روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

اعصاب خراب

سلام

روزتون بخیر و شادی

خوب هستید دوستای خوبم




امروز یه کمی عصبی هستم

نمیدونم چرا گاهی به خودمون اجازه میدیم دیگران را عصبی و ناراحت کنیم

چرا فکر نمیکنیم شاید این کار ما تمام روز طرف مقابل را تحت شعاع قرار بده


صبح حدود ساعت 9  به سختی جای پارک پیدا کردم و رفتم داروخانه یه قلم داروی بدون دفترچه بخرم

این یعنی چیزی حدود سی ثانیه زمان

حالا شما فرض کن داروخانه شلوغ باشه میشه 5 دقیقه ... نه دیگه بشه 10 دقیقه

وارد دارخانه شدم هیچکس داخل نیست

دوتا خانوم دارن در قسمت پشتی داروخانه صبحانه میخورن

یه آقا هم نشسته پشت کامپیوتر

میگم : سلام

بلند میگم که متوجه حضور من بشن...

انگار نه انگار که من وجود خارجی دارم

آقای پشت سیستم با یه تامل طولانی سرش را بلند میکنه و فقط یک نگاه میکنه و باز با تامل میگه چند دقیقه صبر کنید

خب البته که طبیعی هست... داره کار انجام میده حتما

5 دقیقه میگذره یه آقایی وارد دارو خانه میشه میگه سلام آقای مهدوی... و یک راست به پشت سیستم میره و شروع میکنن به حرف زدن

من به ساعت نگاه میکنم

میگم : ببخشید....

اصلا انگار نه انگار

یک ربع کامل من همونجا ایستادم ... و هیچکس به روی خودش نیاورد

در این فاصله سه نفر دیگه هم اومدم و همونجا ایستادن و باز هم هیچکدوم از مسئولان داروخانه به روی خودشون نیاوردن....

باورتون نمیشه با چه اعصابی در سکوت از داروخانه خارج شدم....



اومدم دفتر

یه آقایی تقریبا سه ماه پیش کار مدرسه شون را برده و در این سه ماه پول را پرداخت نکرده

دقت کنید کارمدرسه... یعنی نمیخواد از جیب مبارک هم چیزی پرداخت کنه

هفته گذشته زنگ زدم گفته یکی دو روز...

بهش زنگ زدم ... رد تماس

یکساعت بعد... بازم رد تماس

زنگ زدم مدرسه... میگه کارها را خوشم نیومده

اخه آدم حسابی ، سه ماه گذشته... میگم چرا همون موقع نیومدی... میگه دلم نخواسته

و گوشی را قطع کرده

البته که من زنگ زدم به مدیر مدرسه و کل حال اون آقا را دیدم و پولم را هم دریافت کردم

اما چرا به خودمون اجازه میدیم اعصاب دیگران را در این حد داغون کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



پ ن 1: باورتون نمیشه اصلا معده درد گرفتم


پ ن 2: به همه این ماجراها یک آقای مشتری در بدو ورود من با سیگار وارد دفتر شده را هم اضافه کنید...

هرگز اجازه نمیدم کسی با سیگار وارد بشه

چون تا شب سردرد میگیریم و دیگه هیچ جوره خوب نمیشم






نظرات 5 + ارسال نظر
اناهیتا چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 15:11 http://khaterateman1369.blogsky.com/

واقعا همه جا پره از اون ادمای داخل داروخانه


خیلی صبح منو عصبی کرد

شاذه چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 19:45 http://moon30.mihanblog.com

منم به آنی معده درد میشم. کاش میشد هرکدوم هرجا که هستیم مسئولیتمون رو درست انجام بدیم...

منم تازگی اینطوری شدم
ای کاش

سعید پنج‌شنبه 28 بهمن 1395 ساعت 10:23 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام خوبین؟
منم از مردم طلب دارم که مال سال 92 یعنی 3 سال پیشه
زنگ میزنم چند بار که جواب نمیده بعدشم در کمال آرامش خاموش می کنه
اما خداییش من این جور وقتا تهدیدات بدی می کنم که خیلی وقتام جواب میده
اگه خواستین چند نمونه شو براتون بگم

سلام
روزتون بخیر
یواش یواش داریم کاری میکنیم که دیگه هیچ کس به هیچ کس اعتماد نمیکنه
والا
یواش یواش دیگه هیچ کاری را تا پول نگیریم تحویل نمیدیم... به هیچکس اعتمادی نیست

نفس1 پنج‌شنبه 28 بهمن 1395 ساعت 11:59 http://nafas1367.blogsky.com/

اینجور آدما هر روز داره زیاد و زیاد تر میشه...و هیچوقت هم برا من عادی نمیشه تا عصبی نشم...

اخه چطور عادی بشه
دقیقا اعصاب آدم را نشونه میگیرن

بانو میم جمعه 29 بهمن 1395 ساعت 12:51


شماره اون مرده رو بده من برم بپوکونمش‌‌‌‌...
خیلی نجیبی که سکوت کردی... من اینجور مواقع سکوت نمیکنم ‌‌‌‌...


الهی بگردم
شما دیگه در این حد عصبانی نشو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد