روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

آخرین شنبه سال ۹۵

سلام دوستای عزیزم


امروزم فوق العاده شلوغ بودم

صبح خیلی زود خواهرم اومد اینجا و با هم صبحانه خوردیم

بعدم با یه لیست بلند و بالا عازم خرید شدیم

خریدایی که هرکدوم یه جایی بودند

از خریدم که اومدیم دوباره تمیزکاری و کارهای خرده ریز

یهو نگاه کردم دیدم شب شده







پ ن ۱: قهرهای ما طول نمیکشن، ببخشید نگرانتون کردم

پ ن ۲: امروز بازم ماهی خریدم

پ ن ۳: امروز سمنو هم خریدم

پ ن ۴: فردا شب جشن ویژه مادر داریم

نظرات 4 + ارسال نظر
طلوع ماه یکشنبه 29 اسفند 1395 ساعت 14:52 http://mmnnpp.blog.ir

سلام تیلوی مهربون.
عیدت مبارک پیشاپیش.
الهی که همیشه شاد باشی.

سلام عزیزدلم
همه روزهای عمرت مبارک و شاد

آروشا چهارشنبه 2 فروردین 1396 ساعت 11:20 http://khodaaramejanha313.blogfa.com

سلام خانم تیلو عزیز
ان شاء الله سالی پر از سلامتی و موفقیت و آرامش و شادی داشته باشید ، سال نوتون مبارک

سلام عزیزدلم
منم بهترینها را براتون آرزو دارم

دخترشیرازی پنج‌شنبه 3 فروردین 1396 ساعت 01:39

سلام تیلوجان سال نو مبارک.برات کلی آرزوهای خوب دارم...
در جریانی که بیخه گوشتم؟

سلام به روی ماهت

رعنا جمعه 4 فروردین 1396 ساعت 22:09

سلام تیلوی عزیز ،سال نو مبارک
من همیشه پستاتون رو میخونم ولی کامنت نمیذارم،خیلی از روحیه شادتوت خوشم میاد
راستش من خودمو غرق ی مشکل بیهوده کردم دوست داشتم با شما درد دل کنم تا شاید به آرامش برسم،من به فاصله یکسال پدر و برادرم رو ازدست دادم خیلی داغون بودم به شبکه های مجازی پناه بردم خودم 44سالمه و مجردم با ی پسر تقریبا سی ساله آشنا شدم که اون هم اوضاع خوبی نداشت الان سه ساله باهمیم بودن با بودن با اون غمارو کم رنگ کرد ولی این آقا من خودمو خیلی وقفش کردم هروقت ازش ناراحت شدم خواستم جدابشم نذاشت چون فقط بهم نیاز داشت کار براش دست وپا کردم و ارباب رجوعا رو پیش اون میفرستادم الان که کارش داره روبراه میشه عاشق منشیش شد من چون میشناختمش براش ی تحقیق کوچولو کردم گفتم ی ایرادیی دارن خانوادگی که سخت میشه باهاشون کنار اومد حالا خودتم تحقیق کن و قضایای مفصلی پیش اومد و آخرش گفت من عاشقشم و من رو متهم به دروغگویی کرد رفتار خیلی بدی باهام کرد منو گذاشت زیر پاهاش ازم رفت بالا در حالیکه من خیلی جاها براش خواستگاری کردم ونیتم خیر بود
حالا شدیدا بهم بی محلی و بی احترامی میکنه ولی از ترس از دست دادن کارش جرات نداره مستقیم حرفی بزنه اما من امروز تصمیم قطعی گرفتم کلا ازش جدا بشم و شمارشو بلاک کردم
میدونم وقتی تعطیلات تموم بشه برم سر کار بازم انتظار داره مثل قبل کمکش کنم من هنوزم خودشو دوست دارم ولی از خانمش متنفر شدم
حالا شما جای من بودی با اینطور آدمی چطور برخورد میکردی؟بازم فداکارانه وقتتو برا کاراش میذاشتی که در آخرم ایراد بگیره؟
خیلی داغونم احتیاج به ی حرفی دارم که آرامش رو بهم برگردونه و برای همیشه ازش دل بکنم شماره ایمیلم رو میذارم اگه افتخار دادین اونجا بهم جواب بدین
امیدوارم منم ی همدم خوب پیدا کنم و محتاج این آدمای نمک نشناس نشم

دوست بسیار خوبم
با توجه به اینکه آدرس وبلاگ نزاشتی فکر نمیکنم مشکلی داشته باشه که نظرت را تایید کنم... من متاسفانه امکان پاسخگویی با ایمیل را نداشتم
اما از شنیدن حرفات خیلی ناراحت شدم و حس کردم چقدر گاهی ماها بی انصاف میشیم... از رفتار اون اقا به شدت ناراحت شدم...
دلم میخواد بیشتر باهات حرف بزنم
بیشتر باهات دوست باشم
بیشتر بیا اینجا... داشتن دوستهای خوب... حتی اگه مجازی باشن میتونن بهت کمک کنن
در ضمن هر رابطه ی غلطی هرجایی تمام بشه، مطمئن باش با تمام سختی ای که میدونم وجود داره...بازم شما را به راحتی خواهد رسانید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد