ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
سلام
شبتون ستاره بارون
اینطوری که از وبلاگهای دوستان متوجه شدم و یه چند باری از قطع و وصل بلاگ اسکای دیدم ، مشخص نیست چقدر دیگه فرصت داریم!
من جز اون دسته ای هستم که بلاگفا یهو وبلاگم را قورت داد!
از اونایی که حتی فرصت نکردم یه بک آپ از نوشته هام بگیرم
البته الانم میدونم بلاگ اسکای داره بازی در میاره ولی همچنان بک آپ از نوشته ها ندارم
لطفا اگه راه حل ساده ای داره بهم بگید
من تازه یه عالمه خاطره و عکس و صفحه و پیچ و فایل از دست دادم
واقعا دیگه ظرفیت از دست دادن بلاگ اسکای را ندارم
آقای دکتر بهم میگن حواست هست چقدر داری برای یه گوشی سوگواری میکنی؟؟؟؟
بله حواسم هست... یه عالمه چیزایی داشتم که بهشون دلبستگی داشتم و از دستشون دادم...
بگذریم
خلاصه ش همینه که اگه براتون ممکنه با ساده ترین حالت ممکن یادم بدید که یه بک اپ از اینهمه نوشته و پست بگیرم... لطفا
دیروز رفتم دکتر
صبح نوبت داشتم
ساعت نه و نیم
دکتر زنان
تا برم داخل و ویزیت بشم شد ده و نیم
یه سونوگرافی نوشتن و فرمودند همین الان انجام بده و جوابش را بیار ببینم
تا برم انجام بدم و برگردم شد 12
تا دوباره خانم دکتر منو ببینن و یه عالمه آزمایش و ... برام بنویسن ساعت دوازده و نیم
رفتم داروخانه - ساعت دوازده و 45 دقیقه بود
خواهر زنگ زد و خیلی نزدیک به مدرسه فندق بودم...
پسته و خواهر اومدن دم داروخانه و با هم رفتیم سمت مدرسه فندق
نیم ساعتی با فسقلیا وقت گذروندم و برگشتم سمت خونه
عمه م برای تسلیت اومده بود سراغ مامانم
تا عمه بره ساعت نزدیک 3 و نیم بود
تا سوالا را تایپ کنم و بقیه کارهای روزانه، وقت خواب بود!!!
امروز صبح یه کمی دیرتر از معمول بیدار شدم
یه رخوت زمستونی
خیلی آروم و سرصبر با مامان صبحانه خوردم و در نهایت دیدم حال سرکار رفتن ندارم!
به مامان جان پیشنهاد دادم بریم باغچه؟
و دوتایی رفتیم باغچه
برگ همه ی درختها ریخته بود... همه برگها را جمع کردیم و هلاک شدیم
به سختی یه چاله کندم و یه قسمتی از برگها را چال کردم
ولی بقیه ش را آتیش زدیم
و در نهایت تا برگردیم خونه نزدیک 3 بود
دوش گرفتم و ناهار خوردیم
امروز تایپ نداشتم
دوتا سوال را باید غلط گیری میکردم که خیلی کوتاه انجام دادم
ولی از دست درد!!!! اخ اخ
فهمیدم که زیادی کار کردم
دارم یه کیف خرید میبافم... ریزریز
ولی دستم خیلی درد میکنه و کیسه آب جوش آوردم گذاشتم روی دستم و دارم ریز ریز پست مینویسم
فردا باید برم برای آزمایش و یه سری دستورات دیگه که خانم دکتر دادن...