روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزهای آخر سال و دور تند

سلام

روزتون پر از شادی

روی دور تند هستم

یهو دفترم پر شد از سفارشای کارت پستالی... کارتهای رنگی رنگی

خروسهای دوست داشتنی... کارتهای پروانه دار

و این شد که من الان روی دور تند دارم کار میکنم وهمچنان خریدهام باقی مونده

و نگران عیدیهایی هستم که نخریدم

نگران روزهای شلوغ آخر سال

و سالی که داداشم نیست که برام ماهی قرمز بخره... پارسال این وقت ... برام ماهی قرمز خریده بود

برام کتاب هدیه خرید

برام خودکار رنگی هدیه خرید

و امسال جای خالیش منو اذیت میکنه


نظرات 7 + ارسال نظر
رسیدن چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 12:28

همیشه تندرست و فعال باشی عزیزم. آدم از کار زنده ست .

امیر چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 13:08

آسمان با وسعتش تقدیم تو
رقص ماهی های دریا مال تو

هرچه دارم از تو دارم مهربان
زندگیم امروز و فردا مال تــو

این دو بیت هدیه به داداشی که اکنون در دیار فرنگ به تحصیل و کسب علم مشغول است ...
همیشه اخر سال ادما وقت کم میارن تقصیر من و تو نیست .... کمتر روزی پیش میاد که کاری برا فردا نمونده باشه پایان سال هم یک روز از همین ...
انشالله جایگزین برا خردید پیدا میشه اما هیچ کس مثل برار نیست


برار

mahee چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 14:59

واسه برادرت چون تنهاس خیلی سختتره..بگو بره پیش حمید معصومی نژاد..روم

وای ماهی از دست تو
اینقدر خندیدم
بعدم بهش پی ام دادم
گفتم برای اینکه تنها نباشی برو پیش حمید معصومی نژاد...
اونم کلی خندید

اثر پروانه ای چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 18:46

چقدر زندگیت رنگی رنگیه

اسم شما نشان دهنده اینه که شما هم رنگی رنگی هستین

شاذه پنج‌شنبه 19 اسفند 1395 ساعت 17:18 http://moon30.mihanblog.com

فدات

مگی جمعه 20 اسفند 1395 ساعت 11:50

روزهای دور تند خیییلی خوبن تیلو؛) خیییلی
آخ من چند وقته بی خبرم از شما دوستام
ذوقناکم که اینجام باز

ولی من بهت بی سر و صدا سر میزنم
دائم

امیر شنبه 21 اسفند 1395 ساعت 07:17

سلام و صبح بخیر
کمتر از یک دهه به پایان سال مانده یعنی فقط کمتر از 200 ساعت.
نمیدونی با چه سرعتی داره پیش میره
اما من خرید های شخصی را انجام داده ام ولی خونه تکونی را نه شروع کرده ایم ولی ....
هر سال یه خانمی بود که می امد خونه و کمک می کرد و امسال هم رو اون حساب باز کرده بودیم ولی بنده خدا مریض احوال شده است که انشالله خدا شفا بهش بده و ما را هم از شر خونه تکونی نجات بده ...
میگن شیرین به فرهاد گفت از میان بیستون یه راهی باز کن فرهاد گفت سخت است یه کار آسونتر پیشنهاد بده ...
شیرین گفت بیا خونه تکونی کمک کن که فرهاد گفت راهی که گفتی از بیستون باز کن چهار بانده باشه یا هشت باند .....

سلام
روزتون بخیر
من خریدهام مونده... اما خونه تکونی را به شدت انجام دادیم
خخخخخ
فرهادم چه تنبلی بوده ها....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد