سلام
خوبین دوست جونیا
منم خوبم
کارهام سبک شده اما عین لاک پشت کند شدم و نمیتونم این ته مونده ی کار را تمام کنم و راحت بشم
ولی خوشحالم
هوای پاییز را به ریه هام میکشم و خوشحالم
از نانا به شدت دوری میکنم و میبینم که هر دو خوشحال تریم
نذری میخورم و اعتقاد دارم که ....
تو خلسه ام انگار
عاشقی میکنم هرچند از راه دور
دوستش دارم هرچند از راه دور
صداش میشه انرژی کل روزم هرچند کوتاه و ثانیه ای
و این منم
دختری پاییزی ، ایستاده در پاییز ، رو به نسیم و ابر و عاشق صدای آرام گنجشگهایی که هر صبح برای من میخونند....
پ ن 1 : دیشب خواب زیارت مشهد دیدم
پ ن 2 : دلم خرید میخواد اما هرچی پول دارم پس انداز میکنم
پ ن 3 : دارم به نیمه های دهه ی چهارم زندگیم نزدیک میشم و نمیدونم چرا بینهایت شادم .....
سلام عزیزانم
عزاداریهاتون قبول درگاه حق
الهی معرفت عاشورایی نصیبمون شده باشه
دوست عزیزم مریم بانو یک آهنگ در رابطه با امام حسین گذاشته بود........... ممنون
پ ن 1 : روز تاسوعا نذری داشتیم
پ ن 2 : نانا اینا هم روز تاسوعا نذری دارن
پ ن 3 : امسال انگار خیلی دور بودم از روزهایی که میشد خیلی بهشون نزدیک تر بود....
سلام
خداوندا سپاس !
برای اینکه به من زمان و توان دادی که در این صبح های زیبای پاییزی پیاده روی کنم
و بتونم پاییز را جرعه جرعه بنوشم!!!!!
خداوندا سپاس!
برای شغل و کاری که بهم دادی و سالهاست عین روز اول دوستش دارم و سپاس که به من توانایی دادی که این جوانه کوچک را هر روز آبیاری کنم و ازش درخت تنومندی به وجود بیاد!!!!
خداوندا سپاس !
به خاطر نعمت سلامتی ...
خداوندا سپاس !
به خاطر داشتن خانواده ای که خیلی خیلی دوستشون دارم (حتی اگه گاهی کلافه و دلخور میشم)....
خداوندا سپاس !
به خاطر اینکه من خاله شدم و نمیدونم قبل از اینکه خاله بشم چی بودم؟؟؟؟؟
خداوندا سپاس !
به خاطر اینکه از یه جایی یاد گرفتم و دارم برای روزهای آینده پس انداز میکنم
خداوندا سپاس !
که هنوز امید در دلم زنده است و من را به جوشش وا می داره
خداوندا سپاس!
که در کنار پدرم کار میکنم و پدری دارم دست و دلباز
خداوندا سپاس!
که اینجا مینویسم و اینقدر حالم را اینجا خوب میکنه که فقط خودم میدونم و خودت
خداوندا سپاس!
برای کفشهایی که مرا به پیاده روی میخواند
برای کیفی که دقیقا ست کفشهایم است
و سپاس که من هنوز عاشق رنگها و ست ها و زیبایی ها هستم!!!!
من همینجا اعلام میکنم که :
فردا روز جهانیه شکر گزاری هست..... (الکی مثلا من نامگذاری کردم)
همه بیاین برای چیزای کوچیک و بزرگ از خداوند شکر گزاری کنید و بنویسید تا یادمون نره....
پ ن 1 : شکرگزاری را از دوست جونم یاد گرفتم
پ ن 2 : چرا بعضی وقتا اینقدر حال آدم لحظه ای خوب و بد میشه؟
امروز تولد مامانم هست
دیشب براش یه تولد سوپرایزی گرفتیم
خواهرم کیک و غذا پخت بود و منم کادو خریدم و یهو سوپرایزش کردیم
خیلی خوشحال شد
خدا سایه ی همه ی پدر و مادرا را بالای سر عزیزانشون نگه داره
هرکاری هم برای والدینمون بکنیم کمه
جبرانه زحماتشون نمیشه
اما
همیشه دعا کنید پدر و مادرتون سالم باشن.....
دوستم پیشم بود
چقدر دوستها خوبن
بهم انرژی داد
از سرکار یک راست اومد پیشم
برام یه جعبه شیرینی هم آورده بود
خیلی شلوغ بودم
اما دست از کار برداشتم و نشستیم کنار هم و دست هم را گرفتیم و حرف زدیم
از هرگوشه ای
از هر جایی
از خیلی از آدما
این همون دوستم هست که یادمه قبلا هم در موردش گفته بودم اسمش للی هست.....
من توی دنیای واقعی به طور واقعی همین یه دوست را دارم
چقدر دایره دوستی هام محدوده ....
سلام ظهرانه
خب میبینم که کلا هیچکی نیومده و بهم سر نزده
خب فدای سرتون
ناهارم را خوردم
نماز خوندم
برای شیفت بعدازظهر آماده شدم
کسی هم که نیست که براش چیزی بنویسم
پس میرم دنبال کارم
فعلا
سلام
کل دیروز را مثل همیشه من و بابا سرکار بودیم.
داداش هم صبح زود میره سرکار بعدش هم کلاس داره و بعد شب میاد خونه
مامانم دیروز نوبت نگهداری از مامان بزرگ را داشت
یعنی دیروز از صبح زود هممون رفتیم بیرون و هیچکس خونه نبود
شب ساعت هشت و نیم همه با هم برمیگردیم خونه
با چه صحنه ای روبرو میشیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از اداره گاز لطف کردن و جوری دم در خونه را کندن که امکان هیچگونه عبور و مروری نیست
انگار این خونه کلا غیر مسکونی هست
خب الان ما باید چیکار کنیم؟؟؟؟؟؟
من: بیل بیاریم همه خاکها را بریزیم سرجاش تا فردا بفهمن این کارشون خیلی زشت بوده!!!!!!!!!!!!!
بابا بیل آورد، خاکها را زد کنار - یه ذره رو هم نریخت توی اون چاله ها - گفت گناه دارن!!!!!!!!!!!
من خبیث
بابا مهربون
خخخخخخخخ
سلام
امروز میخوام هی بیام پست بزارم
ساعت به ساعت
خلاصه اصلا دوری و دوستی معنا نداره
باید همه حاضری بزنین
همه بیاین حرف بزنین
خب شلوغم؟؟؟؟ خب باشم... امروز میخوام خیلی خیلی پست بزارم....
سلام
باز پنجشنبه ی من
باز روز من
باز یکی از روزهای ما
و باز تو که می آیی.....
خداوندا سپاس
بی نهایت آرامم.....
سلام
به همین سادگی گل و بلبل شدیم
بعله
عاشقی یعنی همین
هر دو خسته و بی اعصاب
هر دو ناراحت و کم حوصله
هی غر زدیم بهم
هی هم را به چالش کشیدم
هی همدیگه را اذیت کردیم
بعدم یهو یادمون اومد چقدر هم رو دوست داریم.....
نگرانم نباشید
هر دردی که منو نکشه منو قوی تر میکنه
پس الان قوی ترم.............
پ ن 1 : گفت چقدر بگم دوستت دارم ، اگه به حرفم ایمان داری وسط دعوا نباید در موردش سوال کنی..... :)
پ ن 2 : هیچوقت وقتی حالم خرابه بهم گیر نده
پ ن 3 : فردا روزه موعوده....
پ ن 4 : یعنی چی که وبلاگ سحر نیست شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من بی اعصابم - سین الف حق نداری ما رو اینطوری رها کنی و بری.... من باهات دوستم .... باهات همذات پنداری دارم... بیا
از محبت های خودخواهانه متنفرم
از زور زوری به کسی لطف کردن متنفرم
از اینکه به زور به دیگران میوه بدی بخورن متنفرم
از همه چیزای اجباری دنیاااااااااااااااااااااااااااا بدم میاد
سلام
حق با شماهاست
رابطه مون کش اومده
انگار اعصابمون هم کش اومده
دعواهای بی تمام
درک نشدن ها
دلخوریها
حرفای دلسرد کننده
اصلا تو روزای بحرانی به سر میبریم
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون ، انگار منتظرم یه جایی تمام بشه
ولی قدرت پایانش را ندارم
مثل وقتی که کابوس میبینیم
پ ن 1 : در جواب به این سوال که «آیا از من خسته شدی؟» دیشب فقط و فقط سکوت کرد
پ ن 2 : در جواب تمام «دوستت دارم » هایم ، تازگی میگوید « خیلی ممنون»
پ ن 3 : تازگی ها دائم هوس آغوش های تازه دارد....
سلام
شماها که دوست منید
چرا کمکم نمیکنید
دارم توی عشقم شکنجه میشم
چرا بلد نیستم باید چیکار کنم
خسته شدم از تحمل
خسته شدم از این حس ناخوشایند دائم
خسته شدم از اینکه هزار بار با خودم در هر روز کلنجارمیرم
از اینکه هزار بار در هر روز دعوا کنیم
از اینکه هر روز به خودم بگم چرا من توی این رابطه هستم
خسته شدم از این رابطه ای که نمیفهمم درسته یا غلط
خسته شدم از اینکه هر روز باید هزار بار فراموش کنم
خسته شدم
درسته مریضم
درصته مشغله زیاد کاری از پا در آورده منو
ولی نانا هم هیچ کاری نمیکنه که انتظارات من برآورده بشه
دیگه از بس دلخور شدم ازش اصلا دلخوری های من براش اهمیت نداره
دیگه از بس در کلنجار بین موندن و نموندن بودم حس میکنم بودنم هم براش اهمیت نداره
چرا هیچکس به من کمک نمیکنه
چرا هیچکس نمیگه من باید چیکار کنم
چرا من اینقدر ضعیفم
چرا من از تمام شدن این رابطه اینهمه میترسم
چرا؟؟؟؟؟
سلام
دیشب دوباره خودم و نانا را باز خوانی کردم
تاثیرات دوست عزیز سین الف را هم نباید نادیده گرفت
و با نانا زدیم به تیپ و توپ هم دیگه
و تمام احساساتم به فنا رفت
ولی من هنوز اونقدر قوی نیستم که بتونم پشت پا بزنم به بیش از هفت سال عشق ورزی
ما هر بار دعوا میکنیم با شدت بیشتر به هم برمیگردیم
ولی من خسته ام
بیمارم
اون عزیز از دست داده
نزدیک به نه ماه درگیر این بیمار بوده
الان هر دو نیاز به توجه داریم و هر دو داریم همدیگه را میرنجونیم
خدایا کمکم کن....
پ ن 1 : نگران نباشید قهر نمیکنیم
پ ن 2 : هنوزم به شدت عاشقم
پ ن 3: دیشب تب داشتم و خدا میدونه توی هذیاناتم بهش چه حرفای بدی که نزدم خب تب است دیگر....
بعدا نوشت: آشتی کردیم...
سلام
شنبه تون پر از خبرای خوب
من امروز صبح که بیدار شدم با رخوت بسیار خودم را به حمام بردم
و بعد احساس ضعف شدید
یه لقمه نون و پنیر و موز برا خودم گرفتم واومدم دفتر
اما زهی خیال باطل
حالم خراب بود
این شد که خودم را رسوندم کلینیک
و بعله چهار عدد آمپول و یک عدد سرم گنده بک شد نصیبم
اما الان خیلی بهترم
پ ن 1 : تو که نباشی چه کسی ناز لحظه های بیماری مرا بکشد؟
پ ن 2: تنها دکتر رفتن را دوست ندارم
پ ن3 : دائم داره برام میخونه « اندوه بزرگیست زمانی که نباشی» یعنی قراره بمیرم؟
نانای عزیزم تسلیت.....
پ ن 1 : عزیزی که از قبل از ماه رمضون در حال درد کشیدن بود ، امروز صبح پر کشید...
پ ن 2 : گفت سنگ شدم وقتی سومین عزیزم را با دست خودم توی خاک گذاشتم....
پ ن 3: درد را از هر طرف بخوانی درد است
عادت کرده ام که پنجشنبه ها عاشقی کنم
نه باید اینگونه بنویسم
عادت کرده پنجشنبه ها بیشتر به عاشقانه هایمان فکر کنم
من هر لحظه عاشق ترم و از تو گریزم نیست
و پنجشنبه ها عاشقانه هایمان در نظرم پر رنگ تر است...
پ ن 1 : دلم تنگ شده - پنجشنبه بعدی روز موعوده ....
پ ن 2 : از صبح دارم مثل اسب کار میکنم - خسته شدم
پ ن 3 : دوستای خوبم فراموشم نکنید - به شما ها دلگرمم - شلوغم - تنهام نزارید
ناهار قورمه سبزی خوردم (جای شما خالی)
با سالاد شیرازی
احساس رخوت و خواب آلودگی میکنم
با حس بدی که اون خانوم بهم داد ، انگار بدنم بی حس شده....
وقت خواب ندارم
نمیشه انرژی مثبت برام بفرستید؟
پ ن 1: شکایت خانومه را به نانا کردم - تا حد زیادی آرومم کرد
پ ن 2 : انگار کمی هم سرماخوردم اما نمیتونم دست از انگورها بردارم
پ ن3: عید دیروز عید بی نظیری بود ، کلی عیدی دادم و عیدی گرفتم - خدایا شکرت....
سلام
سفارش پاورپوینت داد
آشنای چندین و چند ساله
ساعت هفت صبح شنبه خودم را رسوندم دفتر
تند و سریع تا ساعت یازده تمامش کردم
میخواد تا ظهر نشده تحویل بده
کار آماده شده
من عضو اتحادیه هستم
قیمت هر اسلاید ساده و غیرحرفه ای 2000 تومن
قیمت هر اسلاید حرفه ای 8000 تومن
من چون آشناست براش اسلایدی 700 تومن حساب میکنم
اومد اینجا
چشماش را بست
دهنش را باز کرد و گفت این کاری نیست که تو میخوای براش اینقدر پول بگیری
این اصلا به چه درد میخوره
و با بی تربیتی تمام نصف کار را تحویل نگرفت و پولش را هم نداد
....
پ ن 1 : اعصابم به طور کامل به فنا رفته
پ ن 2 : تو این مدت زمانی که برای این خانوم سی و پنج هزار تومن کار انجام دادم میتونستم به راحتی صد هزارتومن کار کنم
پ ن 3 : دیشب با نانا خیلی خیلی بد حرف زدم...