روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

ای قرار بی قراری های نابم ...

سلام

صبحتون از جنس نور و شور و شعر

امیدوارم هرگوشه ی این جهان زیبا زندگی میکنید ، زندگیتون پر از دوست داشتنی های دلنشین باشه

امیدوارم هرجایی هستید قلبتون دلیل و بهانه ی خوبی برای تپیدن داشته باشه

امیدوارم یه شیرینی دلچسب ته قلبتون ته نشین شده باشه و تمام لحظه هاتون را شیرین کنه

لبخندتون پررنگ....



امروز را در حالی شروع کردم که فکر میکردم امروز دوشنبه است

مادرجان که گفتند سه شنبه ست باورم نشد

یعنی مادرجان گفتند امروز سه شنبه ست ، یادت میماند که به گلهای پایین آب بدی ؟

منم فکرمیکردم دوشنبه است گفتم : نه امروز دوشنبه است و یه نگاهی به گوشی کردم و دیدم ای دل غافل امروز سه شنبه است....

خلاصه که گلها را آب دادم و اومدم

و درطول راه با پروردگار بزرگم حرف زدم و ازش بهترینها را برای همه مردم جهان طلب کردم


دیروز وبلاگ مه سو  را میخوندم دیدم در مورد مستند ایکسونامی نوشته، کنجکاو شدم که ببینمش

دیشب وقتی رفتم توی رختخواب پلی کردم و از بس خسته بودم بعد از نیم ساعت بدون اینکه بفهمم بیهوش شدم

با صدای زنگ تلفن بیدار شدم و دیدم آقای دکتر هستند

یه کوچولو حرف زدیم و گفتم که داشتم این مستند را میدیدم ... گفتن برام در موردش بگو... گفتم خیلی خوابم میاد و باشه برای یه وقت دیگه

زودی خداحافظی کردیم که مثلا من بخوابم ... و از اینجا کلا خواب از سر من پرید

نیم ساعت بعد دوباره زنگ زدم به آقای دکتر و نیم ساعت دیگه حرف زدیم و خلاصه تا بیایم بخوابیم ساعت از 2 گذشت

ولی امروز سرحال بیدار شدم

حالا اگه وقت کنم تو لیست کارهای امروزم میخوام دوباره مستند را ببینم


یکی از بچه های اکیپ داداش اینا اومده ایران و قرار شده من گواهینامه بین المللی داداش را بهش بدم براشون ببره

تابستان که اینجا بود کارهای گواهینامه را کرد، اما به دستش نرسید که با خودش ببره

حالا که دوستش اومده بهترین فرصت هست که بدم واسش ببره

دلم میخواست یه هدیه یا یه چیز خوشمزه هم بدم براشون ببره ولی گفتن که اصلا جای بردن وسیله و بار نداره




پ ن 1: دیشب مغزبادوم و مامان و باباش یه سری اومدن خونمون

مامانم آش پخته بود و بهشون زنگ زده بود که بیان آش بخورن

من از روش جدید جمع و تفریق خیلی متعجب شدم و به نظرم خیلی مسخره و غیرعادی اومد....


پ ن 2: من مهارت نه گفتن را خوب بلدم و حسابی تمرین کردم

اما چرا بعضی ها اونقدر پررو و متوقع هستند که به خودشون اجازه میدن درخواستهای مسخره از دیگران داشته باشن؟


پ ن 3: خانم همسایه پریشب هم دوباره برام شلغم و کدوحلوایی پخته بود و داغ داغ برام آورده بود

مامان جان هم دیشب براش یه کیک خونگی خوشمزه با کشمش و گردو درست کرده بودند و امروز دادند براش آوردم ...

مهربانی های بی پایان....


پ ن 4: دیشب آقای دکتر بهم گفتند که یه گردهمایی دعوت هستند امروز ساعت 7 و نیم صبح

خب به نظرم خیلی مسخره بود کله سحر!!!!! (تنبل هم نیستم)

گفتند اگه تونستی 7 بیدارم کن

7 که ساعت زنگ زد دلم نیومد بیدارش کنم... چه معنی داره اینهمه کم خوابی

ساعت 9 و ربع مسیج زدند که : تو هم خواب موندی؟

نوشتم: سلام عزیزدلم- نه - فقط بیدارت نکردم تا استراحتت کامل بشه

نوشت: چقدر کار خوبی کردی... به این خواب احتیاج داشتم



نظرات 8 + ارسال نظر
کاترین سه‌شنبه 10 دی 1398 ساعت 10:20 http://onclouds.blogfa.com

این روش های جدید ریاضی ما رو هیرون و ویرون کرد ( درست نوشتم؟؟) به جای اینکه کار رو اسون کنن‌ سخت تر کردن
متاسفانه بعضی ها خیلی درخواست های بی جا دارن و پرو هستن تو همچین مواقعی بهتره ادم با یه لبخند خیلی راحت و خوشمزه بگه نههههه

فکر کنم حیران... حیرون ... اینطوری درست تره
افرین که نه گفتن را بلدی

لیلی۱ سه‌شنبه 10 دی 1398 ساعت 10:36

سلام گندم جان اجازه بده خطاب به الی جان ی چیزی رو بگم
همه زنها اگه فکر کنن اینگونه حرفها جنبه کنترل گری و دستوری و بی اعتمادی داره نه تنها خوششون نمیاد بلکه بدشونم میاد بخصوص وقتی اون مرد همسزته و دقیقا از جنبه مالک و مملوک به قضیه نگاه میکنه اما یک تفاوتهای خیلی ظریفی بینشون هس که همون ظرافت زمین تا اسمون متفاوتش میکنه معمولا همسر ادم یا کلا بیخیال این قضیه میشه یا بیمارگونه و پارانوییدی با قضیه برخورد میکنه اما عشق ادم اونم با توصیفاتی که گندم کرد فقط داره نشون میده که هنوز نسبت بهت حساسم و همه حواسم پیش توست وگرنه هیچ دلیلی برای حرص خوردنش وجود نداره

سلام به روی ماهت
اره راست میگی خیلی وقتا اینطوریه

پیشاگ سه‌شنبه 10 دی 1398 ساعت 13:32 http://bojboji.blogfa.com/

چقد خوبه تو و آقای دکتر برای هم اینقدر وقت میزارین
فک هر کسی راحت بتونه از حرفات بفهمه که عشق بینتون چقد عاقلانه هست و هیچ اثری از بچگی و لوس بازی توش نیست
ایول به شما و آقای دکتر

دیگه شما چرا؟ اینقدر کم برای من وقت میزاره... خودمو به در و دیوار میزنم روزی صدهزاردفعه بهش زنگ میزنم

سعید سه‌شنبه 10 دی 1398 ساعت 19:15 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو
خوبی
حق با شماس آدم هر چقدم که گرفتار باشه باید یه سر به اقوامش بزنه
بد تر اینه که وقتی جواب نه می شنون چقدم بهشون بر میخوره
من عاااااااااااااااشق کدو حلوایی هستم
اصلا از بچگی شیرینی خور قهاری بودم
رو به روی مغازه ما یه شیرینی فروشی قدیمی هست که کیک هویچ میپزه مثل کیک خونگی
منم مشتری همیشگی شم
جوری که خانم فروشنده رمز کارتمو حفظه
وقتی میرم فقط سلام و احوال پرسی میکنم حتی نمیگم همون همیشگی خودش برام میذاره و کارتمو میدم رمزشم که حفظه

سلام پسرعموجان
وای چقدر باحال
کلی خندیدم
نوش جانتون کیک هویج

سارا(چیکسای) سه‌شنبه 10 دی 1398 ساعت 19:25 http://15azar59.blogsky.com

اوه گفتیا منم پیش اومده که روزای هفته رو اشتباه کردم یه بار که پسرم کوچکتر بود و کلاس زبان میرفت به خیال اینکه سه شنبه هست گفتم خب تعطیله و فردا بره نگو ۴ شنبه بوده و خودشم ناقلا هیچی نگفته بود
عاشقانه هاتون مستدام و طولانی
منم راحت میگم نه به پسرمم یاد دادم راحت بگه نه هر چند گاهی هم خب بخاطر سنش و هیجاناتش نه هایی رو نمیگه

چه کیفی کرده پسر جان با این اشتباه مامانش
آفرین ... نه گفتن به جا و به موقع مهارت هست

ترمه سه‌شنبه 10 دی 1398 ساعت 22:01

سلام
جمع و تفریق فرآیندی
وای وای وای

سلام به روی ماهت
به نظر من که جالب نبود

قلب من بدون نقاب سه‌شنبه 10 دی 1398 ساعت 23:09 http://Daroneman.blog.ir

کلا سیستم آموزشی نابود شده
این جمع و تفریق ها خیلی داغون نیستن و قابل تحمل هستن
امان از درد هایی که هست در این سیستم آموزشی

والا چی بگم
سیستم آموزش هر روز از سویی کشیده میشه و اصلا نظم و قانون ثابتی نداره

بهنام چهارشنبه 11 دی 1398 ساعت 00:09 http://harfehesabi.blogsky.com/

حال دلتون خوب باشه
نظر دیگه ای نداشتم در مورد این پست راستش :)

همین نظر هم خیلی خوبه
متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد