روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

شرمنده از یهویی نبودنم

سلام

روزگارتون شاداب


اول عذرخواهی کنم بابت نبودن و دیر بودنم

واقعا انرژیم در این رمضان تحلیل رفته

از خونه و با گوشی و تبلت پست گذاشتن برام تعریف نشده س..

خلاصه که هیچ بهانه ای از طرف خودم هم پذیرفته نیست

عذرخواهی میکنم



چهارشنبه شب تا سحر به عبادت و عشق بازی مشغول بودم

بعد از سحر تصمیم گرفتم به خودم استراحت بدم

پنجشنبه موندم خونه که به طور کلی استراحت کنم و تجدید نیرو بشم... اما عمه ساعت 9 و نیم زنگ زدکه بیبنه کی میرم دوباره بقیه ی امتحان را بدم

انرژی بیرون اومدن و امتحان دادن نداشتم...

ولی دیگه بیدار شده بودم

منم دیدم بهترین کار کمک به مامان هست

اومدم پایین و دیدم مامان و بابا رفتن باغچه

منم دست به کار شدم و تمام خونه را دوباره سابیدم...

دست آخرم ساعت یک بود که کارواش را وصل کردم و ماشینم را حسابی برق انداختم

دیگه مامان و بابا هم رسیدن و نشستیم به کپ و گفت.. عصر بود که من دیگه بیهوش شدم تا وقت افطار...


جمعه هم دیر بیدار شدم بخاطر اینکه شب تا سحر نخوابیده بودم

اما بیدار که شدم رفتم آشپزخونه و دومدل دسر درست کردم و میوه و شیرینی و ... آماده کردم و مهمون بازی جمعه از ظهر شروع شد

یادم رفت بگم که از چهارشنبه ما تقریبا آب نداشتیم... آب با فشار خیلی کم ... جمعه دیگه این قضیه به اوج رسیده بود و کولر به هیچ وجه جوابگو نبود

خیلی اذیت شدیم به خاطر گرمای شدید ناگهانی و بی آبی شدیدتر...


شنبه صبح اول وقت باید میرفتم دندانپزشکی

زنگ زدن گفتن که روکشهای اون دوتا دندان آماده ست

منم با مامان راهی دندانپزشکی شدیم و پدر هم برای خرید مخزن آب و پمپ و ....

روکشها چسبونده شد و مامان هم یک دندان کشیدن و بعدم با هم دیگه رفتیم خرید ملافه

بعدش دیگه نا برای دفتر اومدن نداشتم

رفتیم خونه و کمی استراحت

دیروز از بعدازظهر آقای لوله کش اونجا بود و در تلاش برای نصب مخزن و پمپ و ...

منم از همون بعدازظهر شروع کردم به دوختن ملافه....

من اصلا هیچی از خیاطی نمیدونم و بلد نیستم... هیچی... هیچی

اما پدرجان چند روز پیش چرخ خیاطی مامان را داده بودن سرویس... یه چرخ قدیمی خوشگل، پر از حس و خاطرات خوب

این بود که دیدم هرچیزی باید یک اولینی داشته باشه دیگه... منم با دقت دست به کار شدم

نتیجه هم خوب و مطلوب بود



پ ن 1: مشکل آب حل نشده... آقای لوله کش فراموش کرده یک والف را سرجاش ببنده

پ ن 2: با عاشقانه ها دلخوشم 

پ ن 3: اوضاع خواهرم خوب نیست...


نظرات 5 + ارسال نظر
لیلا یکشنبه 13 خرداد 1397 ساعت 10:27

سلام
امیدوارم مشکل خواهرتون به بهترین شکل ممکن حل بشه کامتون شیرین بشه از شیرینی زندگی ایشون
دیشب یزد هم فشار آب خیلی پایین بود، چقدر یادتون کردم ک گفتید با یه تشت آب دوش گرفتید
برای هم دعا کنیم تو این ماه عزیز روزای سخت زود بگذره

سلام به روی ماهت
متشکرم از دعای خوبتون
وای از این بی آبی

خاله ریزه یکشنبه 13 خرداد 1397 ساعت 11:34 http://yaddashte-yek-zan.blogfa.com/

سلام تیلو جون.
طاعاتت قبول
واای ماه رمضون رو باید همش دارز کش باشی تا ساعاتای آخر روز کم نیاری و باطریت تموم نشه. من که اینطوریم معمولا
امیدوارم مشکل خواهرت هم حل بشه

سلام به روی ماهت
نمیشه آخه فقط دراز بکشیم که
پس کار و زندگی را چه کنیم؟
شما هم که خودت شاغلی

منم امیدوارم
ممنون

هدی یکشنبه 13 خرداد 1397 ساعت 11:59

سلام خوبی عزیزم طاعات قبول
انشالله خواهری هم خوب میشه از این بحران به خوبی میگذره

سلام دوست خوبم
متشکرم به همچنین عبادات شما
انشاله
به دعای شماها دلخوشم

نازلی یکشنبه 13 خرداد 1397 ساعت 13:57 http://www.n-nikan.blogsky.com

هونقدر که حالم با شنیدن عاشقانه هات خوب میشه به همون میزان بعد شنیدن هرجمله در وصف بدحالی اوضاع خواهرت ته دلم خالی میشه . امیدوارم ورق روزگار برگرده و از روزهایی که باید مملو از ارامش باشه و لذت ببره ، نهایت لذت ببره

الهی آمین
متشکرم نازلی جان

Sahar یکشنبه 13 خرداد 1397 ساعت 15:00 http://Roshann.blogsky.com

سلام
راستش بی آبی رو من درک نمیکنم چون تو شمال ما کمبود آب نداریم یا حداقل طرفهای ما ندارن ولی فاجعس بی آبی و خدا خودش کمک حالمون باشه برای ادامه زندگی...

سلام به روی ماهت
خوش به سعادتتون که کمبود آب ندارین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد