ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
امروز از صبح که اومدم یه عالمه کار را راست و ریس و مرتب کردم و پیش بردم
همش یه سره سرپا بودم و کار مرتب کردم
دیدم خیلی گرسنه شدم نگاه کردم به ساعت دوازده و نیم بود... واو... چه زود گذشت
دیدم دیگه خسته شدم بهتره که ناهار را بخورم و یه عالمه کار دیگه مرتب کنم.... اما... اما... اما...
ناهار خوردن همان و بیحال و حس شدن همان الان نزدیکه به دو ساعت و نیم هست که دارم هوله میرم و هیچ کاری نکردم
یه دفعه انگار انرژیم ته کشیده....
پاشو پاشو برو خونه دیگه کار کردن جایز نیست
........................................................
راستی پنجشنبه ی این هفته خبری نیست؟
نه باید کلی کار تحویل بدم تا هفت هستم
نه
ای خواهر
چشمم به این پنجشنبه ها سفید شد
خدابزرگه
1 یهویی هایی داشتی که چندتا پنجشنبرو جا داده تو خودش
Cheshmet b kole hafte roshan beshe khahar, 5shanbe k sahle:****
سلام و خدا قوت
از صبح تخته گاز رفتی و همه انرزی هاتو مصرف کردی عین ماشین هشت سیلندر با تمام قوا تخته گاز پیش می رفتی معلومه که انرزی ته می کشه ... اما نگران نباش تیلوی ما با کمی استراحت چنان شارز میشه که بیشتر از صبح اول وقت قبراق و پر انرژی میشه خصوصا این از این که پنجشنبه و جمعه هم به دنبالش هست یعنی سه روز استراحت کامل و شارز شدن
مراقب خودت و مامان و بقیه باش ... خوش بگذره با آقای ع ش ق =
عشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق
اقای عشق کجا بود؟
اصن روایت داریم بعد نهار باید کار و بار و ول کرد و گرفت خوابید! والاع!
وای عجب روایت خوبی
دلم بود...
و حرم بود...
و امامم بود و تنهایی...
حرم قبله...
حرم،کعبه...
عجب احرام زیبایی...
دو رکعت گریه سرکردم...
دو رکعت خاک گل کردم...
دو رکعت با تمام سنگ هایش...
درد دل کردم...
لباس اشک آماده...
سرم از شرم افتاده...
همیشه سنگ فرش او...
برایم مهر و سجاده...
زیارت نامه می خواندم...
دلم گرم زیارت شد...
نگاهم خورد بر قبرش...
نمی دانم جسارت شد...؟
به پای پنجره فولاد...
دل روی دل افتاده...
گذار کشتی طوفان زده...
بر ساحل افتاده...
نفس پشت نفس...
ایوان به ایوان سیر می کردم...
گلاب چشم هایم را...
برایش خیر می کردم...
بیا پیراهنم بو کن...
هنوز عطر حرم دارد...
فقط ایوان و سقاخانه و
یک صحن کم دارد...
دلم،آهو...
دلم از او...
دلم مشغول گفت و گو...
بزن نی زن به نام او...
بگو یا ضامن آهو...
#صلی_الله_علیک
#یاعلی_بن موسی الرضا
سلام و صبح شما بخیر
چه اشکال داره استراحت کنی خب ؟؟؟ این همه تلاش و انرژی ... یه روزم آدم بی حس بشه طبیعیه...
راست میگی بخدا
اولین شب ربیع الاول ماه ولادت نبی اکرم مبارک باد [گل][گل]
صبح اولین روز ربیع الاول شما دوست خوبم بخیر
لامصب این غذا خوردن مثل تیر میمونه
میخوری می افتی
راست میگی
قبلا برات پیام گذاشتم
همون دختر مجرد که با مرد متاهل بودم
خلاصه رابطه مو تموم کردم
اما همچنان اون جملت تو ذهنمه که اگه اقای دکتر متاهل هم بود باهاش دوست میشدی
هیچوقت نفهمیدم حرفت رو
تنها چیزی که فهمیدم این بود که یعنی دوست میموندم
اما خودتم گفتی کات کن
آخیش عزیزدلم
مطمئن هستم بهترین تصمیم را گرفتی و هرگز پشیمون نمیشی
من اینقدر به آقای دکتر علاقمندم که واقعا اگه اینطوری بود نمیتونستم جدا بشم...
سلام
آخر هفته است و ساعت هم انگار خسته است و اون هم لنگان لنگان جلو میره و شاید هم جلو نمیره ... شما عزیزان هم که نیستند نه دلی می مونه و نه دماغی
بقول شاعر:
شراب در جام زر در دست کافر
حرام اندر حرام اندر حرام است
شراب حرام است در جام زرین چیزی خوردن هم حرام است از دست کافر خوردن هم حرام است .حالا شده حکایت ما آخر هفته است و بی رمق و وقت هم نمیگذره و شما دوستان خوب هم نیستید ... عجب حکایتی شده داستان ما
حوصله نداشتم یک ساعت مرخصی گرفتم و برم خونه
هورا
سلام اگه دوست نداشتید جواب بدید پاک کنید
نمیدونم چرا حس میکنم اقای دکتر متاهلند که زیاد نمیتونن برای شما وقت بذارن
امیدوارم حسم اشتباه باشه چون واقعا حیفید....
سلام عزیزم
راحت باشین اصلا جای نگرانی نیست
ایشون همه وقتشون ماله منه
روزی هزار بار حرف میزنیم... اینکه نمیتونن به من زیاد سر بزنن من پدر سختگیر دارم که با هم کار میکنیم و امکان دیدار میسر نمیشه
سلام و صبح بخیر دختر دیار نصف جهان
سلام عمرتون بخیر
سلام
خوبین
خوش آمدی عزیز جان قدم ات رو چشم
لطفا گزارش لحظه به لحظه با تمام جزئیات سه روز گذشته را اعلام بفرمایید.
چشم
منم نتونستم کاملا ترکش کنم اون لحظه که کامنت دادم کامل ترک کرده بودم اما نشد تصمیم گرفتم باشیم اما خیلییی دورارورررررررر خیلی دورررررررر
ناامیدت کردم فکر کنم
به نظرم اینطوری لحظه های زیادی را از دست میدی
به نظرم اگه کامل ترکش کنی فرصتهای زیباتری میسازی
تایید نشد نظرم؟!:|
چرا ؟
برام جالبه چرا همه اینجوری فکر میکنن
هیچ کسی نمیدونه من باهاشم پس فرصتها ساخته میشه و اگه کسی بره تو دلم این رو ترک میکنم
فقط ارامشی ک الان با ابن هست با هیچ کسی ندارم
منظورتون از فرصتها رو از دست میدی نمیفهمم
باز بگین به زنش بدی میکنم میفهمم
من جور خاصی حرف نمیزنم
بعدم فکر نکنم شما وقتی ایشون را دوست داری چشمات شخص دیگه ای را ببینه و دلت جایی گیر کنه...
به زنش بدی میکنی؟
تیلووووو من خارجکی حرف میرنم؟
یه دوستی در حد همکار بودنه
من خیلی سختتت پسندم تا 30 سالمم نشه ازدواج نمیکنم
اره مثلا بگین داره به زنش خیانت میکنه و من مقصرم البته میگم دوستی در حد همکار گاهی با درد دل
میدونی از وقتی با تو یا چندنفر حرف زدم حس میکنم شماها فکر کردین من عاشقشم!
گاهی حس میکنم بعضی رابطه ها مختص به خودته
یعنی کسی متوجه ش نیست
چقدر من حرف میزنم
پوفففف
خارجکی که نه اما ... بابا یه دوستی در حد همکاری که دیگه اینهمه سرو صدا نداره... خیانتی در کار نیست با چهارتا حرف ساده سرکار و این رفتارهای همکارگونه... والا این چای خوردنا و حرف زدنای سرکار برای همه هست... اینکه دیگه خیانت محسوب نمیشه