روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

خدا یا برده ؟

یه سری نوشته را میخونم

ازهمین وبلاگهای دور و برمون

یهو انگار به خودم میام

این واقعا چه مدل ایمان و اعتقادی هست که ماها داریم؟

این چه مدل خدایی هست که برای خودمون تعریف میکنیم؟

(اول بگم که روی سخنم با خودم هم هست... دارم مینویسم که یادم بمونه)...

اگه همه چیز مطابق میل و خواسته ما باشه یه متن بلند و بالا و حسابی مینویسم در مدح و ستایش و تشکر

اگه یه ذره دنیا باهامون کج تا کنه، شروع میکنیم به غرغر کردن و به زمین و زمان بد گفتن

اگه زندگی مطابق میل ما نباشه یعنی خدا مشکل داره... دین مشکل داره.. همه چی بد میشه

اگه یه ذره آدمهای دور و برمون پاشون را کج بزارن، کلا خدا و کائنات را میبریم زیر سوال

این چه طور بندگی کردن هست

مگه خدا برده ی ماست؟

هرچی ما میگیم باید همون بشه؟ هرچی ما میخوایم؟؟؟

اصلا ما که نمیدونیم پشت این سختی ها چه اتفاقی نهفته است

ما که خبر نداریم چی مقدر شده

ما باید تلاش کنیم برای سختی ها... اگه سختی نباشه تلاش چه معنی داره

نمیشه که همه به میل ما رفتار کنن... پس اگه اینطوری باشه ما چطوری درس اخلاق بگیریم... چطوری بزرگ بشیم؟

واقعا از خوندن حرفای یک وبلاگی که احساس میکردم عقاید نویسنده ش متفاوت و بزرگ منشانه است متعجب شدم

عین طلبکارها با خدا حرف میزنیم

این برخورد درسته؟

یعنی خدا شده زیر دست ما؟ ما حق داریم برای هرچیزی خدا را بازخواست کنیم؟

خودمون یه رفتاری میکنیم که بازخوردش میشه یه رفتار بد از سمت و سوی دیگران...

یا اصلا ما خوبیم ... یه نفر یه اشتباهی کرده...

همه اینا را به خدا ربط میدیم؟

یه کمی تو عقایدمون تجدید نظر کنیم...

والا نوشته های یک فرد مسیحی را میخوندم ، اونقدر زیبا درباره رابطه ش با خدا صحبت کرده بود...

یکی دیگه را میخوندم که اصلا خودش را بدون هیچ دین و مسلکی معرفی کرده بود ، اما میگفت خدا را قبول داره... والا اینطوری طلبکار خدا نبود...

یه کمی دقت کنیم بد نیست...




پ ن 1: احتمالا خیلی زود از نوشتن این متن پشیمون میشم و پاکش میکنم


نظرات 5 + ارسال نظر
. دوشنبه 29 آبان 1396 ساعت 11:04

پس ما بردهی خداییم نکنه؟؟؟!!!!!

نه برده خدا نیستیم
اما بنده هستیم
به نظرم هرچی از دهنمون در میاد نباید به خدا نسبت بدیم و بعد هم قضاوت کنیم و بعدتر هم حکم صادر کنیم

Nahid دوشنبه 29 آبان 1396 ساعت 12:24 http://rooznegareman.blogsky.com

ممنون از یادآوریت سادات خانم.
منم چندروزیه با چنین افکار چرا من و... دست به گریبانم اما فقط دست به گریبانم. به زبون نمیارماااا.
اما سعی میکنم موقع خوشی هم شاکر باشم و به زبونم بیارم و بنویسم.
ولی به قول سعدی:
ازدست و زبان که برآید؟/کز عهده شکرش بدر آید؟
بازم ممنون و التماس دعا، سادات خانم گل.

فدات
باید به خودم یادآوری میکردم
اما یه چیزی خوندم که بدجور آتیشی شدم
شکر کردن به جای خودش
اینکه یه موقع هایی دنیا بهمون تنگ میشه و غر میزنیم هم جای خودش
اما اینکه دائما برای خدا تعین تکلیف میکنیم و درک نمیکنم

صحرا سه‌شنبه 30 آبان 1396 ساعت 03:08 http://sahra95.blogsky.com

من غر نمیزنم ولی پیش میاد یادم بره. بعد یهو یادم میاد و یا یادم می ندازه که آهای حواست باشه

غر زدن با طلبکار بودن فرق داره
اون غر زدن مثل درد دل کردن میماند.. میریم میشینیم برای خدا میگیم و غر میزنیم و درد دل میکنیم
ولی این احساس طلبکار بودنه منو که اذیت کرد..

صحرا سه‌شنبه 30 آبان 1396 ساعت 09:25 http://sahra95.blogsky.com

یه هم اتاقی داشتیم همینطوری بود. البته اون از همه طلبکار بود کلا تم شخصیتش طلبکار و پرمدعا بود. این آدمها غالبا افسرده میشن بعد یه مدت . چون حتی با خدا هم راحت نیستند.

اره
به نظرم اخلاقای اینطوری با یه کم توجه به سادگی اصلاح میشن

مخمور سه‌شنبه 30 آبان 1396 ساعت 09:44 http:// mastoori.blogfa.com

سلام بر تیلو بانو
چند روز پیش جمله ای از دکتر شیری که در جواب سوال یک خانم نوشته بودند خواندم که بسیار به دلم نشست
تصویر خدای (god image که با god فرق بسیار دارد ) هر کس با وضعیت روانکاوانه وی نسبت مستقیم دارد ...

این را منم خوندم
دقیقا هم درسته
اما این تم طلبکار یه کمی زیاده روی هست به نظرم با اصل قضیه خدا و بنده کلا در تناقض باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد