روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

ناخوانا


 
 

اول حرفش گفت هیچی نگو

گفت اگر حرف نزنی فکر نمیکنم که من لال هستی

بعد حرفهایش را زد

همه حرفهایش را

چشمهایش را بست و گفت

نگاهش را به روی هر آنچه بود بست و گفت

خیلی خیلی بی انصاف و نامهربان

حرف زد و با هر کلمه یک ضربه بر روح من فرود آمد

گفت و با هر کلمه خراشی روی روانم داد

گفت و انقدر بی انصافانه گفت که لبریز شدم

گوش دادم و بغض خوردم

گوش دادم و سکوت کردم

گوش دادم و ....

شکستم

بله شکستم

حالا دیگر اگر هزار وصله هم بزند... دیگر دلم همان دل نمیشود...

حالا دیگر گره ای که با دست باز میشد را به دندان کشیده و تنها چاره اش گسیختن بند است..

باز باید خم شوم و تکه پاره های تنم را از روی زمین جمع کنم

خم شوم و به روح خرد شده ام که در چشمهایم زل زده و طلبکار است جواب پس بدهم

فکر نمیکردم ارزشم اینهمه پایین باشد

اگر خم شدم، اگه روی زانوهایم نشستم... اگر سر فرود آوردم... از ناتوانی و حقارتم نبود..

اما این بار انگار چیزی در من برانگیخته شده که فعلا دارد از چشمهایم می بارد

سخت گلویم را میفشارد

و سخت تر ذهنم را ...

ذهنم را میفشارد ... گره ای که باید گسیخته شود....

نظرات 18 + ارسال نظر
دل آرام چهارشنبه 28 تیر 1396 ساعت 16:55

دکتر؟؟؟

نوچ

فرساد چهارشنبه 28 تیر 1396 ساعت 17:00

سلام
دوست من متعجب و غمگین شدم
نمی دونم چی و چطور برات اتفاق افتاده، به خودت فشار نیار
اگر بی انصافی در حقت کرده ، یا از روی عصیانیت بوده که بعدا قطعا پشیمان میشه یا از روی غفلت بوده که باید آگاهش بکنی
چرا خودت را شکسته می بینی، شما خیلی توانمند تر و فهمیده تر از این هستید که با حرف های هنگام دعوا قضاوت کنید و بشکنید
شما هم الان آزرده هستید بعد از آرام شدن قطعا احساسات منفی شما هم فروکش می کنه
امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید

سلام
ببخشید که شما را غمگین کردم

صحرا چهارشنبه 28 تیر 1396 ساعت 18:27

گندم؟ داستان چیه؟ کی چی گفته؟

سلام دوست جونم
حالا دیگه گذشته
ببخشید که نگرانت کردم

الی چهارشنبه 28 تیر 1396 ساعت 19:16

بعضی از گرهها بهتره پاره شن گرچه ادم رو پاره پاره میکنن
اینرو به حساب قیمت خودت نزار
به قولی "آن چنان نماند، این چنین هم نمی ماند"

راست گفتی
این نیز بگذرد

سعید چهارشنبه 28 تیر 1396 ساعت 19:48 http://www.zowragh.blogfa.com

چه بد

ببخشید که ناراحتتون کردم

دلژین پنج‌شنبه 29 تیر 1396 ساعت 07:30 http://delzhin.blog.ir

:(((
چی شده تیلو...

هیچی
کاش نگفته بودم
همه دوستام را نگران کردم

رابعه پنج‌شنبه 29 تیر 1396 ساعت 18:32

سلام اگه داستان کوتاهه که هیچ.
ولی اگه واقعیه کی تونسته تیلوی مهربون ما رو با اون روح لطیفش آزار بده؟

سلام به روی ماهت
کاش داستان بود

امیر جمعه 30 تیر 1396 ساعت 19:56

با سلام
دوست خوبم شکست به معنای کم شدن از ارش های شخص نیست. کسی که بلند پایه و شخیص است خرد شده آن هم به هزاران بیشخصیت می ارزد . شیر مرده هم شیر است و هرگز با روباه مقایسه نمی شود. طلا اگر شکسته شود باز هم طلاست و از قدر و قیمتش کاسته نمی شود . این ها را گفتم تا بدانی که که ارزش هرکس به حرف های کسی پایین نمی آید. و دیگر اینکه از خدا بخواهیم سعه صدر به ما عطا کند تا بتوانیم تحمل کنیم حرف های دیگران را ولو ناحق باشد و ما بی گناه باشیم . نمیدانم شاید لازم بود که این گونه حرفا را هم امتحان بدهی تا هم ظرفیتت را بالا ببری و هم گونه ای دیگر از افراد را بشناسی. . تو که خودت را می شناسی و میدانی بی انصافانه بود و میدانی که ناحق بود و تحمل کردی ، بدان یا می فهمد که چه حرفایی را زده است و پشیمان می شود و شاید هم عذر خواهی کند (هر چند اگه این چنین باشد باز هم فایده ای نخواهد داشت زیرا بلور شکسته به هیچ وجه درست نمی شود ) و یا اینکه متوجه حرفا و حرکات خود نمی شود و همچنان در جهالت خود باقی می ماند که شایسته همان جهالت و نافهمی است .
درسته از درون شکستی و خرد شدی اما بلور شکسته با ذوب شدن دوبار بلوری نو بوجود می |آید . تو با این تحمل ثابت کردی که می توانی اینگون سخنان را تحجمل کنی و شاید هم بدتر از آن را. ولی آنچه که مهم است که این حرفا از ارزش و شخصیت تو نه تنها نمی کاهد بلکه بسیار هم بالاتر می رود.
برایت سعه صدر بیشتر و آستانه تحمل بالاتر از خدا خواهانم

سلام
متشکرم

اسما جمعه 30 تیر 1396 ساعت 23:58

فدات شم من عزیزم
الهی هیچ موقع تو این حال نبینمت
قلبم از این حجم نامردی به درد اومد
فدای دلت
موضوع یر دکتره ؟؟
هر کی با دل تیلوی مهربونم این کارو کرده مطمعن باشه که خدای تیلو نمیزاره دلش بشکنه و روزی بدتر از اینا سر خودش میاد

خدا نکنه دوست جونم
شما سلامت و شاد باشی
متشکرم از اینهمه محبتت

نازلی شنبه 31 تیر 1396 ساعت 08:43 http://www.n-nikan.blogsky.com

فکر نمیکردم ارزشم اینهمه پایین باشد


ارزش تو پایین نیست تیلو جان
اون آدم قدر تورو نمیدونسته یا شاید اونقدر خشمگین بوده که خشمش بر همه درکش غلبه کرده

نبینم ناراحتیتو دختر

سطر اول را خوندم نازلی یهو دلم ریخت پایین... فکر کردم چیزی بهت گفتم

دقیقا خشمش بر همه چیزش غلبه کرده بود

امیر شنبه 31 تیر 1396 ساعت 08:44 http://balot1395.com

با سلام
ابتدا صبح اول هفته تان و آخرین روز اولین ماه دومین فصل سال بخیر و شادی باد
باید به این دوست که این حرفا را زد حافظانه جواب داد و گفت:

ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری...


سلام
روزتون بخیر

میترا شنبه 31 تیر 1396 ساعت 09:08

عزیزم نبینم غمتو...............
از کی حرف زدی؟؟؟؟؟؟؟؟ آقای دکترررررررررررر؟؟؟
خدانکنه بخای دل بکنی

ای جان
مرسی دوست خوبم
همه هم به آقای دکتر ربطش دادین ها... بنده خدا ... چقدر بهش بی اعتمادین...

صحرا شنبه 31 تیر 1396 ساعت 09:41

گندم؟کجایی؟نگرانتم

فدای مهربونیات

قندک میرزا شنبه 31 تیر 1396 ساعت 09:44

سلام عرض شد
چقدر بده که با آدم چنین رفتاری بشه. لطفا صبور باشید تیلوی عزیز

چشم دوست شیرینم

سمیرا شنبه 31 تیر 1396 ساعت 09:50

عززززیز مهربونم، غمتو هیچوقت نیبینم، همیشه بخندی عزیز دلکم، دخمل خوشگلم

عزیزمی خوشگل خانم
مرسی که اینهمه مهربونی

Roz شنبه 31 تیر 1396 ساعت 11:27

چه خوب شد صبر کردم تا خودت بیای بگی دقیقا چی شده وگرنه کم مونده بود کلی فهش ردیف کنم و تقدیم آقای... بکنماااا

دلتون میاد؟؟؟؟ نه تو رو خدا؟؟؟؟؟
مرسی که تحمل کردی دوست جون

رسیدن شنبه 31 تیر 1396 ساعت 19:53

شاید دیر باشه اما امیدوارم رفع کدورت و ناراحتی شده باشه


همین که میگی عالیه... متشکرم

خاله ریزه دوشنبه 2 مرداد 1396 ساعت 08:47 http://yaddashte-yek-zan.blogfa.com/

کی؟؟؟؟؟؟؟ چراااااا؟


خیلی دیر رسیدین شما
ته دیگا را هم خوردیم ... دیگ ها را هم شستیم و جمع کردیم رفت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد