روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

هزار خورشید تابان

این کتاب را یک نفس خوندم

از اون کتابهایی بود که احتمالا یکبار دیگه هم بخونمش

خیلی زیبا بود

حتی به مراتب زیباتر از بادبادک باز

از همون جمله ی اول جذب کتاب شدم

و یک جاهایی واقعا قلبم اونقدر تند زد که حس کردم لابلای شخصیت های داخل کتاب هستم

یک جاهایی از کتاب با توجه به خوندن بادبادک باز انگار برام آشنا بود

یک صحنه هایی را انگار دیده بودم... تا جایی که حتی نشستم و رسما به مغزم فشار آوردم که ببینم واقعا اینو کجا دیدم

و این نشون دهنده قلم فوق العاده قوی ای بود که این جملات را به تصویر میکشید

یک جایی از کتاب واقعا حس کردم که قلبم ایستاد

دو سه جا هم اشکم دراومد

اما دقیقا یک روز و نیم بیشتر خوندنش طول نکشید

فوق العاده زیبا بود




پ ن 1: ترس از جنگ بعد از خوندن این دوتا کتاب تو تک تک سلولهام جا گرفته

خاک های نرم کوشک

بچه ها کتاب «خاک های نرم کوشک» را تمام کردم

اگه بخوام در موردش بگم این هست که من ازش خوشم اومد

و اینکه کتاب منحصر به فردی بود

نه ادبیات فاخر خاصی درش دیده میشد ....

نه حالت رمان گونه داشت که جذاب و پر هیجان باشه

کتاب به صورت داستان داستانهای کوتاه بود که از زبان آدمهای مختلف نقل شده بود

زندگی نامه شهید برونسی بود

از لابلای سطرها میشد دریافتهای عجیبی کرد

برای قضاوت در مورد این کتاب بیشتر به خط فکری و نگاه آدمها باید توجه داشت



پ ن 1: کمی کند و سنگین خوانده شد.... اما ارزشش را داشت

پ ن 2: واقعا منو به فکر فرو برد... خیلی قسمتهای کتاب

پ ن 3:  گاهی بد نیست تلنگری به خودمون بزنیم

کتاب بادبادک باز

تعریف این کتاب را زیاد شنیده بودم

وقتی بهار ازش تعریف کرده بود سریع گرفتم و خوندم

نمیشه گفت خوندم که کلمه کلمه مزمزه ش کردم

عالی بود






توضیحات پشت جلد:

بادبادک باز ما را به ایامی می برد که رژیم سلطنتی افغانستان در میان بی خبری مردم سقوط می کند و این کشور دستخوش
تحولاتی می شود که تا امروز شاهد آنیم.

اما در این رمان حوادث سیاسی گذرا و حاشیه ای است و داستان اصلی آن زندگی
دو پسر است که با هم در یک خانواده بزرگ می شوند و از یک پستان شیر می نوشند و دوستی عمیقی بینشان شکل می
گیرد: امیر ارباب زاده است و مالک خانه و ثروت پدر و حسن نوکرزاده و از قوم هزاره و پیوسته پامال تاریخ.

بادبادک باز دربارة دوستی و خیانت و بهای وفاداری است. دربارة علایق پدر و پسر است و تسلط پدر، دربارة عشق و ایثار
است و دروغهاشان، دربارة دور ماندن از اصل است و تمنای بازگشت به آن. رمان در روایتی شیرین و جذاب، در گذر از مصائب زمانه جای امیدواری باقی می گذارد: بادبادک مظهر خوبی و دوستی و رهایی سواد و دانش و باز شدن چشم به روی جهانی دیگر، نقش قصه گویی در ایجاد تفاهم، عشق و خلاصه جلوه های گوناگون فرهنگ یک ملت زنده، نشان می دهد که به قول خودشان زندگی میگذره یا به عبارت دیگر، زندگی همچنان ادامه دارد.

به زیر افتاده

خب کتابی که دیشب تمامش کردم


به زیر افتاده

نوشته : دانیل یانگ


کتابی که در مورد ترس های ، بدبختی ها ، خیانت ها و به نظر من حماقت های یک دختر نوشته بود

از دیدگاه من ارزش چندانی نداشت

علاوه بر اینکه خیلی هم زیبا نبود

لمس واژه سرنوشت

دیدم بدک نیست کتابهایی را که میخونم اینجا ثبت کنم ...

خدا را چه دیدی شاید به درد کسی خورد

کتابی که دیشب تمامش کردم

کتاب « لمس واژه سرنوشت» 

نوشته : پاتریشیا ویلسون

بود...

از اونجایی که یه قانونی از زمان دبیرستان برای من وجود داره که دبیر ادبیاتمون بهم گفت :

هر کتابی ارزش یکبار خوندن را داره....

این کتاب جز کتابایی بود که ارزش یکبار خوندن را داشت و نه بیشتر....