روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

آرامش یخ زده ...

سلام

صبح تون گرم و نرم

خوبین

اینجا هوا امروز یک دفعه خیلی سرد شده....

من که اینقدر پوشیدم که گرم و نرم هستم اما دلم برای این درختای توی کوچه که دارن میلرزن میسوزه....

همه چیز در خانه ی ما یک طور کرخت و یخ زده شده .. امیدوارم مادرجان به زودی خوب بشن و همه چیز گرم و نرم و دلنشین بشه باز....



از امروز به مدت دوماه قرار شده یک ایده از من در محل کارم به اجرا گذاشته بشه که پدرجان باهاش مخالف بودن... من و آقای دکتر کلی در موردش مشورت کردیم و تصمیم گرفتیم امتحانش کنیم... خدا کنه پشیمان نشویم




تاحالا به میز کار خودتون دقیق نگاه کردید؟

میز کار من یک دونه کاج داره که یادگار یه روز به یادموندنی با آقای دکتر هست....

یک گیره ورق گیر کوچک دارم که اونم یادگار یه رفاقت دیرین هست

یک عروسک نرم و پشمالو دارم که جای موبایلی هست و اونم هدیه یه دوست از یه دوره خوب زندگی....

دفترچه ی خوشگلی رو میزم دارم که دست ساز خودم هست

هولدرکاغذهام که یک عکس از زمان به دنیا اومدن مغز بادوم بهش نصب شده

یک خودکار قهوه ای

یک مداد اتد ساده

تبلتم

اسپیکر گرد و قلمبه ای که تازه هدیه گرفتم و امروز روی رادیو آهنگ تنظیم شده

یک قندان پر از قند قهوه ای

(میز کار من خیلی بزرگ هست.... و من یک سمتش میشینم... نزدیک به دو متر و نیم....)



نگران هیچی نباشید... این سختی هایی که الان ذهنتون را آزار میده به زودی تمام میشن... شیرینی های تازه کامتون را عسل میکنند و زندگی ادامه دارد....


نظرات 16 + ارسال نظر
delaram دوشنبه 1 آذر 1395 ساعت 09:16

Omidvaram karet mesle hamishe por ronagh beshe
Kamet asal
Salam tiloie shad
:)
Shad bemon

دخترشیرازی دوشنبه 1 آذر 1395 ساعت 09:17

شیرازم یهو سرد شد و از امروز تا آخر زمستون بینیه من قرمزه قرمزه
جوری که همکارام کلی صبح اذیتم کردن با این بینی قرمز
......................................
ای خدا مادرجون زود زود خوب بشن.
......................................
میز من:
گوشه بالا سمته راستش جاچسبی و منگنه و جا کاغذیه...به رنگ آبی
سمته چپ 4تا دستگاه کارتخوان
1مشتری دارم 1دختر کوچولوی ناز داره بهم 2تا کفشدوزکه خوشکل داد که چسبوندمش رو مانیتورم
جعبه ی دستمال کاغذی و آینمم که همیشه کنار دستمه
1دونه پد موسه آبیه خیلی خیلی خوشرنگم تازگیا خریدم و دوسش دارم

وای
یعنی وجه مشترک من و شما را پیدا کردم
من 5 تا کفشدوزک قرمز 2 تا کفشدوزک آبی و دو تا کفشدوزک سبز روی مانیتورم دارم

دخترشیرازی دوشنبه 1 آذر 1395 ساعت 09:39

جدا خیلی از اخلاقیاتمون و علایقمون شبیه به همه
تا حالا خیلی پیش اومده
اما کفشدوزکا دیگهه جالبتره

احساس نزدیکی میکنم بهت وقتی به این چیزا فکر میکنم

امیر دوشنبه 1 آذر 1395 ساعت 10:15

میز کار من یه پایه نوار چسب و اسپیکرهای سیستم و یک فقره منگه با گوشی تلفن و یک عدد پانچ و یک قبضه لیوان که هم ابخوری است و هم چای و کلی کاغذ که بیشترشون باطله است هر دوسه روز یک بار همه را جمع می کنم ولی دوباره انباشته میشه
و یک عدد تابلوی کوچک که اسم و سمت روی آن نوشته شده و میز هم یک متر و چهل هست و البته تو اتاقم دو نفر دیگه از همکارام هستند که خیلی با هم صمیمی هستیم

حامد دوشنبه 1 آذر 1395 ساعت 10:36 http://hamed-92.mihanblog.com

سلااااام صبح بخیر و ممنون بابت اینهمه انرژی مثبت اول صبح
آره اینجا هم سر شده منم امروز با تیپ زمستونی رفتم سرکار
رو میز کار منو باید شطرنجی کنید چون همه چی پیدا میشه روش از نقشه و پلان و برنامه تولید گرفته تا تقویم رو میزی و جاچسبی و کازیه و لیوان و قندون و یه جا مدادی با کلی مداد مختلف
تازه شم چند روزه این خدماتی مون نیومده الان که دقت میکنم باید خودم یه دستمال بکشم رو میزو

ایشالا مامان بزودی حالشون بهتر بشه

سلام
صبح شما هم پر انرژی
ممنون از دعای خوبتون برای مامان
چه میز هیجان انگیزی داری - دلم از اون میزا خواست

حامد دوشنبه 1 آذر 1395 ساعت 10:37 http://hamed-92.mihanblog.com

سلااااام صبح بخیر و ممنون بابت اینهمه انرژی مثبت اول صبح
آره اینجا هم سر شده منم امروز با تیپ زمستونی رفتم سرکار
رو میز کار منو باید شطرنجی کنید چون همه چی پیدا میشه روش از نقشه و پلان و برنامه تولید گرفته تا تقویم رو میزی و جاچسبی و کازیه و لیوان و قندون و یه جا مدادی با کلی مداد مختلف
تازه شم چند روزه این خدماتی مون نیومده الان که دقت میکنم باید خودم یه دستمال بکشم رو میزو

ایشالا مامان بزودی حالشون بهتر بشه

اینقدر خوشم میاد نظراتت دوتا دوتا میان

امیر دوشنبه 1 آذر 1395 ساعت 10:48

شب بسیار سرد بود و های می کردی بخار از دهان و دماغ ها بیرون میزد . روی تختم دراز کشیده بودم و پتوی نرم کرم رنگ را روی پاها تا سینه ام کشیده بودم بخاری اتاقم رو درجه کم تنظیم شده بود روی هم رفته گرمای مطبوعی را ایجاد کرده بود که می توانست زمینه یک خواب راحت و بی دغدغه را فراهم آورد... اما من نه تنها خوابم نرفتم بلکه اصلا حالت خواب را هم نداشتم ... داشتم به وقایع این روزا فک می کنم به گذشته ، به آینده نور چراغ خواب قرمز رنگ منو به فک فرو برده بود داشتم به ایده ای که میخواستم اجرا کنم فک می کردم ایده ای که یه رای موافق و یک رای مخالف و یک رای ممتنع داشت . میبایست برای دفاع از طرح ام و لایح ام دلایل محکم و قانع کننده ای پیدا کنم تا بتونم حداقل دو رای مثبت داشته باشم . به همه جوانب آن فک می کنم عواقب و پیامدهایش را می سنجم خلاصه قصد دارم تا اخرین نفس از طرح ام دفاع کنم . الان شب از نیمه گذشته ولی هر چه فک می کنم چیز دندان گیر و قابل ارائه به ذهنم نمی رسه . لذا از فک کردن به آن منصرف میشوم و به خودم شب بخیر می گویم و پتو را روی سرم می کشم و پلک هایم را روی هم می گذارم تا .....

شبا سرد میشه ها اما من از بخاری خوشم نمیاد هنوز... پارسالم اصلا تو طبقه خودم بخاری روشن نکردم... امسالم همینطور... تا حالا که حتی بهش فکرم نکردم...

امیر دوشنبه 1 آذر 1395 ساعت 11:03

انشالله مادر جان به زودی خوب میشه و صد البته که باید براش لیمو شیرین و نارنگی و پرتقال اب بگیری روزی یک لیوان و سعی کنی دم کرده زنجبیل و دارچین هم بهش بدی

ممنون از دعای خوبتون
کار ازاین حرفا گذشته...
آب همه میوه ها اثر نکرد ... آناناس هم دادیم ... آویشن هم دم کردیم... هرچی دمنوش بود امتحان کردیم...

امیر دوشنبه 1 آذر 1395 ساعت 11:30

عکس کی در پست هست جنبه تزئینی داره و شخص خاصی نیست


چرا شوخی های من اینقدر بی مزه س که هیچکس متوجه نمیشه در حال شوخی هستم؟

امیر دوشنبه 1 آذر 1395 ساعت 12:15

نه بی مزه نیست بلکه من ای کیو ام پایینه

عیب از فرستنده نیست گیرنده من بقول کلاه قرمزی دچار اکشال شده

نخیر
من میشناسمت
گیرنده هات ضعیف نیست

امیر دوشنبه 1 آذر 1395 ساعت 14:14

فعلا خدا نگهدار

دارین میرین؟
امروز که اصلا حرف نزدیم

امیر دوشنبه 1 آذر 1395 ساعت 15:47

سلام
خدا قوت دختر زیبای تمام جهان

امیر دوشنبه 1 آذر 1395 ساعت 17:20

غروب سرد اولین روز از آخرین ماه پاییز است و درختان لخت و عور تن به سرما داده اند شاید در حال تمرین و آماده سازی خویش باشند برای فصی سرد زمستان . کس چه میداند شاید هم قصد دارند بگویند غرور ی که در بهار و تابستان داشتیم اکنون ریخته و می بیند که هیچ همدمی نداریم جز چند تا کلاغ پیر که اونم گهگاهی پیدا می شوند و تنها دلخوشی ما به همین کلاغ هاست شما ادم ها هم غرور نداشته باشید تا همیشه بهاری بمونید

غروب سردی هست
دلم گرفته
دلم میخواد یکی باهام حرف بزنه... گپ بزنه... اینقدر خالی و بی صداست اینجا که آدم دلش ....

امیر دوشنبه 1 آذر 1395 ساعت 20:51

خدا نکنه که تنور دل ات سرد باشه با فکر کردن به چیزای خوب گرمش کن به خاطرات خوب به ادمای خوب به جوونی ات که شاداب و پر انرژی هستی فک کن و تنور دل ات را روشن و گرم نگهدار

. سه‌شنبه 2 آذر 1395 ساعت 00:22 http://a363.blogsky.com

چطور عذاب وجدان نمیگیری که میری «گیلاس» رو ترغیب میکنی که آویزون زندگی یه پیرمرد زن دار بشه؟؟؟؟؟ اگه یکی مثل گیلاس این کارو با خودت بکنه چه حسی بهت دست میده، واقعا چه جور آدمی هستی!!! اصلا یه لحظه خودتو جای اون زن بیچاره میذاری؟! با این ظلمی که در حق آدمی که روحش از وجودت هم با خبر نیست میکنی چطوری شبا خوابت میبره؟

تو چطور شبها خوابت میبره وقتی خود گیلاس را اصلا نمیبینی؟
چطور وقتی میتونی آدمها را ندیده بگیری احساس خوب داری؟
گیلاس هم یه زن عین من و تو ... نه آویزون کسی هست... نه مزاحم زندگی کسی.... به نظر من به جای قضاوت کردن دیگران... مراقب رفتارهای خودمون باشیم

دخترشیرازی سه‌شنبه 2 آذر 1395 ساعت 08:49

سلام بر تو ای خانم گل قشنگه خودم
خوبی عزیز؟
چه می کنی با هوای سرد؟

سلام عزیزم
ممنون خیلی خیلی بهترم
شما چطوری بهتر شدی؟
من کلا با لباسای زمستونی رابطه خوبی دارم... تو دفترم هم سرد نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد