-
نامه شماره 6
پنجشنبه 9 مهر 1394 09:29
سلام عزیزترینم باز پنجشنبه باز دلتنگیهایی که با بیتابی به قلبم هجوم آورده اند پاییز را دوست دارم با اینکه با تو در بهار آشنا شدم اما خوب یادم هست که در روزهای پاییزی عاشق هم شدیم در روزهای پاییزی قدم های دلدادگی را برداشتیم در روزهای پاییزی نگاهت دلم را لرزوند در روزهای پاییزی دستهامون گره خورد در روزهای پاییزی اولین...
-
گزارش
دوشنبه 6 مهر 1394 15:47
سلام اومدم گزارش بدم و برم 1- همچنان شلوغم 2-کتاب مورد نظر خریداری شد و پس از فنربندی به صاحبش تحویل داده شد 3- هورمونها برگشتن و من یه کمی شبیه انسان شدم 4- منو و نانا برای لحظه ای لبریز از شادی شدیم اما غم نانا همچنان پابرجاست - براش دعا کنید 5- باز جمعه عروسی دعوتیم - بازم از اون عروسیای آنچنانی و البته قاطی...
-
عاشق
یکشنبه 5 مهر 1394 12:50
آیا عاشق میتونه دل معشوقش را بشکنه؟؟؟؟ بعدا نوشت: اینا همش تصورات مغزی بود که هورمونها بهش حمله کرده بودن.... دل منو نمیشکنه ، خودش شکسته و خسته شده از یه درد عمیق نالان شده راه میره و برام میخونه : تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی.... اندوه بزرگیست زمانی که نباشی.... و. .... پ ن : وقت ندارم براتون لینک این آهنگ را...
-
آقا ما کمک نخوایم باید کی را ببینیم؟
شنبه 4 مهر 1394 14:12
داداش جان تشریف آوردن دفتر به من دست تنهای گردن شکسته کمک کنن داشتم کتاب فنربندی میکردم فرمودن برو دنبال بقیه کارات ، کتابا با من ما هم رفتیم به دنبال بقیه کارها و ایشون زحمت کشیدن کتاب ریاضی کلاس سوم دبستان مشتری را داغون کردن رفت بعله و حالا من بدبخت دارم تمام دنیا را به دنبال خریدن یه کتاب ریاضی میگردم و مدارس هم...
-
پس از سه شبانه روز پای کوبی
شنبه 4 مهر 1394 08:50
سلام بالاخره تمام شد لابلای شلوغیای کارم عروسی را هم گذروندم سه شبانه روز جشن و پای کوبی عروسی ای که شاید به راحتی میشد با پولش ده نفر را به زیبایی فرستاد خونه بخت ششصد نفر میهمان !!!! تمام تشریفات از آخرین مدلها ، آتش بازیهای آنچنانی ، عکسهای اینچنینی و ... الهی خوشبخت بشن دیشب انگار اتاقم منفجر شده بود اینقدر که...
-
رابطه
چهارشنبه 1 مهر 1394 15:18
سلام امروز حنا بندون پسر عمه م دعوتیم شلوغم نهایت بتونم دم دمای آخر مراسم خودم را برسونم مراسم بزرگیه تو یه باغ تالار با کلی دنگ و فنگ و شام سه شب جشن دارن برای عروسیشون - امشب حنا بندون - فردا شب عروسی - پس فردا شب پاتختی.... بعضی از رابطه ها بدون اسم و بی تفسیرن مثل رابطه ی من و پسر عمه اون حدودا هفت سالی از من...
-
اینجا را دوست دارم...
سهشنبه 31 شهریور 1394 10:43
اینجا را دوست دارم من یه مهاجرم که بلاگفا منو انداخت بیرون اصلا حرفای منو معلوم نشد چیکارش کرد اما من اینجا را دوست دارم تا آخر مهرماه در همین حد شلوغم در حدی که دارم روزی چهارده تا پانزده ساعت کار میکنم هورمونها به هم ریختن و نمیدونم کجا موندن اعصابم را به فنا دادن ولی من بازم خوشحالم روزهام خوبه اومدم بگم که از...
-
نامه شماره 5
جمعه 27 شهریور 1394 09:22
سلام بهترین بهترین من امروز دورترین فاصله از دیدار بعدی هست قرار شده نیمه پر را ببینم پس ... امروز هنوز بوی وجود نازنینت در مشامم هست امروز هنوز طعم بودنت در کامم شیرینه و امروز هنوز عطر بودنت را حس میکنم بعد از بازی نگاه و لبخند بعد از حرف زدنهای بسیار بعد از اثبات هزارمین بار دوست داشتن، امروز صبح دلتنگ ترم دلتنگ...
-
با شوق بی حد باغچه هامان را صفا دادم ....
پنجشنبه 26 شهریور 1394 09:23
امروز ، روز دیدار است روز عزیز دیدار روز دیدار عزیزترین میان شلوغی ها تاریخ و روز و ماه را گم کرده بودم اما او که یادش نمی رود او که مرا گم نمیکند پیدایم کرد و یادآوری کرد که یادت نرود عاشقانه ها را بازی نگاه و لبخند ها یادت نرود کتاب خواندن ها و من منتظرم منتظر تا «او»ی عزیز من ، نزدیک به چهارصد کیلومتر راه را...
-
عصر خواب آلود
دوشنبه 23 شهریور 1394 17:20
سلام از صبح یکسره در حال انجام کارهام هستم اینقدر کار روی هم جمع شده که هر چی کار میکنم انگار نه انگار.... مثل اینکه بخوای آب یه استخر را مشت مشت خالی کنی... خوابم گرفته وقت خواب نیست باید با انرژی کار کرد پ ن 1 : به لحظه دیدار نزدیک و نزدیک تر میشم.... پ ن 2 : گاهی هورمون ها بی موقع شورش می کنن.... پ ن 3 : باید کمی...
-
یکشنبه نوشت
یکشنبه 22 شهریور 1394 08:38
سلام وقتی صبحانه کره و عسل و جای و مربای پوست پسته بخوری... روزت شیرین میشه عین عسل عین شهد گلهای بهار عین تمام لحظه های خوب بوی پاییز مشامم را لبریز کرده از شادی پ ن 1 : روزهای زیادی گذشته و هیچ صبحی یاد من نیفتادی... پ ن 2 : در میان روزهای شهریور من ، یک درد عمیق نهفته است پ ن 3 : شلوغی کار منو از زندگی جدا میکنه و...
-
صبح شنبه ای دیگر
شنبه 21 شهریور 1394 08:57
سلام صبحتون لبریز از آفتاب و نور خوبین به همتون سر زدم دیشب - با تبلت میخونمتون هر شب اما نمیتونم به سادگی نظر بزارم یعنی شماها را یادم نمیره ، ولی اگه نیستم دلخور نشید..... امروزم را با انرژی های رنگی شروع کردم یه پکیچ مربوط به اول سال (سال تحصیلی ) بود که باید تحویل میدادم (پاکت های رنگی رنگی + بروشورهای خوشگل و...
-
حال و هوای دور و برم
چهارشنبه 18 شهریور 1394 15:19
سلام ظهرتون بخیر خوبین من که خوبم خدا را شکر شما ها هم مثل من چیزای جینگیل پینگیل دوست دارین؟ دورتادور مانیتورم توی دفتر کارم، کفشدوزک و اسمایلی چسبوندم کنار کیس کامپیوترم هم از این استیکرهای حروف انگلیسی و قلب... روی میزم یه دونه میوه ی کاج دارم جای کاغذ یادداشتهام یه ماشین فانتزیه کوچولوست که بالاش گیره داره روی...
-
دیر هنگام
سهشنبه 17 شهریور 1394 22:48
سلام روزم شلوغ بود اما به رنگ آفتاب خواهرانه داشتم دمنوش جدید خوردم سفارش کارهای زیادی قبول کردم یه ایده ی تازه به ذهنم رسید پ ن ۱ : من تا بحال کنار تو به تماشای طلوع نرفته ام.... پ ن ۲: غذای مورد علاقه ی تو ، بدو تو در کامم تلخ میشود پ ن ۳ : اگه کمتر میام شماها منو فراموش نکنید، خیلی مشغولیاتم زیاد شده....
-
صبح خود را چگونه آغاز کردید؟
دوشنبه 16 شهریور 1394 12:39
من توی اتاقم یه حوض کوچولو دارم (یه کمی از اندازه یک تشت کوچکتره) دوتا ماهی قرمز هم داخل حوض دارم صبح که بیدار شدم طبق معمول حوله را برداشتم که برم حمام دیدم آب ماهی قرمزا کمی کدر شده و انگار دپرس شدن منم قبل از حمام رفتن آب مونده آوردم و آب ماهی قرمزا را عوض کردم و بهشون غذا دادم فکر کنم ماهی قرمزا امروز حالشون خیلی...
-
دوشنبه نوشت
دوشنبه 16 شهریور 1394 08:55
سلام صبح بخیر لبریز از شادی و شور باشید اونهم شوری آمیخته به بوی دور دست پاییز روزهای شلوغ کاری را سپری میکنم با لیوان همیشه یخ کرده چای روی میز اما چیزی در من هست که گرما تولید میکنه و اون عشقه .... این روزها میان کاغذهای رنگی غرقم می برم و میچسبونم و لذت می برم با مدادرنگی ها قایم باشک بازی میکنم و پاستل ها را از...
-
نامه شماره 4
یکشنبه 15 شهریور 1394 09:06
سلام بهترین بهترین من صبح من زیباست چون تو را دارم چون عشقت در قبلم مثل یک آتشفشان فعال و روشنه و هر لحظه فوران میکنه عشق تو منو گرم میکنه عشقت منو به حرکت در میاره و عشق توست که لحظه های زندگی را برام قابل تحمل میکنه از عشق توست که عاشق میوه های کاجم از عشق توست که یاد گرفتم از رنگها لذت ببرم از عشق توست که عاشق...
-
امروزم
شنبه 14 شهریور 1394 21:15
امروزم حرام شد از صبح زل زدم به مانیتور و عین یه سنگ کار کردم وقتی به خودم اومدم شب شده بود از هیچی امروز لذت نبردم فقط و فقط کار کردم
-
صبح شنبه
شنبه 14 شهریور 1394 08:56
سلام صبح شنبه تون لبریز از لبخندهای زیبا و اجابت های نزدیک خوبین من لبریز از انرژی هستم با اینکه هفته گذشته خیلی خسته شده بودم ، دیروزم را با کلی این ور و اونور سپری کردم صبح تا ظهر با داداشم رفتیم یه مرکز خرید بزرگ و کل لیست خرید مامان را تهیه کردیم البته ما همیشه ظهرهای جمعه مهمون داریم مهمونای عزیز بعدش ناهار...
-
نامه شماره 3
پنجشنبه 12 شهریور 1394 17:32
بهترین بهترین من وقتی به عصرهای پنجشنبه ای که کنارم هستی فکر میکنم احساس میکنم روزهایی که نیستی چیزی در من کم است چیزی در من می شکند و یا چیزی در من گم می شود انگار حرفها روی انگشتهایم بی تابی میکنند برای نوشته شدن انگار در دلم چیزی شبیه نیستی جان میگیرد دلم که تنگ میشود بی تاب می شوم دلم که تنگ میشود لیوان چای سرد...
-
پست عجله ای
چهارشنبه 11 شهریور 1394 15:32
سلام اصلا وقت ندارم کار زیادی مونده و من از برنامه کاری عقبم فقط اومدم بگم ، اینجا را با دوستای جدیدم خیلی دوست دارم و فراموشتون نمیکنم امروز داداشم اومد کمکم خیلی چیزها را برام جابجا کرد و کلی همه چیز را مرتب کرد در عوض داشت از قفسه بالا چیزی بر می داشت که یهو ... بعله پشت بلوزش (نزدیک درز آستینش) پاره شد و حالا فقط...
-
دوستانه
سهشنبه 10 شهریور 1394 23:03
سلام این روزها زندگی برایم روی دور تند است وقت ندارم لحظه ها را مزمزه کنم اگر به دوستای خوبم هم سرنمیزنم دلیلش شلوغی زیادکارم در این روزهاست امروز هشت صبح سرکار بودم من دوستی دارم به اسم للی، در واقع من للی صدایش میزنم در دنیای واقعی هم للی صدایش میزنم دوستی که واقعا دآستش دارم سالهای زیادیست که دوست هستیم امروز برای...
-
دلهره
دوشنبه 9 شهریور 1394 10:52
کسی زنگ زد گفت میخوام بیام دفتر بهت سر بزنم (با کلی شوق و خوشحالی) خب من میتونستم بگم نه نیا اما نگفتم ... و من دلهره دارم کاش نیاد کاش بابام زودتر بیاد کاش یکی بیاد اینجا وقتی اون میاد من تنها نباشم من الان دلهره دارم پ ن 1 : بعضیا خوبن و در عین حال بد پ ن 2: آدم خوبه تکلیفش با خودش لااقل روشن باشه پ ن 3 : من میان...
-
نامه شماره 2
یکشنبه 8 شهریور 1394 12:07
سلام شماره ی روزهای نبودت از شماره روزهای تحمل من بیشتر شده شماره روزهای بی توجهیت از شماره روزهای طاقتم فراتر رفته اونقدر خودم را شخصیتم را و طاقتم را به چالش کشیدم که الان حتی به اصل خلقتم هم شک کردم اونقدر با خودم کلنجار رفتم که درونم غوغایی نگفتنی داره بیداد میکنه دیگه الان خوب میدونم که هستند دیگرانی که از من مهم...
-
چالش امشب
شنبه 7 شهریور 1394 23:27
شب تون بخیر چالش امشب این هست که هرکسی بگه چی دوست داره مثلا من عاشق نانا هستم تو رنگها صورتی طوسی و سرمه ای را برای پوشیدن دوست دارم برای آرایش رنگ طلایی و بژ را خیلی خوشم میاد از غذاها ماکارونی را خیلی دوست دارم از میوه ها انگور و خربزه را کلا طلا را خیلی دوست دارم توی لوازم تزیینی ، پابند ( خلخال) را دوست دارم تو...
-
درهم بر هم و از همه جا
شنبه 7 شهریور 1394 17:11
سلام جمعه که همش به مهمانی گذشت ... به به اونم چه مهمونی خوبی- خونه خواهرم بودیم و پر از خواهرانه ها امروز از صبح خیلی شلوغ بودم خدا را سپاس راستی شما هم مثل من دارین نزدیک شدن پاییز را لمس میکنید؟ بو و عطرش به مشامتون رسیده؟ خنکاش؟ شهریور ماه آخر تابستان و آبستن پاییزی هزار رنگ... نانا هم خیلی خیلی درگیره بیماری یکی...
-
دلخوشی
جمعه 6 شهریور 1394 23:18
دلخوشی یعنی اینکه: دختر خواهر سه ساله ت لباست را که خونشون مونده برداره بو کنه و بگه: بوی عطر خاله م را میده....
-
نامه شماره 1
پنجشنبه 5 شهریور 1394 18:29
سلام عزیزترینم هیچ عنوانی برایت مناسب تر از عزیزترینم نیست سلام هدیه ی زیبای خداوند عصر پنجشنبه ها بدون تو ، یعنی دلتنگی ، یعنی اشکهای بی صدا ، یعنی لحظه های کش دار بی انتها... چقدر ساده کنارت بودن زیباست و دوری از تو سخت چقدر ساده عاشقت بودن برایم ناگزیر است و دوری از تو غیر ممکن گرفتاریهایت فاصله را بیشتر کرده ، اما...
-
چالش من
پنجشنبه 5 شهریور 1394 00:03
سلام باید یه چالش « من» راه بندازیم هرکدوم بیایم و یه پست درباره خودمون بگیم هرکی هر طور دوست داره مثلا من دختری سی و چهارساله پانزده ساله که شاغلم دفتر خصوصی دارم تجربه ازدواج ناموفق را دارم (اما ماله سالهای دوره - خیلی دور - جوری که اصلا فراموش شده - اونوقت نوزده ساله بودم) عاشق خانواده م هستم (عاشق پدری که پشت سرمه...
-
تصمیم جدید
چهارشنبه 4 شهریور 1394 09:17
با خوندن وبلاگ تبسم جان دوست عزیزم به این ایده رسیدم میخوام شروع کنم و برای عشق نامه بنویسم هر وقت به نامه هزار و یکم برسم این وبلاگ را بهش هدیه میکنم توضیح بیشتر این میشه که عشق من زیاد به نوشته های من اهمیت نمیده من از وقتی عاشقش شدم ، دفترهای زیادی دارم که روزانه براش نوشتم روزانه عاشقانه و ..... اون میدونه که...