روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

دوستای مجازی تا بی نهایت دوستتان دارم

سلام

از اینهمه محبت و کامنت های دلگرم کننده تون ممنون

وقتی اینهمه مهربونی را میبینم دلگرم میشیم

خیلی دوستتون دارم



پنجشنبه مهمانی بزرگی به سلامتی مادربزرگ مادرم برگزار شد... عالی بود

دسته گل بزرگی خریدیم و به مهمونی رفتیم

همه ی فامیل بودن

تنها نبیره ی مادربزرگ جان ، مغز بادوم بود و کلی  اونجا به این موضوع اشاره شد

و اینکه با وجود مغزبادوم جان ، الان 5 نسل را کنار هم دیگه حی و حاضر داشتیم




پ ن 1 :  مشکل و دلخوری من و آقای دکتر مثل همیشه خیلی زود برطرف شد... چون همان قانون نانوشته هنوز پابرجاست

پ ن 2 :  عده ای با نادانی روزگار خودشان و دیگران را تلخ میکنند و من الان در یکی از این تلخی ها هستم

پ ن 3: هنوز بهار را در آغوشنم نفشردم ... نکنه دیر بشه

پ ن 4 : من بابت پست قبل عذر خواهی میکنم

نظرات 3 + ارسال نظر
Nahid شنبه 26 فروردین 1396 ساعت 14:15 http://rooznegareman.blogsky.com

خدا بزرگترها را حفظ کنه. منم با مادربزرگ و مامان و دخترم هرجا میریم به ترتیب میشینیم و میگیم ما چهار نسلیم. خیلیم مامانجونم باحالن.

الهی همیشه سلامت و شاد باشین و کنار هم روزهای بینظیری را تجربه کنید

ماهی سیاه کوچولو شنبه 26 فروردین 1396 ساعت 14:47

تیلوی عزیییزم خوبه؟؟
سلام مهربونم. به یادت هستم همیشه

دل به دل راه داره عزیزدلم
خوبم ممنون

امیر یکشنبه 27 فروردین 1396 ساعت 08:37 http://balot1395.blogfa.com

چه خوش است که بهانه ای باشد برای ابراز شادی و خوشحالی کردن و چه بهانه ای بهتر از این که عیادت سالمند باشد و در آن فرزند و نوه و نتیجه و نبیره همطمان باشند ....
نسل های قدیم مثل عتیقه جات با ارزش هستند و باید به خوبی از آنان مراقبت کرد . در اصل می توان گفت سالمندان ما ریشه های ما هستند و درخت بدون ریشه هم دوام ندارد ...

طبق قانون نانوشته چه خوب است که زود از ناراحتی بیرون می آیید و همدیگر را می بخشید ...
نوشته ای عده ای با نادانی .... اما من میخام بگم این نادانی ها است که سبب تلخی می شوند تا بعد از آشتی مزه شیرینی دوست داشتن را حس کنیم و ترنم زیبای جویبار بخاطر سنگ ریزه هایی است که مانع عبور آب می شوند و این قهر و آشتی های موجبات شیرینی هستند....

نوشته ای من هنوز بهار را... در این مورد شاعری گفته :
بیدلی در همه احوال خدا با بود
او نمیدیدش و از دور خدایا می کرد....

تیلوی عزیز!
بهار همین دور همی هاست و همین شیرین زبونی های مغز بادوم
بهار همین عیادت و دید و بازدید از فامیل و بزرگان است ...
بهار همین زنگ زدن های نیمه شب و دم صبح است .....
ماهی در آب هم وجود آب را حس نمی کند .... تو و بهار خیلی وقت است که در آغوش هم هستید ....

به نظرم قهر و آشتی بعضی شور میشه و از نمک میگذره...
من بهار را طور دیگه ای میبینم
ببخشید که بی حوصله و تلخم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد