روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

با عزیزانمون مهربان باشیم

یکی از دوستام یه چیزی نوشته بود که منو سخت به فکر فرو برد :


چرا گاهی با عزیزان خودمون نامهربون میشیم؟

چرا گاهی به جایی اینکه مرهم بشیم زخم میشیم؟

مگه ما اجازه داریم دیگران را قضاوت کنیم؟

چشم هامون را روی قسمتی که نمیخوایم ببینیم میبندیم و قسمتهایی که میخوایم پتک کنیم تو سر طرف مقابل را پررنگ میکنیم ... چرا؟

مگه ما چقدر فرصت مهربانی کردن داریم؟

چقدر فرصت خوب بودن و خوبی کردن داریم؟

یادمون رفته چقدر زود دیر میشه ؟



دوست خوبم

تو هم به جای اینکه از اطرافیانت برنجی بهتره که بهشون مهربونی کنی

بزار از تو یاد بگیرن که هیچی بهتر از مهربونی نیست

بهتر از این نیست که به جای اینکه به عزیزمون سرکوفت بزنیم ، براش پناه باشیم

آرامش به ارمغان بیاریم

شاید نمیتونیم کمک خاصی کنیم ، اما میتونیم باری اضافه نکنیم


دوست خوبم

تو جای همه ی بدی هایی که میبینی خوبی کن

به خاطر خودت

به خاطر دل مهربونت

به خاطر اینکه تو لایق آرامشی و این تنش ها تو را آزار میده


دوست خوبم

از یه جایی به بعد باید یه سری از آدمها را نادیده گرفت

یه سری آدمها را از زندگی حذف کرد

یه سری آدمها را کلا فراموش کرد

دوستهای خوب پیدا کن و باهاشون لحظه های به یاد موندنی درست کن

برای خودت خاطره بساز

زندگی را زندگی کن

اجازه نده دیگرانی که سرشون به زندگی خودشون گرمه زندگی تو را خراب کنند


من ...

تیلوتیلویی که هنوز هم نمیتونه هیجاناتش را کنترل کنه

تیلوتیلویی که هنوزم تمام رنج و دردش را سر موهای نازنینش خالی میکنه

از یه جایی به بعد یاد گرفتم که کمی خودخواهانه خودم را دوست داشته باشم و برای خودم ارزش قائل بشم

آدمهای اشتباه را از زندگی حذف کنم و حداقل نبینمشون

آدمهای درست را به زندگیم راه بدم و خودم را خوشحال کنم

برای خودم شور و شعف بسازم و زندگی را زندگی کنم

من یاد گرفتم همه چیز را از خدا بخوام و برای رسیدن به خواسته هام تلاش کنم

از کسی چیزی نخوام

از کسی انتظاری نداشته باشم

و اینو بدونم که دیگران مسئول زندگی خودشون هستند

و من هرگز مسئول فکر و اندیشه دیگران نیستم

هر طور میخوان فکر کنن... من فقط یکبار حق زندگی دارم

من یکبار در زندگیم حق دارم از این دقیقه ها و ساعتها بگذرم و دیگه هیچوقت به این روزها بر نمیگردم

پس حق دارم که تمام لحظه ها را زندگی کنم ....



پ ن 1: تقدیم به عاطفه عزیزم

نظرات 5 + ارسال نظر
لیلی دوشنبه 28 خرداد 1397 ساعت 18:47


عاطفه دوشنبه 28 خرداد 1397 ساعت 19:38

قربونت برم تیلوی عزیزم

خدا نکنه
شاد و سلامت باشی دختر گل

رینی دوشنبه 28 خرداد 1397 ساعت 22:48 http://reyni.blogsky.com/

آفرین به این همه فاز مثبت
کاش یه دوستی مثل تو می داشتم

دوست شدن که کاری نداره
بیا از این به بعد با هم دیگه دوست باشیم

آتشی برنگ اسمان سه‌شنبه 29 خرداد 1397 ساعت 10:36

چقد خوبی اخه
اون قسمت در مورد موهات،دلم گرفت..

باید هممون خوب باشیم
خودمم خیلی دلم میگیره ... خیلی غصه ش را میخورم تازگی

روشن سه‌شنبه 29 خرداد 1397 ساعت 20:05 http://Roshann.blogsky.com

موهای قشنگت حیفن :(((
حتما تو که انقدر قوی هستی میتونی از پسش بر بیای..
تیلوی ما قوی تر از ایناس اخه:))):هدیه

عزیزمی
اونقدر از این مساله رنج میبرم که در کلمات نمیگنجه
باید حتما یه تیلوی قوی بشم و باهاش مبارزه کنم
حتی اگر برای هزارمین بار باشه و همش شکست خورده باشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد