روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

خدا جهان را رنگ کرده است.

سلام

روزتون رنگی رنگی

روز تابستانیتون بخیر




میدونید که امروز شاخص UV در وضعیت قرمز قرار دارد

هممون هم میدونیم که در روزهایی که میزان این اشعه در سطح خطرناکی قرارداره باید تا جای ممکن در خانه بمانیم

و تا حد امکان در معرض تابش مستقیم نور خورشید قرار نگیریم

اگه ناچار هستید و بیرون میرید سعی کنید در سایه قرار بگیرید

ضد آفتاب یادتون نره

عینک های آفتابی خوشگلتون حتما همراهتون باشه

بطری های خوشگل آبتون را فراموش نکنید

یه کوچولو عسل و آب لیموی تازه به بطری آبتون اضافه کنید

تخم شربتی و دانه چیا برای حفظ آب توی بدن خوب هستند

خلاصه که خیلی خیلی مراقب خودتون باشید که هیچی ارزشمند تر از سلامتی مون نیست



چهارشنبه ساعت 3 و نیم رفتم دنبال مامان جان 

تا برگردیم خونه و ناهار بخوریم ساعت 5 بود که تعمیرکار یخچال اومد برای سرویس

و در نهایت یکی دو متر از اون فویلهای چسب دار چسبوند داخل فریزر و با صرف نهایتا یک ربع زمان فرمودند فعلا درست شد!!!!

این «فعلا» یه کمی اعصاب خرد کن هست

ولی خب چاره ای نبود

و به گفته ایشون فعلا درست هست تا ببینیم چی میشه

باید به فکر خرید باشیم

البته تا اینجا و طبق توصیه ها و تحقیقاتی که انجام دادم تصمیم دارم یخچال دوو بخرم

حالا بازم این پروسه ادامه داره

چون احتمال خیلی زیاد یخچال جدید هم که بخریم اندازه هاش با قدیمی یکی نیست و نیاز به تغییرات روی کابینتها هم هست!!!!!

بگذریم

چون توی این گرما این مدل کارهای فرسایشی از تحملم خارج هست

فعلا ازش عبور کنیم تا بعد ببینم چی میشه



پنجشنبه با توجه به تعطیلی قرار شد ما خونه خواهر نریم و همسرش ازشون مراقبت کنه

برای همین صبح با مادرجان رفتیم باغچه

انجیر چیدیم

باغچه را آبیاری کردیم

چند شاخه ای انگور چیدیم

نعنا و ریحان چیدیم

یه کمی رسیدگی کردیم و حدود ساعت 2 برگشتیم خونه 

ناهار خوردیم

استراحت کردیم

ماسک صورت زدم و به پوستم رسیدگی کردم

و در نهایت دوش گرفتم و یه سری رفتیم خونه خاله جان

تا برگردیم آخر شب بود و وقت خواب



جمعه صبح بعد از صبحانه خانه را جارو برقی زدم

گردگیری کردم

تی کشیدم

مادرجان آشپزخونه را تمیزکردند

تمیزی خونه انگار یه انرژی و یه جون تازه به آدم میده

همین که میزآرایش را مرتب میکنی و آینه را برق میندازی انگار زندگی یه بار دیگه بهت لبخند میزنه

انگار یه نفس تازه میگیری برای زندگی...

به گلها رسیدگی کردم

بازم روتین های پوستی انجام دادم

کمد لباس مادرجان میله ی وسطش از جاش در اومده بود و همه لباساشون به هم ریخته شده بودند با کمک هم درستش کردیم و دوباره کمد را مرتب کردیم

همسایه طبقه پایینی نذری خوشمزه پخته بود و برامون آورد

و در نهایت بعد ازظهر رفتیم خونه خواهرجان (مغزبادوم)

روضه داشتند و خواهرجان هم نذری پخته بود که کمکش نذری را توی ظرفهای یکبار مصرف بسته بندی کردیم و بعد از روضه بین مهمانها تقسیم کردیم

خودمون هم همونجا دور هم نذری خوردیم و تا برگردیم خونه آخر شب بود...



صبح هم بعد از صبحانه با مادرجان اومدیم بیرون

مادرجان با اسنپ رفتند خونه خواهر

منم رفتم باشگاه

الان هم یه لیست کوچولو برای کارهای امروز نوشتم

اولیش به روز کردن وبلاگم بود که بعد از تیک زدنش میرم دنبال بقیه کارها...

بازم تاکید میکنم هممون باید این روزها بیشتر مراقب سلامتیمون باشیم تا از این روزهای گرم عبور کنیم








پ ن 1: مغزبادوم یه دوره آنلاین گلدوزی گرفته بود و داشت با چالش جدیدش دست و پنجه نرم میکرد



پ ن 2: خواهر جان همچنان در همون وضعیت هست و تغییر چندانی نکرده



پ ن 3: خاله جان پیرو سرک کشیدن داخل پیچ من ... از من سوالاتی در مورد آقای دکتر میپرسن!!!!!!

سرم را توی کدوم دیوار بکوبم که کمتر اذیت بشم!!!!!!!


نظرات 18 + ارسال نظر
مریم شنبه 6 مرداد 1403 ساعت 10:59

سلام تیلو خانم مهربان خوب هستید من دعاگو هستم از خاموشی با تمام بی حوصلگی در امدم تا بگویم یخچال دوو نخرید الان یخچال دوو ای که ما خریده ایم هم یخچال هست هم فریزر عیب های یخچال را اول میکویم جنس مصرفی وسایل داخلی خیلی بد و نازک هست و با یک ضربه مال ما یک طبقه اش شکست نمیدانم چرا اینقدر طبقه هایش کثیف میشود و از همان ابتدا تمام شیشه های طبقه ها خط خطی شد و جا میوه ای به بیرون اورده میشود و چون جنسش نازک هست از ترس شکستن بیرون اوردیم و از سبد استفاده میکنیم و طبقه بالایی هم تقریبا از دسترس خارج هست چون خیلی بلند هست و همین طور جا تخم مرغی که باعث شده ما مدام تخم مرغ بشکنیم اما فریرز بر عکس ظاهرش خانه های کوچکی دارد و طبقه بالای ان برای استفاده شدن حتما باید درب یخچال را باز کنیم تا بتوانیم بکشیم بیرون و وسایل را داخل و خارج کنیم و مهمترین چیزی که من متوجه شدم عوض شدن بوی چیزهایی که در ان میگذاریم مثلا من عادت دارم خشکبار و تنقلات را بسته بندی کنم و در فریزر بگذارم که متوجه شدم یک مقدار مثلا خرماها قصبک ها مزه شان عوض شده اگر اشتباه نکنم مدلDB_2210GW هست


وای یا خدا
چه پروسه ای شد این یخچال
هر بار با یکی مشورت میکنم و یه سری حرف میشنوم که با قبلی دقیقا در تناقض هست
البته برای خرید دوو تصمیم داشتیم یخچال و فریزر جداجدا که مدل دیگه ای هست بخریم
ولی اگه در این حد بی کیفیت باشه ... ای خدا

الی شنبه 6 مرداد 1403 ساعت 11:38

سلام بر تیلوی عزیزم، بعد از مدتها اومدم وبلاگت نظر بزارم، همیشه بی وقفه میخونمت، چقدر دلم برای نوشتن تنگ شده انگار من بدون نوشتن یک دست ندارم
در مورد اون سرک کشیدن درکت میکنم کاملا، متاسفانه این شده بخشی از فرهنک عامیانه ما و نمیشه کاریش کرد من الان مدت دو ساله شمشیر دستم گرفتم و دارم میجنگم با این معضل که ناگفته نماند بسیار جنگ سختی هست با تلفات بسیار، چون تنها راهش برخورد و جنگ مستقیم هست که تبعات زیادی داره البته الان بعد از دو سه سال کمی شرایط بهتر شده و دارن انگار عادت میکنن اما به سختی، انگار داره جا میفته اما برای من زخمهای زیادی داشت! حداقل برای نسلهای بعد از من ، بهتر میشه، مجبور شدم صاف و مستقیم به ادمها بگم بدم میاد توی کارم دخالت کنید خوشم نمیاد به حریم خصوصیم سرک بکشید! لطفا از من سوال نپرسید من هم از شما سوال نمیپرسم! حالا ببین چقدر میتونه تبعات داشته باشه این حرفها نتیجش شد دعوا با چندین نفر قطع ارتباط و قهر با چند نفر ( راضیم) شنیدن حرفهاااای بسیار از جمله اینکه الی از خوداضیه بی ادبه از دماغ فیل افتاده مشکل داره افسردست مردم گریز و غیر اجتماعیه، عقده ایه و..... چیزهای بدتر که نمیشه گفت! از طرف خیلی نزدیک که دوستشون داشتما... ولی خوب دیگه کمتر سوال میپرسن و دخالت میکنن اما حرفها و زخمها هنوز ادامه داره و خواهد داشت اما معتقد بودم مبارزه از یه جایی باید شروع بشه اینکه یاد بگیریم توی کار هم سرک نکشیم و کنجکاوی نکنیم ، امیدوارم برای تو بدون جنگ و خونریزی بتونی به همچین مرحله ای برسی عزیزم
الی از شیراز

سلام الی عزیزم
خوبی
چقدر جای نوشته هات خالیه... همیشه منو وادار به تفکر میکردی
کاش میشد به خیلی ها یاد داد... یاد نمیگیرن
منم یه کمی نرم تر و آروم تر گوشزد میکنم ... ولی هیچ اثری نداره.. باید شمشیر بگیرم دستم ...
واقعا فرهنگ سازی کار سختیه... الحمدلله کسی هم براش انرژی نمیزاره

مریم شنبه 6 مرداد 1403 ساعت 12:28

سلام مجدد به تیلو خانم مهربان این معضل یخچال یا وسایل ایرانی نیست متاسفانه وسایل های خارجی هم همینطور ساخته شده اند دوستان که در اروپا هستند میگویند طوری شده که مجبور هستیم وسایل را زود به زود عوض کنیم دیگه کیفیت قدیم ها را ندارد حالا بگذریم که وسایلی که به اسم خارجی وارد میشه فارغ از فیک بودن که معضل بزرگی هست تقریبا میشه گفت درجه سه هست مثلا تولیدات زیمنس یکسری برای کشورهای اروپایی یکسری برای کشورهای حوزه خلیج فارس و دیگر کشورهای اروپایی درجه دو و یکسری برای کشورها شمال ایران و هند‌ و پاکستان و غیره ساخته میشه و تازه اگر خراب بشه که وسایلش به سختی پیدا میشه شما خانم دقیقی هستید اول یخچال و فریزر را برحسب زیبایی و و طراحی و جاداری انتخاب کنید و بعد تحقیق کنید بخصوص اگر تعمیرکار یخچال وارد اشنا دارید که وابسته به هیچ شرکتی نباشند از انها سوال کنید خیلی کمک تان میکنند.دعا میکنم از این پروسه موفق بیرون بیایید که خیلی سخت هست و ما شکست خوردیم

سلام مریم جان
خدا نکنه شکست بخوری
همینطوری که گفتی کیفیت وسایل کم هست و خیلی زود خراب میشن و این مختص من و شما نیست

الف. پلف شنبه 6 مرداد 1403 ساعت 13:16

سلام . من اینستا ندارم ، نمیدونم چطور اطلاعات آقای دکتر درز کرده که خاله تون متوجه شدند ولی با توجه به رابطه ای که با بستگان دارید میتونم
حدس بزنم چه جای بدی گیر افتادید ، حالا امیدوارم نتیجه کشفیات رو برای خودشون نگه دارند! آیا طییعیه که من فسقلی ها رو ندیده دوستشون دارم و تند تند میخونم ببینم چیزی درموردشون نوشتی یا نه

سلام به روی ماهت
فعلا که سعی کردم به روی مبارک خودم نیارم تا بعد ... هرچی میخواد بشه ... من که نوجوان نیستم که توسط خاله و دایی دعوا و شماتت بشم یا نشم...
عزیزم
از بس مهربونید به خدا
در موردشون بیشتر بنویسم براتون؟

ربولی حسن کور شنبه 6 مرداد 1403 ساعت 13:44 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
شنبه هفته پیش آقای اصغری کارشناس هواشناسی توی رادیو گفت تا دو هفته دیگه هوا گرمه و بعد کم کم خنک میشه. الله اعلم.

سلام جناب دکتر
منم شنیدم
ولی خب دیگه اگه ایشون هم نمیفرمودند تقریبا همه مون میدونیم که از اوایل شهریور روند دما کاهشی میشه

لیلا شنبه 6 مرداد 1403 ساعت 14:14

عزیزم کلا فضای مجازی امن نیست.به خصوص وقتی پیج یا کانالی رو لینک میکنی به هم که با شماره‌ تلفن و ایمیلت مرتبط شده اوضاع بدتره.
پسر من هجده سالشه و در تکنولوژی قوی‌تر از من ،اصلا نمیذاره هیچ عکسی بذارم نه پروفایل نه اینستا،میگه حتی برای تلگرام هم شماره مجازی بگیر .
اینکه ی پیج پابلیک اینستا با شماره اصلی‌تون با عکس چهره‌تون بود قطعا پیدا می‌شدید و از آرامش گمنام نوشتن خارج می‌شدید.
.
من قبلا الکترواستیل دارم .خیلی خوبه.البته من آدم باسلیقه اس در نگه‌داری وسایل هستم و زیاد خراب نمیکنم.مواد مصرفی بدنه‌اش یکم ظریفه .اگر اهل شکوندن باشید شاید یکم سخت باشه نگهداری.مال من رو متاسفانه کمکی‌ام زده‌دار کرده.ولی از لحاظ سرما،کم‌صدایی و حجم فریزر و یخ‌سازی عالیه.البته که به ال.جی که نمیرسه .
...
تیلو جون من ۴۲ سالمه و تجربه ام میگه رابطه ات با پارتنر‌ات رو به ی جای باثبات برسون.هیچ معنی نداره در عین حال که علاقه به هم دارید اینطور زندگی کنید .قطعا ی چیزی این وسط درست نیست و نمیبینیش که چیه .نمیدونم چند سالته چون مدت زیادی نیست که خاموش میخونم‌ات ولی فکر میکنم کسی با خصوصیات شما که تحصیلات داره،تلاشگره،هنرمنده،مهربانه،خانواده متحد و خوب داره لایق زندگی باثبات‌تریه ،لایق مادر شدنه .و این رابطه‌ی لانگ دیستنس شانس رو ازت میگیره.

حرف پسر شما کاملا درست و اصولی و منطقی هست
و من کاملا بی احتیاطی کردم
از اینکه تجربه وسایلتون را در اختیارم گذاشتید ممنونم ... ما هم اهل خوب نگهداری کردن از وسایل هستیم ولی به قول شما اطرافیان این رعایت را نمیکنن پس بهتره توی خرید دقت کنم

ممنون از توصیه تون
اینکه با دلسوزی و مهربونی برام مینویسید و وقت میزارید برام ارزشمنده

مونا شنبه 6 مرداد 1403 ساعت 14:17

سلام
خوبی؟
انشاالله خواهرت زودتر خوب بشه
منم یه تجربه مشابه داشتم
یه بار خواستم یه عکسی رو از تو گوشیم به خاله م نشون بدم
یه دفعه مادرم صدام کرد
رفتم و اومدم دیدم خاله م گوشیم رو گرفته دستش و تمام عکس های گالری منو ورق زده و داره میبینه
اصلا باورم نمیشد
من همین جوری نگاهش میکردم
اونم عینکش رو زده بود و با دقت تمام داشت تمام عکس ها رو می دید
بابا شاید عکس ها خصوصی هستن
چرا مثل فضولا نگاه میکنی زن؟!
سنی ازت گذشته .. عجبا ...

الانم تو یه جوری خاله ت رو بپیچون
بگو خاله توهماتم رو میذارم تو اون صفحه
دوست دارم اینجوری باشه

دیگه چی بگه آدم آخه..:(((

سلام مونای عزیزم
وای از دست این آدمهای خیلی خیلی کنجکاو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خیلی بهانه خوبی آوردی
خوشم اومد

روبی شنبه 6 مرداد 1403 ساعت 14:37

به خاله محترم بگو دارم یک کتاب داستان در مورد روزمرگی هام می نویسم و آقای دکتر هم یک شخصیت خیالیه که به متن داستان اضافه کردم که هیجان داشته باشد.
مجبور نیستی زندگی شخصیتو به همه توضیح بدی.

روبی عزیزم
بهت یه چیزی در گوشی بگم
من فقط در این ماجرا لبخند میزنم
مگه من در این حد هم مجبورم به دیگران توضیح بدم؟
مگه من بچه هستم ؟
تازه بچه های امروزی خودشون را ملزم به توضیح هم نمیدونن ... چرا من باید توضیح بدم؟

الف. پلف شنبه 6 مرداد 1403 ساعت 15:09

راست میگید تو سن و سال ما که نباید به کسی جواب بدیم . من دوست دارم در موردشون بخونم ولی اگه خودتون هم براتون راحته و باعث نمیشه شیرازه افکارتون بهم بریزه ،خوشحال میشم ازشون بنویسید.

اگه خودمون یاد بگیریم که جواب پس ندیم بقیه هم یاد میگیرن
از این به بعد سعی میکنم هر روز یه پی نوشت در موردشون بنویسم

مونا شنبه 6 مرداد 1403 ساعت 17:41

تیلو جان خوشحالم که مرتب می نویسی و برعکس خیلی وبلاگ های دیگه که ناله و غر و منفی بافیه، از زیبایی ها می نویسی که البته این نشون میده واقعا روحیه مثبت داری و زیبایی ها رو می بینی و زندگی رو دوست داری،که عالیه. البته که هیچ اشکالی نداره که حتی یه آدم مثبت مثل تو یه وقتایی دلش بخواد غر بزنه!

در مورد خاله جان، همونطور که خودت نوشتی اصلا ملزم به جواب دادن نیستی. الان نوجوون ها به پدر و مادر اجازه نمیدن زیاد وارد حریم خصوصی شون بشن، بعد شما در دهه چهل زندگی باید برای خاله توضیح بدی؟
در مورد رابطه ت با آقای دکتر، من خودم پنج سال رابطه راه دور داشتم و همو خیلی دوست داشتیم و هر دو به هم اعتماد داشتیم. توی اون پنج سال سه چهار بار با هم سفر رفتیم، چند بار اون اومد پیش من و هر روز تلفنی و تصویری با هم در تماس بودیم. منو حمایت می کرد، فکری، احساسی و حتی مالی با اینکه نیازی نداشتم. ولی بعد از پنج سال من دیدم داره سنم بالا میره و فرصت زندگی خانوادگی رو از دست میدم. راستش من اصلا مجرد بودن رو دوست نداشتم. ولی بهش علاقه داشتم و فکر می کردم اگر آدم، شخص مورد نظرش رو پیدا کنه ارزش داره که براش صبر کنه. ولی همیشه دوست داشتم اون باشه که پیشنهاد ازدواج بده و نه من. خلاصه بعد از پنج سال بهش گفتم من میخوام که رابطه مون رسمی بشه و دیگه در سن و شرایطی نیستم که بخوام رابطه یواشکی داشته باشم. ضمنا میخوام خانواده تشکیل بدم. تازه اون زمان بود که متوجه شدم تمام دلایلی که برای به تعویق انداختن جدی شدن رابطه میاورد ناشی از ترسش از ازدواج بود که از بچگی درش نهادینه شده بود. انقدر این ترس قوی بود که حتی عشقی که به من داشت نمیتونست بهش غلبه کنه. باز هم خیلی سعی کرد که رابطه رو حفظ کنه ولی من متوجه شدم فقط دارم روزهای عمرم رو از دست میدم. شاید اگر صبر می کردم بعد از چندین سال دیگه ازدواج می کردیم ولی فکر کردم من مسوول افکار و آسیب های دیگران نیستم، اگر بخوام به چیزی فکر کنم اولویت با آینده و زندگی خودمه. فداکاری نباید بکنم. برای همین با تمام سختی که برای خودم داشت و تمام اصرارهای اون، رابطه رو تموم کردم و سال بعدش ازدواج کردم و شکر خدا راضیم. از اون هم دورادور خبر دارم که هنوز بعد از چند سال تنها زندگی می کنه.
البته میدونم یک نسخه رو نمیشه برای همه پیچید. شاید در شرایط فعلی تو، این رابطه بهترین گزینه برات هست. ولی خواهرانه میگم توی تله ی دلسوزی و فداکاری نیفت و فقط اگر می بینی به ضرر خودت نیست اینطور ادامه بده، نه برای رعایت حال طرف مقابل و گذشت و فداکاری.

سلام مونای نازنینم
اول از همه بگم که چشمام از دیدن کامنتت قلب قلبی شد
از اینکه اینطوری خواهرانه برام نوشتی و بگم که کامنتت را چند بار خوندم
واقعا ممنون

در مورد ازدواج اولین چیزی که باید بگم این هست که حرفات نشان میده که چه دختر قوی و با اراده ای هستی و اینکه میدونی از زندگی چی میخوای خیلی خیلی خوبه
بعدش هم به نظر من بهترین کار دنیا را کردی چون فقط کسایی که تجربه رابطه از راه دور را دارند میدونن که رابطه از راه دور چقدر سخت و دشوار هست و چه سختی های بینهایتی داره
در مورد خودم شاید من اندازه تو قوی نبوده و نیستم و نمیتونم از این عشق بگذرم و توی رابطه مون اونی که بیشتر تمایل به ازدواج نداره من هستم ...
حرفات حرفای کاملا درستی بود

محبوبه ❤ شنبه 6 مرداد 1403 ساعت 18:04

سلام عزیزم. من مدتی هست شما رو خاموش میخونم
فقط اومدم بگم یخچال دوو نگیرین. من داشتم چندسال فقط باهاش زجر کشیدم. ولی مدتیه اسنوا دارم عالیه خیلی هم خدمات پس از فروش شون عالیه و اتفاقا همون اصفهان هستن.

سلام به روی ماهت نازنینم
ممنون که تجربه ت را باهام به اشتراک گذاشتی
واقعا گیج شدم
حتی یه نگاه کوچیک به کامنتها هم بندازی همونقدر که از دوو تعریف میشه همونقدر هم نهی میشم ... نمیدونم واقعا چیکار کنم

نگار یکشنبه 7 مرداد 1403 ساعت 09:25

سلام تیلو جان.با حرف مریم موافقم.چون من دوو پیشنهاد داده بود گفتم جواب بدم.من یخچال منزل خودم آخرین مدل ساید ویرپول آمریکایی هست.بچه ۶ا رفتن سر یخچال که میوه بردارند کشو را که در آوردند کشو شکست. البته درستش کردیم امت اگر گیر بیارم حتما میخرم با اینکه قیمت نجومی دادند.نه میلیون و ده میلیون.پس ببین کاری به خارجی و ایرانی نداره.کلا کیفیت‌های پایین اومده. عروس خاله من دوازده ساله ساید دوو داره و کاملا راضیه. خواهرم یخچال دومش، ال جی بالا و پایین داره که روی دربش پمپ آب داره( نمیدونم درست نوشتم یا نه) اونم راضیه .حالا بیشتر تحقیق کن عزیزم .ولی من خودم محصولات دوو را داشتم کاملا راضی هستم.حالا هر جور صلاح میدونید.

سلام به روی ماهت نگار جانم
خیلی تعریف زیاد از دوو شنیدم
نه اینکه ایراد نداشته باشه ولی توی بازار فعلی گویا جز بهترینها هست
بالاخره الان باید یه نگاهی به زمانی که توش هستیم و وضعیت فعلی بکنیم
انتخابم فعلا همون دوو هست

متین یکشنبه 7 مرداد 1403 ساعت 09:52 https://matinzandy.blogsky.com/

سلام امیدوارم خواهرتون هر چه زودتر حالشون خوب بشه

در مورد خاله و کنجکاویهاشون اصلا به روی خودتون نیارید هر وقت سوالی کردند اصلا پاسخی ندید و با احترام و روی خوش بگذرید بلاخره یه جا فراموش میشه
اصلا دنبال بهانه و توجیح نباشید

سلام دوست خوبم
دقیقا دارم همینکار را میکنم و از کنار سوالات و شوخی ها عبور میکنم
دیگه واقعا توی سنی نیستم که بخوام خودم را به دیگران ثابت کنم

رضوان یکشنبه 7 مرداد 1403 ساعت 10:53

خاله کنجکاو تو ذوقش خورده وقتی فهمیده دسترسی اش به اینستاتون با مشکل مواجه شده.کاش هر چه فهمیده پیش خودش بماند.

میدونی رضوان جان واقعا کنجکاو هست و فضول نیست
اگه فضول بود به بقیه میگفت... ولی اینطوری نیست

جازی یکشنبه 7 مرداد 1403 ساعت 15:47

با سلام
خواهر خانم من یخچال فریزر دوو خریده بود که کمتر از چند ماه مشکل پیدا کرد چون گارانتی داشت مغازه ای که خریده بود بردش و چند ماه تعمیرگاه بود تا درست شد البته درست درست که نشد و فقط جا اشغال می کند و کیفیت نداره
اما اینکه گفته ای سرم را به کدام دیوار بکوبم من اعتقاد دارم که دیوار حاشا خوب است برا کوبیدن سر حالا یا سر خودت یا سر طرف مقابل
این روزا در اوج گرما جابجایی خونه را داریم از خونه ویلایی به اپارتمان که طبقه دوم است با تعداد ۴۴ پله و اسانسور هم که فعلا نیست خانم هم بشدت زانو درد دازد روز جمعه از صبح رفتم دنبال وانت و کارگر که وانت بردم و با کارگران طی کردم که تا ظهر اسباب جابجا کنند نفری ۴۰۰ وقتی امدند خانه گفتند نفری ۷۰۰ که گفتم ما طی کردیم و قبول نکردند و رفتند دوباره رفتم دو تا کارگر دیگر اوردم با همان چهارصد تومان که تا ساعت دوازده همه اسباب ها را حابجا کردند و گرمای هوا هم بالای ۵۰ درجه بدون کولر حتی پنکه هم روز قبل سوخت و زنگ زدم به نصاب کولر که گفت شب میام همان شب جمعه امد و رفتم وسایل لازم را خریدم تا ساعت یازده شب کولر راه اندازی شد دیشب هم بطور موقت تلویزیون را راه اندازی کردم نصف وسایل مانده و جا نیست مقداری از وسایل اضافی را دادم به کارگران و به جای چهارصد تومن چون خوب و بدون نق زدن کار کردند نفری هشتصد تومن دادم یخچال فریزر هم تو جابجایی خراب شده و درست کار نمی کنه ماشین لباسشویی هم جایی که برایش در نظر گرفتند جا نمیشه و باید کابینت ساز را بیارم ببینم می تونه کاری کنه یا نه هنوز خیلی از وسایل کف پذیرایی هست البته دو دختر خواهرم و چند تا از دوستان دخترم خیلی کمک کردند اما خانم بیشتر دوست داره مطابق میل خودش وسایل چیده بشه پرده دوز هم گفته اخر هفته پرده ها اماده میشه یه مقدار از وسایل هنوز هم در همان خانه است و باید بیاریمش و مستاجر پولش اماده نیست که پول ما را بده که ما هم بدیم به صاحب خانه ما و فعلا این پروسه ادامه دارد
اما موضوعی که من قبلا هم متوجه شده بودم و یک بار هم پسر عمو گفته بود این است که پیام های اقایان را خیلی کوتاه و مختصر جواب میدهید

سلام دوست خوبم
ای بابا... واقعا انتخاب توی این بازار گیج و سردرگم خیلی سخت شده
دیوار حاشا... خیلی بلنده که...

چطور میخواین به خونه ی بدون آسانسور با اینهمه پله اسباب کشی کنید با پا درد؟؟؟
خب اذیت میشید
خدا خیرتون بده که هوای کارگرها را دارید
توی این جابجایی ها کلی از وسایل ایراد پیدا میکنند
البته انگار همچنان در این گرما در گیر این جابجایی هستید اونم به سختی
خدا قوتتون بده
شاید اینطوری هست که برداشت شده ولی من در کل خودم این حس را ندارم
برای هر کامنت هرچی به نظرم برسه و دلم بگه مینویسم
زیاد آقا و خانمش برام فرقی نداره

مینو یکشنبه 7 مرداد 1403 ساعت 20:45 http://minoog1382.blogfa.com

چه شانسی که خاله جان پیدات کرد
شایدبایه شماره ای که بقیه ندارنت باید پیج میساختی!!

همین کار را کرده بودم مینوجانم ... ولی خب شده دیگه...

شیرین ۲ سه‌شنبه 9 مرداد 1403 ساعت 08:07

و اما در مورد کنجکاوی خاله جان

با اجازه ات میخوام جسارت کنم و نظری متفاوت با بقیه دوستان بگذارم، نه اینکه نظرات دوستان نادرست باشد، خیر، باهاشون موافقم اما بد نیست از بعد دیگری هم بهش نگاه شود.

خاله جان، وارد فضایی شده اند که خصوصی نبوده، وگرنه اجازه ورود به ایشان داده نمیشد. فرق ایشان با یکی مثل من، اینه که من شما را با نام تیلو و فقط در فضای مجازی میشناسم، ایشان شما را در فضای واقعی و با جزئیات می شناسند

اینکه کنجکاوی کرده اند قطعا غیر اخلاقی نیست، خیلی از ماها، حتی وقتی در اینستا یک غریبه برامون جذاب میشه، ممکنه بریم پست های قبلی رو بخونیم، چه برسه به اینکه آشنا و بخصوص فامیل نزدیک باشه.

اینکه سوال شان را مستقیم از خودت پرسیده، اتفاقا نشان دهنده این است که برایش عزیز و محترمی ، و سوال پرسیدن هم قطعا نکته عجیبی نیست. ایشان میتونست از مادر یا خواهران تان پرسش کند و احتمالا شما خبردار نمی شدید، اما صادقانه از خودت پرسیده

جایی نوشته نشده که اگر در فضای مجازی آشنا دیدید، خودتان را به کوچه علی چپ بزنید . ممکن است یکی فکر کند بهتر است سوال نپرسم و خودم را به ندیدن بزنم، اما یک خاله ممکن است فکر کند بچه خواهرمه چه اشکالی داره بپرسم؟ این به نظر من، تفاوت در دیدگاهه، نه اینکه بگیم یکی درسته یا نادرسته.
فضای مجازی همینه برای ایجاد صمیمیت، گاهی آدم مرزها را بیرون تر می‌برد با مخاطبانش، پس طبیعیه که گاهی مرز می‌رود آنجا که فکر نمیکردی برود آنجا. یا باید مرز را تنگ گرفت، یا باید مرز امنیت ذهن و دلت را اونقدر گسترش بدی تا اون چیزهایی که غیر قابل پیش بینی ات بوده، بهت آسیب جدی وارد نکنه‌ .
مدتهاست که به این باور رسیده ام قضاوت کردن حق همه است‌ ، و الان اون شعارهای قضاوت نکردن ها که مدتها خودم بهش باور داشتم، چیزی جز شعار های روانشناسی های سطحی نیست‌ . آدم ها حق دارند و باید قضاوت کنند وگرنه میشن موجوداتی منفعل، مهم اینه که بعد از قَضاوت شان، با دانستن این احتمال که ممکنه قَضاوت شان نادرست باشه، عملکرد مبتنی بر قضاوت شان آیا درست و اخلاقی و منصفانه خواهد بود یا خیر.

من عملکرد خاله جان را در مجموع نه تنها نادرست نمی دونم، بلکه کنجکاوی شان را طبیعی و عملکرد بودشان را تا اینجا که برایمان گفتی، درست و صمیمی میدانم

ممکن است نکاتی باشد که من در جمع بندی ام لحاظ نکرده باشم و بخاطر همین نظرم درست و مبتنی بر تمام ابعاد نباشد.

دوستت دارم دختر خوش انرژی

شیرینی جانم
مدتهاست که نقطه نظراتت با اون دیدگاه باز و درستت واقعا برام ارزشمند شده
این نگاهت خیلی نگاه درستی بود
من فکر کنم یه جایی اشاره کردم که خاله اصلا فضولی نکرده و به نظر من هم کنجکاوی بوده
زاویه نگاهت واقعا تفکر برانگیز و درست بود
به خصوص که من هم چندین بار از خودم پرسیدم اگه من هم بودم همین کار را نمیکردم؟؟؟؟
خب یه زاویه جدید از یه آدم که بهم نزدیک هست ... اتفاقا درست گفتی ... اینکه مستقیم اومد از خودم پرسید و اصلا و ابدا سرزنش یا سوال بیجا نکرد خیلی خیلی خوب بود
باید از خودم بپرسم مگه نمیتونست بدون اینکه چیزی بگه مدتها منو دنبال کنه؟؟

در مورد قضاوت حرفت خیلی درسته
مدتهاست میبینم که خیلی از نکات روانشناسی ای که در فضای مجازی پررنگ شده باعث منفعل شدن آدمها شده ... خیلی از حرفایی که میزنن باعث شده که نسبت به هم بی تفاوت و سطحی بشیم...
خیلی خیلی نگاهت را دوست دارم
دوست ارزشمندی هستی
و از اینکه اینجایی و برام وقت میزاری بینهایت خوشحالم

دلی پنج‌شنبه 11 مرداد 1403 ساعت 13:47

مجازی رابرای این دوست دارم که ادمای نادیده ناشناخته بی هیچ وابستگی خونی گاهی انچنان دلسوزانه کامنت میدن وراهنمایی میکنن که ادم دلش غش میره برای خوب وزلال بودنشون ....برای مونا بانوی کامنت گذار

اره همینطوریه
واقعا گاهی اونقدر مهربانانه کنار هم هستیم که باور مجازی بودن سخت میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد