روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

فکرای اشتباه نکنید

سلام

روزگارتون آرام و دل نشین


ببینید اگه شماها هم مثل من همیشه فکر می کردید که 48 عدد کوچکی هست باید بهتون بگم این یک قضاوت اشتباهه

بستگی داره این 48 پشت چی قرار بگیره... ممکنه خیلی هم بزرگ و خیلی هم نفس گیر باشه

بله این 48 قرار گرفت پشت متر... و شیشه های سکوریت دفتر


بزارین قصه را یه طور دیگه بگم

از اونجایی که دو سال پیش وقتی داداش میخواست بره ... قبل از رفتنش یه روز اومد دفتر و گفت : اومدم شیشه سکوریت ها و در برقی دفترت را برات بشورم و تمیز کنم

دستش درد نکنه... حسابی در و شیشه ها را شست و رفت... خدا پشت و پناهش

بعد رسیدیم به قصه ی کم آبی و صرفه جویی و آب نریزین و این حرفا

منم هر چند وقت یکبار با یک شیشه پاک کن و دستمال میفتادم به جون شیشه ها

البته همیشه تقسیم بندی میکردم 6 قسمت ... یعنی نهایت روزی چهار متر شیشه پاک میکردم و در طول یک هفته همه شیشه ها تمیز و براق میشدند

اما الان چند وقتی بود که خیلی خاک گرفته و بد شده بود... هم درب برقی... هم شیشه سکوریت ها

خانم های خونه میدونن که بالاخره هرازگاهی باید تمام درزهای در و شیشه ها شسته بشه... وگرنه اون گرد و خاک و لکه هایی که براثر باران و برف و روزگار و البته خاک برداری همسایه اونطرفی... هیچ جوره برطرف نمیشه

(نیاین قصه صرفه جویی و آب نیست سر بدین... چون من بهرحال کار خودم را کردم...)

صبح که رسیدم دفتر شلنگ آب را برداشتم و .... درب برقی و شیشه ها را با یه تی پلاستیکی شستم

خیلی آب نریختم... اما قشنگ چهارچوب ها و در و شیشه ها شسته شد... در حدی که آب از اون ور ریخته بود داخل مودم و سه راهی های برق و ...

تا اینجای کار خیلی خوب بود ... چون من کلا زیاد اهل آب بازی هستم و عاشق آب

ولی قصه ی اون 24 متر شیشه از اینجا شروع شد.... واویلا

اول با دستمال خشکشون کردم و تا میشد لکه ها را گرفتم

بعد با شیشه پاک کن افتادم به جون شیشه ها... 24 متر این ور... 24 متر اونور و هرچی بیشتر تمیز میکردم لک ها بیشتر خودنمایی میکردن

واقعا عرق ریختم... هلاک شدم ... مچ دستامم که به شدت داره ذوق ذوق میکنه

بازو و کمرم هم کلا از کار افتاده..

البته فکر نکنید که نتیجه کار الان باعث شده من خیلی شاداب و با روحیه باشم ها

نخیرررررررررر

نتیجه ی کار 24 متر شیشه سکوریت با هزاران لک و جای دستمال و ...

افتضاح...

تازه بعد از این افتضاح چشمم افتاد به سرامیک های کف... که هی با کفش خیس روشون راه رفته بودم و ....

بعدشم چشمم افتاد به چهارپایه نازنینم که هی با کفشای خیس  هی بالا و پایین رفته بودم....

و جای انگشتام روی میزها... چکه های آب روی میز و تلفن و فکس ...

دستمالهای خیس و کثیف...

خلاصه که... فکر نکنید وقتی تصمیم میگیرید به تمیز کاری حتما اونجا تمیز میشه

و فکر نکنید عدد 48 عدد کوچکی محسوب میشه... که 48 متر شیشه را تمیز و براق و بدون لک کردن کار هرکسی نیست

و بدونید که دست و گردن و بازو و مچ و ... همه جای بدنتون بعد از این تلاش بی وقفه درد خواهد گرفت...




