روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

گوشه نوشته 2

صبح روز جمعه ساعت 9 بیدار شدم

رفتم پایین و صبحانه خوردم

یه چای و یه لقمه ارده شیره... به به ... شیرین و خوشمزه

مامان قورمه سبزی را بار گذاشته بود

بساط سوپ هم به راه بود

هوس کردم یه کمی دسر با بیسکوییت درست کنم... یک ربعه آماده شد

بعدش به خودم گفتم چطوره ژله ی هلو درست کنم... خیلی دوست دارم این ژله را... اونم سریع حاضر شد

بعد گفتم بزار سالاد ماکارونی هم آماده کنم ... داداشم دوست داره... خواهر هم اومد کمکم ... همه چیز آماده بود که خواستم درب کنسرو ماهی را باز کنم و در حالی که با دقت داشتم میدیدم ... دستم را به شدت بریدم

داداش یه چسب آورد که بزنه روی دستم... دیدم دستاش داغه...

ازش که پرسیدم از گلو دردش شکایت کرد

یه نگاهی به گلوش انداختم و با وحشت بهش گفتم سریع آماده شو تا بیرمت بیمارستان...

شوهر خواهرم که گفت که میادش...

هیچکدوم از خوشمزه های بالا را نشد که بخورم...

اما در عوض فهمیدم که خواهرها و برادرم را بینهایت دوست دارم...

نظرات 16 + ارسال نظر
بانو میم دوشنبه 13 دی 1395 ساعت 16:22 http://banoo-mim.blog.ir

وای دختررر ... مراقب دست خودت بااش...

داداش بهتره ؟
خودت خوبی ؟؟

عزیزمی
من این چند روز هی یادت بودم
ممنون از احوالپرسیتون

امیر دوشنبه 13 دی 1395 ساعت 16:53

سلام
تو مرد هستی در تمام کارهایت نبینم عجز و ضعف از خودت نشون بدی
تو دوست خوب من هستی و دوست ندارمن که به اندازه یه دونه کنجد ناراحتی داشته باشی . تو الان مقاوم بودی و مقاومت کن تو محکمتر از روزگاری ، یروزگار سیلی بهت بزنه تو سیلی و تیپا اونو بزن |، تو می تونی بخدا می تونی . مقاومت کن و تو تنها نیستی خواهر و برادرات هستن
دوستانت هستند تو مرد رزم و بزم هستی وقت رزم مثل شیر بجنگ و وقت بزم خوش باش
تو تنها یه دختر نیستی تو فولادی عزیز . ...
ما هم پشتت هستیم و تنایت نمیزاریم یا علی بگو و دستتو بزار روی زانویت و بجنگ و برزم و رجز بخوان ....

اگر دشمن سنگ است ما الماسیم
اگر دشمن تیغ است ما فولادیم


چه نیرویی بهم دادی
اصلا الانه که برم جنگ با داعش

امیر دوشنبه 13 دی 1395 ساعت 18:24

سلام داعش ما دغدغه های فکری و مشکلات جلوی روی ماست . لباور کن این ها را از جلو رو برداریم داعش که هیچ ابر داعش را هم نابود می کنیم

دخترشیرازی دوشنبه 13 دی 1395 ساعت 20:46

سلام عزیزم خوبی خانم؟
تیلوی عزیزم امیدوارم خیلی خیلی زود اوضاع خوب بشه
مطمینی شماره درست گرفتی؟

سلام عزیزدلم
متشکرم از این همه محبتت ... والا همون شماره ای که بهم دادن را گرفتم... شاید اشتباه بهم دادن... دوست داشتی بهم بده شماره ت را

دخترشیرازی دوشنبه 13 دی 1395 ساعت 20:55

واقعا نمیدونم چی بنویسم برات که متوجه بشی چقدر نگرانه خودت و خانوادتم
مراقب خودت باش مراقب داداش باش مادرت.....

میماچمت نازنینم

لازم نیست چیز خاصی بگی ... من گرمای محبتت را از لابلای کلماتت حس میکنم

امیر سه‌شنبه 14 دی 1395 ساعت 07:57

سلام و صبح بخیر دوست خوبم

سلام و عمرتون بخیر و شادی

خاله ریزه سه‌شنبه 14 دی 1395 ساعت 07:58 http://yaddashte-yek-zan.blogfa.com/

داداشت خوبه؟؟ دستت چطوره تیلو جوون؟

همه چیز خوبه خدا را شکر
دستم که اصلا یادم رفته
الان که گفتی یه نگاهی بهش کردم دیدم خدا را شکر خوب شده

امیر سه‌شنبه 14 دی 1395 ساعت 10:08

سلام
دوست خوبم حال داداش گل ات چطوره

سلام دوست عزیزم
انشاله که با لطف خداوند رو به بهبوده

امیر سه‌شنبه 14 دی 1395 ساعت 13:51

سلام این روزا کمی بیشتر به داداش برس از اون ژله ها درست کن به خودت برس کمی تا قسمتی آرایش کن و وانمود کن که اصلا نگرانو ناراحت نیستی
نزار دادش بفهمه که تو نگرانش هستی . بهش بگو در مورد خواستگاری هم باید صداقت داشتی تا بهتر بتونیم تصمیم گیری می کردیم . و نباید این کار را می کردی تو می خواستی ما را در مقابل عمل انجام شده قرار بدی که این کار خوبی نبود

این کامنت را هر طور خودت دوست داری ویرایش کن یا حذف کن

سلام به روی ماهت
دقیقا میخواسته در مقابل کار انجام شده قرار بگیریم
ولی حالا بیشتر دلواپسشم تا دلخور... یا ناراحت

حامد سه‌شنبه 14 دی 1395 ساعت 14:46 http://hamed-92.mihanblog.com

میگما اگه کارتون زیاده اون خوردنیهای خوشمزه رو بدین ما میخوریم
مدیونی فکر کنی که من شکمو ام فقط خواستم برکت خدا دور ریخته نشه


به نظرت در اینهمه زمان اونا هنوز باقی موندن؟
تازه از کجا میدونی خوشمزه بود؟

حامد سه‌شنبه 14 دی 1395 ساعت 15:10 http://hamed-92.mihanblog.com

چیزی که تیلو خانوم با اون سلیقه درست کنه حتما خوشمزه س
ما که با شنیدنش دهنمون آب افتاد خدا کنه خانوم بارداری بچه کوچیکی کسی از اینجا رد نشه جواب اونا رو چی میخوای بدی

هورا
باید دعوتت کنم و هر چی بلدم بپزم و بدم بخوری تا نظر کاملا عوض بشه

رسیدن سه‌شنبه 14 دی 1395 ساعت 15:10

سلام خوبی خانم مهربون داداش چطوره . بهتره انشاءالله؟ خوب باشید به حق علی ایشالا.

سلام عزیزدلم
فدای اون دل مهربونت

حامد سه‌شنبه 14 دی 1395 ساعت 15:12 http://hamed-92.mihanblog.com

تفاوت سن تو ازدواج اینروزا نه تنها بد نیست بلکه مد شده
مهم اینه درک متقابلی داشته باشن
خیلیا فهم و شعورشون خیلی بیشتر از سن شونه

خب بله همین چیزا مد شده که هر روز آمار طلاق بالا و بالاتر میره

حامد سه‌شنبه 14 دی 1395 ساعت 18:24 http://hamed-92.mihanblog.com

آمار طلاق علتهاش اونقدر زیاده که تفاوت سن شاید یک درصدش باشه

منم گفتم بی توجهی به مسائل هست که باعث طلاق میشه
نگفتم صرفا سن...
منظورم این بود این روزها اینقدر چیزهای مهم را فراموش کردیم و به چیزهای بی اهمیت پررنگ نگاه میکنیم که همه چیز جابجا شده

سین بانو چهارشنبه 15 دی 1395 ساعت 08:58 http://happyhomehappylife.blogsky.com/

عزیم دستت چطوره مراقب خودت باش مهربوووون

دستم کاملا خوب شده... دیگه اصلا فراموشش کردم
ممنون از اینهمه توجهت

رسیدن چهارشنبه 15 دی 1395 ساعت 09:14

سلام عزیزم حال و احوال چطوره؟ اینقدر برام عزیزی که بخاطر تو زود به زود میام وبلاگ که از حالت خبر دار بشم . دوست خوب من مراقب خودت باش.

سلام خوشگل خانوم
وای چقدر خوب
یکی اینهمه منو دوست داشته باشه از شادی لبریز میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد