بی انتها اونجا بود
یه کمی با پدرجانم حرف زدم و قرآن خوندم
ولی عجیب آروم شده بودم
به محض اینکه اومدم بیرون دیدم کمی اونطرف تر از دیوار آرمستان یه جایی یه هیاهویی در جریان هست..
یه شور و شوق!
یه آقایی داشت جوجه رنگی میفروخت...
مدتها بود همچین صحنه ای ندیده بودم
اصلا مدتها بود جوجه رنگی ندیده بودم
حالا جالب اینکه چند تا بچه با مامانهاشون هم اونجا بودند و با هیجان و شوق داشتند جوجه میخریدند!
رنگشون را انتخاب میکردند و طفلکی جوجه های ترسیده!
یادم اومد زندگی هنوز جریان داره ...
دیروز رفتم باشگاه و بعدش با مادرجان و خاله جان رفتیم سمت بازار مبل و دوتا کاناپه خریدیم
تا برسیم خونه عصر شده بود
بعدشم تا آخر شب مشغول تایپ هام بودم
امروزم صبح زودتر رفتم باشگاه
آلاله زنگ زد گفت بمون تا من بیام
ولی من نوبت دکتر داشتم
رفتم دکتر و از نوبتهای بی نظم و معطل شدنهای زیاد کلافه شدم
بعدش رفتم دفتر و یه کاری را پرینت گرفتم و تحویل دادم ...
بازم تا بیام خونه عصر بود...
یه کمی با یه دوست گپ زدم و پر از انرژی شدم
حالا هم وسط تایپ اومدم یه پست بنویسم و بهتون بگم زندگی جریان داره...
زندگی را به هیچی گره نزنید...
دیگه بخوایم و نخوایم توی همین جغرافیا هستیم و یه بار بیشتر فرصت زندگی نداریم
پس هرجوری که میتونید سعی کنید از لحظه ها لذت ببرید و هرجوری که شده لابلای تمام سختی ها زندگی را زندگی کنید
پ ن 1: از صبح هزار این آهنگ را گوش دادم
هر موقع که میبینمت ... دست روی قلبم میزارم ... (مازیار فلاحی)
یه بار گوش بدید ... ببینید عین من عاشق این اهنگ هستید یا نه؟
میدونم شنیدینش... اما یه بارم از طرف تیلوتیلو گوش بدید