پ ن 1: امروز در این حد تمیزکاری کافیه... فردا و پس فردا هم اندازه روزی یک ساعت برای شیشه ها وقت میزارم و حسابی تمیز میشن

پ ن 2: مغزبادوم امروز صبح سرحال بود و حسابی برام شیرین زبونی کرد... این بود که صبح اینهمه پر انرژی بودم و به فکر تمیزکاری افتادم

پ ن 3: عاشق ماه رمضانم... با تمام سختی ای که برام داره ، برای اومدنش مشتاقم

پ ن 4: پدرجان یک سبد توت سیاه درشت گذاشتن کنار دستم... ترش و شیرین و بی نهایت خوشگل...

پ ن 5: از دیروز که پست ساره جون را خوندم که حس بویاییش داره اذیتش میکنه یه لحظه از فکرش بیرون نرفتم... چون من از بوها و طعم ها لذت بی نهایتی میبرم

پ ن 6: وابستگی های مذهبی درونی دارین؟ چیزی که براتون تعریف شخصی داشته باشه؟

 

نظرات 10 + ارسال نظر
لیلا یکشنبه 16 اردیبهشت 1397 ساعت 11:13

سلام تیلوی عزیز خدا خانواده مهربونت و برات حفظ کنه
من تنها زندگی میکنم چقدر خوبه که همه رو کنار خودت داری
گفتی وابستگی های مذهبی.....
من سیر عجیبی داشتم با مذهب
یه دوره به شدت محجبه و.مذهبی و نماز اول وقت و یاااااادش بخیر ب هیچ عنوان دروغ نمیگفتم غیبت نمیکردم
اما آهسته آهسته نمیدونم متاسفانه یا خوشبختانه علایق مذهبیم کم شد ک نمیشه تنبلی تو عبادت و حق به جانب بودن آدم های به ظاهر مذهبی رو تو هر زمینه ای توی این کم علاقگی بی اثر دونست
الان یه آدم معمولی ام ، ظاهری بسیار معمولی ک بیشتر شباهت به مذهبی ها داره
پر حرفی کردم
اما همیشه به بزرگی خدا به شدت معتقدم دوستش دارم و میدونم همیشه مراقبمه
مهربونه از مادر مهربونتر از خودم نگران تر برای خودم
و همیشه حضرت معصومه رو به شکل عجیبی دوست داشتم همیشه صداشون زدم همیشه کمکم کردن

سلام به روی ماهت
انشاله که خداوند عزیزای همه را براشون سالم و شاد نگه داره
میتونم درک کنم این وازدگی به دلیل وجود آدمهای مذهبی نما که حال آدم را از خیلی چیزها بد میکنن
اعتقادات قلبیت خیلی زیباست... انشاله که خداوند همیشه نگهدارت باشه... از تمام بدیها و سختی ها و دردها و رنج ها

رسیدن یکشنبه 16 اردیبهشت 1397 ساعت 11:50

سلام عزیزم خسته نباشی واقعا خودتو هلاک کردی . کار سختی بوده چقدر .
تیلو عزیزم من حالم خوبه . عصر همون روز پیام دادم که خوب شدم . این حال موقت پیش میاد . شاید بعد از 10 سال روز جمعه اینطور شدم و شکر خدا تا عصر خوب شدم . نگرانم نباش عزیزم. خیلی ازت ممنونم

سلام به روی ماهت
دختر مهربون و دوست داشتنی خدا را شکر که خوبی و خوب شدی
تو همیشه خوبی... فقط گاهی به خودت سخت میگیری... برات آرزوهای خیلی قشنگی میکنم و امیدوارم به اینکه خیلی زود زندگی هدیه ها و سوپرایزهای زیبا و شیرینی سرراهت قرار بده

امیر یکشنبه 16 اردیبهشت 1397 ساعت 12:20

رهرو ان نیست گهی تند و گهی اهسته رود
رهرو ان است که آهسته و پیوسته رود
تیلوی دوست داشتنی و پر انرزی کار یک هفته ای را یک روزه انجام دادی دلت برا جونت و دست و بازو و کمرت نمی سوزه لااقل برا پول اب بسوزه چه عجله ای داشتی

خب نمیشه که روزی یه لیوان آب بریزیم به در و شیشه ...
خودتون فکرش را بکنید
اون وقتی که شش روزه انجام میدادم فقط با دستمال و شیشه پاک کن بود... الان که دیگه نمیشد....

نل یکشنبه 16 اردیبهشت 1397 ساعت 15:31

تیلو خداقوت:-)
واقعا سخته.اذیت شدی..اوف که من از یک کار روتین کلافه میشم...خسته میشم..من میخاستم کار تورو بکنم الان..اول سمت چپ..بعد سمت راست..بعد وسط..باز سمت چپ باز گسط باز...
تا بالاخره ۴۸متر‌تموم بشه
خداخیرت بده

خداروشکر بهتره مغزبادومت
وابستگی درونی مذهبی نفهمیدم یعنی چی؟

ممنون عزیزدلم
خب مجبور بودم... خیلی بد شده بود... دیگه هرازگاهی باید تمیزکاری کنم
خیلی زیاد بود.... خفه شدم
میخوام ببینم چیزی هست که از مذهب در درونتون نهادینه شده باشه و دوستش داشته باشین...

لیلی یکشنبه 16 اردیبهشت 1397 ساعت 19:40

ای رفته از برم به دیاران دوردرست
با هر نگین اشک بچشم تر منی
هرجاکه عشق هست و صفا هست و بوسه هست
در خاطر منی

هر شامگه که جامه ی نیلین آسمان
پولک نشان ز نقش هزاران ستاره است

آن دم که ماه چون گل الماس پرفروغ

بر گوش شب به جلوه چنان گوشواره است 
آن بوسه ها و زمزمه های شبانه را 
یادآور منی
در خاطر منی

در موسم بهار 
کز مهر بامداد
دوشیزه نسیم
مشاطه وار موی مرا شانه میکند
آن دم که شاخ پر گل باغی به دست باد
خم میشود که بوسه زند بر لبان من
و آنگاه نرم نرم
گلهای خویش را به سرم دانه میکند
آن لحظه , ای رمیده زمن!

 در بر منی
در خاطر منی

هر روز نیمه ابری پائیز دلپسند
کز تند بادها
با دست هر درخت 
صدها هزار برگ ز هر سو چو پول زرد
رقصنده در هواست
و آن روزها که در کف این آبی بلند
خورشید نیمروز 
چون سکه ی طلاست
تنها توئی توئی تو که روشنگر منی
در خاطر منی

هر سال ,چون سپاه زمستان فرا رسد
از راه های دور
در بامداد سرد که بر ناودان کوی 
قندیلهای یخ
دارد شکوه و جلوه ی آویزه ی بلور
آن لحظه ها که رقص کند برف در فضا
همچون کبوتری
و آنگه برای بوسه نشینند مست و شاد
پروانه های برف , به مژگان دختری
در پیش دیده من و در منظر منی
در خاطر منی
آن صبح هاکه گرمی جانبخش آفتاب
چون نشئه ی شراب دوددرمیان پوست

یاآن شبی که رهگذری مست ونغمه خوان

دل میبرد به بانگ خوش آهنگ دوست

درباورمنی

درخاطرمنی
اردیبهشت ماه 
یعنی زمان دلبری دختر بهار
کز تکچراغ لاله , چراغانی است باغ
وز غنچه های سرخ 
تک تک میان سبزه , فروزان بود چراغ
و آنگه که عاشقانه بپیچد بدلبری
بر شاخ نسترن
نیلوفری سپید
آید مرا بیاد که : نیلوفر منی
در خاطر منی
هرجاکه بزم هست وزنم جام رابه جام

درگوش من صدای تو گوید که نوش نوش

اشکم رودبه چهره ولب مینهم به جام

شایدروم زهوش

باورنمکنی که بگویم حکایتی

آن لحظه ای که جام بلورین به لب نهم

درساغرمنی

درخاطرمنی
بر گرد, ای پرنده رنجیده, بازگرد
باز آ که خلوت دل من آشیان توست
در راه, در گذر
در خانه , در اتاق
هر سو نشان توست

با چلچراغ یاد تو نورانی ام هنوز 
پنداشتی که نور تو خاموش میشود؟
پنداشتی که رفتی و یاد گذشته مرد؟
و ان عشق پایدار فراموش میشود؟
نه , ای امید من!
دیوانه ی توام
افسونگر منی
هر جا , به هر زمان
در خاطر منی

تمام قد ایستادم و به افتخارت دست زدم
متشکرم

صحرا یکشنبه 16 اردیبهشت 1397 ساعت 20:58 http://sahra95.blogsky.com

خسته نباشی بانو
واسه من یه آتیش تند توی نوجوانیم بود. بعد یه مدت دور شدم. بعد بحرانهای عاطفی دوباره به خدا برگشتم و از اون موقع یه بند محکمی هست بین من و خودش که حاضر نیستم با هیچی عوض کنم. من با امام رضا خیلی رفیقم. شاید چون مشهد بزرگ شدم شاید چون تنها پاتوق جمع های دخترونه مون بود که نزدیک همه بود‌ اما همیشه یادم می یاد بعد هر اشتباه، شکست و حال بد مستقیم میرفتم پیش خودش و گریه می کردم. عهد می بستم و دفعه ی بعدی در حالی که عهدمو شکستم خجالت زده دوباره میرفتم و اظهار ندامت میکردم. شبهای قدر، سال تحویل، تاسوعا، عاشورا و همراهی دسته ها پیاده از خونه تا حرم و بالخره عقد ازدواجمون توی حرم همه اش باعث شده ارادت خاصی به اون حرم و صاحبش داشته باشم.

نل یکشنبه 16 اردیبهشت 1397 ساعت 22:26

اوووم..خب آره..هست..
مثلا من به خدا اعتقاد دارم..ائمه برام محترمن و خیلی برام ارزشمندن...غیبت و دروغ برام جالب نیست...
دیگه اینکه قران خوندن دوست دارم
دیگه اینکه برام اعیاد و محرم و... برام مقدسن.
به صدقه اعقتاد دارم..
به چشم زخم..

چیزایی که منم به همشون اعتقاد و باور دارم...

خوب دختر خوب می‌گفتی یکی بیاد انجام بده
ی روزی هم گیر اون می اومد
ی سری کارها روش خاص خودشون رو داره مثل شیشه پاک کردن
خدا قوت
جواب سوال آخرت بی نهایت هست

کی بهتر از خودم انجام میده؟
تازه من بعد از این کارها ... بعد از اون هلاک شدنش ... تازه انرژی میگیرم
توکل برخدا... روزی رسون خداست
اره واقعا هم یه روش خاص برای خودش داره... من به یه روش خاص همچین پر از لکه کردم شیشه ها را ...
عزیزمی ... خیلی خوبی سپیده جان

گندم دوشنبه 17 اردیبهشت 1397 ساعت 18:07 http://minima.blog.ir

سلام . تا حالا حتما خستگی ات در رفته از این دستمال های معروف به جادویی اگه استفاده کنی با حجم لکه مواجه نمی شی یکی از بهترین مارکهای کالاهای وطنی ناژه هست که برای من خیلی خوب بوده


سلام به روی ماهت
با دستمال ناژه آشنام... راست میگی واقعا مارک خوبی هست

یه دوست شنبه 22 اردیبهشت 1397 ساعت 00:54

سلام عزیزم چقدر دلم برات تنگ شده بود چند وقته نشده بیام بخونمت ( الانم فقط همین پست رو خوندم راستش چشمام سنگینه بعدا بازم میام) و البته خسته نباشی عزیزم

سلام به روی ماهت
چقدر خوبه که دوستایی مثل شما دارم که هرچند وقت یکبار هم که شده بهم سر میزنن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد