روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

قصه ی عشق

سلام

روزگارتون بهاری


بهار خانم پیشنهاد دادن در این اردیبهشت بهشتی... قصه ی آشنایی و عاشقی با آقای دکتر را براتون تعریف کنم

شاید قصه خیلی عاشقانه و شاعرانه و عارفانه نباشه

شاید شروعش خیلی رویایی و رمانتیک نباشه

اما حقیقتش همینه که میشه از برخوردهای ساده با کمک همدیگه یک عشق پرشور بسازیم





پ ن 1: با اجازه دوستان «ادامه مطلب»  این پست ساعت دو بعدازظهر حذف میشه

 





نظرات 30 + ارسال نظر
ساناز یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 10:09 http://sanaz2020.blogsky.com

سلام . خوبید؟
عزیزم نمیخوام قضاوت کنم ولی بعد از ده سال تکلیف خودتون رو مشخص کنید. این عمری که میگذره دیگه برنمیگرده .

سلام عزیزم
ممنون از نظرت
شکر پروردگار ما راضی هستیم به وضعیت فعلیمون
هروقت احساس از دست رفتن عمر بکنیم حتما فکری خواهیم کرد

مهسا یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 10:13

عشقتون پایدار
لذت بردم از خوندنش


ممنون عزیزم

لیلی یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 10:22

سلام عزیزدلممممم
اولین نفر سرگذشتو خوندم
بذار ی اعترافی بکنم دیشب تا وقتی خابیدم با خودم کلنجار رفتم که امروز پیشنهاد بدم که قصه شو بگی اما اونقدر قیود زیاده واسه ادمها که نخاستم توی معذوریت قرارت بدم و بقدری ذوق زده شدم وقتی دیدمش که نمیتونی تصور کنی
ادم نمیدونه چطور میشه نمیدونه چی پیش میاد که عاشق میشه اما بدون که ی موردهایی پیش میاد که تمام ملاک های مورد نظر ادم توی ی نفر دیده میشه و البته ادم شایدها بارها عاشق بشه اما فقط یکبار این اتفاق براش میافته ک ی نفر رو با همه وجود بخاد
خیلی وقتا فکر میکنم که حیفه اون عشق واقعی با وارد شدن ب روزمرگی ها کمرنگ بشه( همون وصال به اصطلاح)
من دوست دارم عشق تو اوج خودش بمونه انتظاراتش، هیجان هاش، ترسهاش
اماواقعیت اینه که خیلی کم اتفاق میافته چنین شرایطی چون ادمها یا خسته میشن یا اسیر حاشیه میشن یا میخان ب وصال برسن
قدر عشق ده ساله رو بدون
ممنونم از اعتمادت ب ماها

سلام به روی ماهت
من الان با خوندن این کامنتت فهمیدم اسم بسیار مناسبی برای خودت انتخاب کردی... فقط یک لیلی عشق اینچنینی را درک میکنه
خیلی خوبه داشتن دوستایی مثل شما که اینطور آدم را درک کنن
الحمدلله من واقعا از شرایطم راضی هستم

بهار شیراز یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 10:54

روی ماه ات رو میبوسم دختر مهربونی ها...ممنونم که قصه عشق زیبات را برام تعریف کردی...چه جسوری ام من ، چه چیزی ازت خواستم
قرار شد یه دختر مشترک هم داشته باشین ها..یادته؟؟؟ از مؤسسه ی دست های مهربان
داستان عشق شما، یه عشق ابدی هست...نه عشق آتشینی که زود هم خاموش بشه..دعا می کنم بهترین ها برای هر دو تاتون رقم بخوره...
سپاسگزارمممممممممممممم

منم میبوسمت بهار بانوی عزیزم
ممنونم
ممنون

لیلا یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 11:27

سلام
عشقت پیادار
من درست نیمه راه مسیری ایستادم که شما رفتی
توی ششمین سال از آشناییم هستم
احساس از دست رفتن عمر نکنید
شاید هر انسلنی سعمش از عشق چیز متفاوتی باشه
من با تمام وحودم عشق می ورزم شاید این تنها شلنس من برای دوس داشتن یه مرد باشه
تاسف نخوریم از اینکه مسیرمون با بقیه متفاوته

سلام عزیزدلم
عاشقی یک حس منحصر به فرد هست که هرکسی نمیتونه تجربه ش کنه
گاهی خیلی حس های دیگه تعبیر به عاشقی میشه ولی عاشقی یه حس متفاوته که جدای از این حرفهاست
من هرگز احساس از دست دادن عمر نکردم که هیچ... من همیشه به آقای دکتر میگم این سالهایی که کنارتم جز عمرم حساب نمیشه... چون کنار ایشون پاهای من روی زمین نیست... من در جهانی دیگر زندگی میکنم
کسانی که شجاعت انتخاب مسیری متفاوت را دارند، انسانهایی هستند که زندگی را به سبک خودشون تجربه میکنند و رقم میزنند

رسیدن یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 11:42

خدا رو شکر قبل از ساعت دو رسیدم آخیییشش. خیلی قشنگ و پاک بود عزیزم.

ای جانمی
ممنونم که اینهمه به من محبت داری

هفت مین یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 11:46

تیلو گتد زدم :(
برام دعا کنیا :( حالم بده :(

امیدوارم که زودی خوب بشی

هفت مین یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 11:49

گندم خیلی گند بود :( فک نکنم

گریه نکن عزیزدلم
درست میشه
انشاله که به زودی همه چیز درست میشه

رافائل یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 12:28 http://raphaeletanha.blogsky.com

ای جان. خیلی هم جالب بود. چقدر خوب که من قبل از ساعت دو به اینجا سرزدم. کی گفته داستانتون رمانتیک نبوده. اصلا داستان هر زندگی از دید شنونده ها رمانتیکه وگرنه برای کسی که نقش اوله خود خود زندگیه؟
ده سال؟؟؟؟؟
حالا چرا اینقده طولانی؟؟؟؟
تصمیم ندارید جدی ترش کنید؟؟؟؟؟
من عروسی میخوام.

ممنون عروس خانم
شما قدم رنجه فرمودین
ما در راه عاشقی کاملا جدی هستیم
اما عروسی را قول نمیدم

هفت مین یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 12:44

چی بگم تیلو...گند زدم و خدا میدونه قراره به نفع هشت تموم شه یا نه


امیدوارم همه چیز به نفع هردوتون بشه
برگشتن ورق هیچ کاری نداره

اذر یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 12:51

چ حس خوبی داشت ..نسبت به داستانهای عاشقانه ی که شنیدم متفاوتتر بود..تبریک میگم.


امیدوارم همه ی دوستام مزه ی عشق واقعی را بچشن

پریسا یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 13:21

عشق شما ابدی و پایدار عزیزم
مهم نیست چطور با هم آشنا شدین یا پایان مسیر چی میشه مهم رسیدن به این احساس است که بعد از سالها هنوز در هر دیدار قلبتون بیش از پیش عاشق میشه

ممنون
و واقعا همینه... من در هر دیدار قلبم دوباره عاشق میشه

رابعه یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 13:52

ایشالا عشقتون پایدار روزگارتون برقرار


ممنون عزیزم
مدتی نبودی... خدا را شکر که بازم بهم سرزدی

نازلی یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 14:32

امیدوارم قصه بعدی ، قصه یکی شدنتون باشه زیر یک سقف مشترک

نازلی... باید لحظه ها را غنیمت شمرد و به داشته ها بالید
ممنونم از آرزوی قشنگت

مهدیه یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 14:39

چقدر زیبا بود احساساتی شدم یاد آهنگ عشق گوگوش افتادم ❤
براتون لحظه های بی نظیری رو آرزو دآرم
راستی من خواننده خاموشی بودم که شنیدن داستان عشقتون منو روشن کرد

من همیشه خواننده های خاموش را دوست دارم
ممنون که روشن شدی
لطف کردی

نل یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 15:13

وای وای
اگر‌ به قلبم رجوع نمیکردم.باز نمیکردمااااا
خیلی خوشحالم خوندم.راستش نفسم گرفت وسطش!
اونجایی که اومده بود یک روز گشته بود...اونجایی که لبخند زد و خیلی ساده رفت و....اونجایی که گنجشک زخمیو رها نکرد....
تیلو واقعا الان بغض دارم.بغضم از خوشحالی و ذوق و احساسات هست.اینکه از یک پیام به یک عشق ۱۰ساله برسین.یعنی اینکه هیچوقت هیچ چیزیو نمیتونی پیش بینی کنی.یعنی اینکه عشق فرای چیزیه که فکر میکنیم...
همیشه دوست داشتم نیمه گمشده کلی بدنبال بدست اوردن دل من باشه و مثل اقای دکتر که اومده گشته تا پیدات کنه و... .
تیلو برات بهترین بهترین بهترین ارزوها رو دارم و مطمینم بهترینها برات اتفاق میفته:-)
دوست دارم الان بغلت کنم محکم و ببوسمت

دوست خوبم ... عزیزدلم ... نل خوبم... اشک منو درآوردی
شماها چقدر به قلب من نزدیکین

عاطفه یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 15:29

عشقتون جاودانه عزیزم

ممنونم دختر مهربون

لیلی یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 15:38

تو را نمی‌دانم اما این اردیبهشت دارم به داشتنت فکر می‌کنم. بی گمان اولین بوسه عجیب به اردیبهشت می‌آید. دارم فکر می‌کنم به باران. اینکه باید دستِ کم چند آغوش زیرِ بارانش کنارت قدم بزنم. باید موهایم را پشتِ گوشم بدهم، یک نفس عمیق بکشم و لبخند به لب هایم بنشانم و با خیالِ راحت بیایم به تو .. به داشتنت. تو را نمی‌دانم .. اما این دل که من می‌شناسمش بند است به عشق .. به اردیبهشت های دوست داشتنت ...

مریم قهرمانلو

فرشته یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 16:38

اخه ساعت ۲ پس من چی که الان رسیدم

اخیش
خواستم تو یه پست رمزی سیوش کنم که بعد اگه کسی جا مونده بود بخونه
ولی یهو خودش پرید... ببخشید تو رو خدا

mahee یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 16:43

خدا شمادوتارو برای هم‌نگه داره..فقط خودتون میدونید چه روزای سخت و شیرینی رو کنا هم گذروندین تا به اینجا رسیدین..
روزاتون پر از مهربونی و عشق و احترام و دوست داشتن باشه تیلوی نازم

خدا هر دوتایی را که کنار هم به آرامش رسیدن برای هم نگه داره
من برای همه روزهایی پر از عشق و احترام و مهربونی آزرو میکنم
ماهی تو چقدر دخمل خوبی هستی
چرا دوباره رفتی تو لاک خودت؟

صحرا یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 19:15 http://sahra95.blogsky.com

گندم پس من که ساعتم با شما فرق میکنه چی :(( اون موقع من خواب بودم خوب

شما که از دوستای قدیمی هستی و این قصه را قبلا هم شنیدی
همه ش را میدونی عزیزدلم
شرمنده
موثع سیو کردن اهمال کردم و ....

الی یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 21:24 http://elhamsculptor.blogsky.com

منکه الان اومدم به عاشقانش نرسیدم
اما داستان هرچی باشه مهم اینه که الان با هم هستید امیدوارم از باهم بودنتون نهایت لذت و عشق رو ببرید
قدر این روزهای عاشقی رو بدونید و تمام سعیتون رو در حفظش داشته باشین

ممنون دوست بینظیرم

April یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 22:01

ای بابا دیر رسیدم که..

چیز خاصی را از دست ندادی حرفای معمولی
غصه نخور عزیزدلم

وای من دیر رسیدم
خیلی همیشه دوست داشتم بپرسم
ولی خوب نگفتم هیچ وقت
حالا چکار کنیم

سپیده جان به خدا شرمنده م
حاضرم اگه بخوای یه بار دیگه بنویسم
اومدم برای حذف و سیو... اما قبل از اینکه بتونم سیوش کنم یهو پرید
نت دیروز کلا مشکل داشت

رهآ دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 ساعت 00:09 http://Rahayei.blogsky.com

ا من دیر رسیدم :) کاش خونده بدم.

آخیش
معذرت
اتفاقا حدس زدم یه سری از دوستان ثابت اینجا نرسیده باشن و برای همین میخواستم پست را یه جایی سیو کنم برای همین موقع... اما یهو پرید...
خیلی معذرت

ندا دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 ساعت 12:20

من چرا نخوندمش پس

گریه نکن عزیزدلم
چیز خاصی را از دست ندادی
بعدا سرفرصت دوباره خواهم نوشت

نسترن دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 ساعت 18:55

من هم دیر رسیدم :(

عزیزدلم
شما دیگه خیلی دیر رسیدین
من باید این پست را یه بار دیگه بنویسم
چون دوست ندارم دوستای خوبم ازم دلخور بشن

مینو سه‌شنبه 4 اردیبهشت 1397 ساعت 15:53 http://Minoog1382.blogfa.com

یه چندروزکه سرت شلوغ باشه ودیرسربزنی،سعادتی به این بزرگی روازدست میدی

نه بابا
اینطوری نگو تو رو خدا شرمنده میشم
چه حرفیه
اصلا چیز قابلی نبود

فری دوشنبه 10 اردیبهشت 1397 ساعت 09:54 http://http://ketabkademigan.blogfa.com/

وااای چه دیر رسیدم خیلی دوست داشتم این پست رو بخونم

عزیزمی
چیز خاصی را از دست ندادی
یه قصه ی آشنایی که شاید فقط برای خودمون شنیدنی باشه و برای بقیه خیلی عادی و معمولی

واگویه که قبلا وبلاگ نداشته جمعه 23 شهریور 1397 ساعت 16:56

من دیر رسیدم
نمیشه برای چن ساعت دوباره بذاری تا بخونم؟
دلم یه عشق میخواد
حالا که نیست
خوندن عاشقی دیگران هم حالم خوب میکنه
صادق بودنم چندان دلچسب نیست
میدونم

ای جان دوست جدیدم
سلام
حتما سرفرصت این کار را خواهم کرد
اما الان خیلی روزهام درهم برهمه....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد