روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزهای خوب

سلام

روزگارتون شیرین


روزهای پر کار را دوست دارم

روزهای شلوغ

روزهایی که باید با کلی آدم حرف بزنم و در تعامل باشم


میز کار شلوغم را که پر از شور و هیجانه دوست دارم

میزکاری که سالهاست به من وفاداره


خوردنی های پر از محبتی را که بابا برام میاره دوست دارم

خوردنی های پر از محبتی را که مامان برام آماده میکنه دوست دارم

مامان و بابایی که این روزها همه ی دغدغه شون اینه که بهم کمک کنن


من این روزها را دوست دارم

روزهایی که لابلای چسب و مقوا و کاغذ... حساب و کتابها را قاطی میکنم و اشتباه جمع میزنم

روزهایی که با مشغله ی زیاد حواسم به گلدان کوچولوی روی میز هست

روزهایی که صبح به صبح از خدا سپاسگزاری میکنم


من این روزهای شلوغ پر هیجان را دوست دارم و لبخند میزنم

هرچند زندگی همیشه تلخی و شیرینی توأمان باشه... من شیرینی ها را پررنگ تر میبینم و از کنار تلخی ها میگذرم به امید بهبود....



 پ ن 1:  خواهر قند و فشار بارداری گرفته

تیروئیدش هم درست کار نمیکنه

شوهرش هم آزار را به حداعلا رسونده ... خدایا میدونم که داری صبوری میکنی.... خدایا خودت چاره ای بکن...



پ ن 2: امشب ولیمه مکه ی دوست بابا دعوتیم

قرار شده که مغزبادوم را هم با خودمون ببریم

پر از انرژی و شور و زندگی هستش.... از صبح که بیدار شده هزاردفعه زنگ زده و لابلای اینهمه شلوغی، لباس و کفش و جورابش را برام تعریف کرده

بعد تر هم زنگ زده و گزارش حمام و ... را برام داده... از صبح داره ذوق میکنه


پ ن 3: صبح نزدیک ساعت 10 به آقای دکتر زنگ زدم و گفتم وقت دارین غر بزنم

فرمودند: اصلا... یعنی چی ... داری عادت میکنی به غرغر کردن

گفتم: غرغر نداشتم که ... وقته واسم مهم بود

فرمودند: برو عزیزم به کار و زندگیت برس که وقت واسه همه مهمه...

میام یه چیز دیگه بگم ... میگه من هم دوستت دارم هم میدونم دوستم داری... هم دلتنگتم و هم دلتنگیت را درک میکنم .... دیگه برو ... خدانگهدار...

بازم حتی صبر نکرد من خداحافظی کنم....

نظرات 8 + ارسال نظر
اذر سه‌شنبه 20 شهریور 1397 ساعت 17:21

سلام.
تیلو جان خواهرت مجبور این شرایط رو تحمل کنه ؟فشار و قند و تیروئید ...خطرناکه براش ....

سلام عزیزم
خب بارداره... تحت نظر پزشک هست ... ولی دچار همه ی اینا شده ...
مجبور نیست این همسر را تحمل کنه ولی خودش انتخاب کرده و نمیخواد ازش جدا بشه

فندوقیت . خودمو چسبوندم:بیخیال: سه‌شنبه 20 شهریور 1397 ساعت 17:26

عاشق عاشقانه هاتم.
چه خوبه که آقای دکتر مختصر و مفید در وقت کم محبتشو نشون میده ولی شیطونم هستا
نمیدونی چه حس خوبی رفتم از پیامت. قتی دو دل بودم که پیام بدم یا نه. میترسیدم مزاحم شم.خیلی برام عزیزی.نمیدونم چیکار کردم که تو رو بهم داد
خواهرت کاش میشد کمکش کرد. ریشه همه بیماریاش از اعصابشه. شوهرش به فکر زنش نیست. حال بچشم مهم نیست براش؟


اوه اینهمه محبت ماله منه؟ خدایا.... مگه میشه ؟؟؟؟؟
چقدر دختر مهربونی و با احساسی هستی تو
دقیقا همه ی این مشکلات عصبی هستند
هیچی براش مهم نیست

امیر سه‌شنبه 20 شهریور 1397 ساعت 18:24

با سلام
تیلوی خوبمان ابتدا از خدا برایت انرژی فراوان و سلامتی و خ شحالی توام با خوشبختی ارزو می کنم هر چند که احساس می کنم خوشبخت هستی چرا که اولا در همه حال شاکر و قدر دان خداوند هستی دوم اینکه با خودت و اطرافیان صادقی سوم اینکه خانواده خوب و مهربانی قسمتت شده و چهارم اینکه تن ات و همچنین روح و روان سالم داری و ششم ابنکه خداوند توفیق داده روزی حلال بر سر سفره ببری باز هم بگم ؟
باشه میگم . مورد بعدی ابنکه خداوند یه عشق پاک در نهادت قرار داده که پاتو از دایره عفت بیرون نمیزاری . مورد بعد اینکه مهربان هستی و مورد بعد اینکه نعهد و احساس مسئولیت می کنی و خیلی موارد دیگر که می ترسم هم غرور سراغ ات بیاد و هم خسته بشی از خواندن آنها .دیگه در این مورد چیزی نمیگم.
اینو بدون خدا خیلی دوستت داره دختر سعی کن همینطور بمونی . در مورد خواهر هم خداوند خودش مرافبش هست ولی سعی کنید شما بیشتر از پیش بهش محبت کنید و تنهاش نزارید هر چند که محبت همسر خیلی خیلی لازم است و حالا لازمتر...
من همیشه پست هاتو می خونم و شاید کامنت نزارم اما حتمن می خونم و دوق می کنم از این همه خصلت های خوبی که داری و آرزو می کنم همیشه اینطور خوب و پاک بمونی و مرا نیز همسایه ات قرار بده

سلام دوست خوبم
از اینهمه تعریف شرمنده شدم
کاش لایق اینهمه تعریفت باشم
ممنون

مونا سه‌شنبه 20 شهریور 1397 ساعت 20:31

سلام عزیزم
ایشالا همیشه کارت زیاد باشه و سرت گرم باشه و پرروزی و پربرکت باشی
خواهرت هم امیدورام بهتر بشه و زایمان خوب و بچه ی خوب تری به دنیا بیاره ویه کمم شوهرش روخدا عقل بهش بده ایشالا که اینقدر لازم نباشه خواهرت ناراحتی بکشه
مغز بادوم رو خدا براتون حفظ کنه .. سلامت و زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه .. ایشالا قسمت بشه بیای از بچه ی خودت و آقای دکتربرامون بنویسی

نمیدونم چرا ... ولی همش ته دلم دوست دارم تو و آقای دکتر با هم باشید و یه عمر کنار هم شاد و خوشبخت زندگی کنید با چند تا بچه ی قد ونیم قد

بهترین ها روبرات از خدامیخوام دختر مهربون

سلام به روی ماهت
الهی آمین.... کار خوب و پربرکت و سرگرمی حرف نداره
انشاله ... انشاله ... ممنون از دعای خوبت
متشکرم ...
چقدر حرفای خوب بلدی دختر جان

الی سه‌شنبه 20 شهریور 1397 ساعت 21:50 http://elhamsculptor.blogsky.com

من کلن میام از عاشقانه هات بخونما
ای جووونم
خیلی از اینا بگوووو
امیدوارم تو این ماه عزیز زندگی خواهرت بهتر شه

ممنون عزیزدلم
الهی آمین

هدی چهارشنبه 21 شهریور 1397 ساعت 09:19

سلام بر تیلوی گل گلاب جان جانان
خوبی عزیزم انشالله همیشه کارت پررونق باشه و برات برکت داشته باشه.
انشالله خواهر هم این بحران به خوبی پشت سر میگذاره انشالله با اومدن نی نی همه مشکلات از بین برن

سلام به روی ماهت عزیزدلم
ممنون
کاش اینطوری بشه هدی جان... به امید خدا

روشن چهارشنبه 21 شهریور 1397 ساعت 22:26 http://roshann.blogsky.com

خوبه دیگ آقای دکتر مختصر و مفید توضیح داده دیگ
بیشتر از عاشقونه هات بنویس
خدا کنه تموم آدمها بتونن عاشقونه ها رو تجربه کنن:)
+همیشه برای خواهر باردارت دعا میکنم چون این مشکلات بارداری رو مادر خانومی منم داشت درک میکنم

منم همیشه آرزو میکنم همه ی آدمها بتونن عاشقانه ها را تجربه کنند و به آرامش بعد از این عاشقی برسن
چقدر تو خوبی... ممنون... من به این دعاها دلگرمم

نازلی چهارشنبه 21 شهریور 1397 ساعت 23:08

پایان مکالمه های اقای دکتر خودش سوژه یک پسته
من که از شلوغی این روزها و بهم ریختن برنامه خواب و غذا در حال محو شدنم

واقعا عاشقانه های ما دوتا همش سوژه س.... از بس که شبیه هیچی و هیچکی نیستیم
ولی من شلوغی های بسیار زیاد این روزها را دوست دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد