روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

عاشقانه های موزیکال

سلام

چند روزی بود که آهنگ های آلبوم سی سالگی را به آقای دکتر داده بودم

هر روز هم از آهنگها و زیبایی و شعرش تعریف میکردم

هر روز هم آقای دکتر میگفتن که هنوز گوش ندادن

حقیقتش اینه که خیلی از آهنگها و کتابها و ... را که زیبایی خاص و مبهوت کننده دارند با هم  ازش لذت میبریم، حالا هرچند از راه دور...

دیشب آخرای شب بهم زنگ زدن گفتن بیا دوتایی بشینیم این آلبوم را گوش بدیم

یکی از آهنگها را سه بار پلی کردن و دفعه سوم با صدای بلند با هم دیگه خوندیمش... خیلی خوب بود

آهنگهای آخر را در سکوت میشنیدیم که دیگه نفهمیدم چی شد

صبح با صدای گوشیم که زیر دنده م بود بیدار شدم

ساعت نزدیک شش.... آقای دکتر بود

گفت که دیشب آهنگهای آخر بوده که خوابشون برده ... داشت معذرت خواهی میکرد که با غش غش خنده ی من متوجه شد که منم خوابم برده و اصلا نفهمیدم چی شد



پ ن 1 : این پست را دقیقا از ساعت هفت و نیم صبح دارم مینویسم

پ ن 2 : دندون سالمم چرا اینقدر درد میکنه؟

پ ن 3 : چقدر خوبه لابلای ازدحام روزها دوست داشتن هامون گم نشن

نظرات 14 + ارسال نظر
امیر سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 11:42

خاطره هاست که به جا می مونه
آنگاه که کتارب تاریخ عمر را ورق بزنیم و همراه مرکب خیال به عقب برگردیم خاطرات زیادی را می بینیم که گاه لبخند بر لبمان می نشاند و گاه نم اشکی چشمانمان را می نوازد و گاهی هم بغضی سنگین در گلویمان می شکند....
همه خاطرات گذشته زیبا هستند چه تلخ و چه شیرین ....
و چه خوب است که آهنگ و شعر و موزیک و ... را یکجا داری . و چه زیبا تر آنگاه که با معشوق با هم اونم از راه دور و در دل شب گوش بدین و از همه زیباتر اینکه با هم خواب برین و با هم بیدار شوید .

بی جهت نگفته اند که دل به دل راه دارد. ان هم آزاد راه با هشت باند

اما گاهی دوری اینقدر سخته که ترجیح میدی کمتر عاشق باشی و بیشتر نزدیک

سلام سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 12:12

چه قدر عاشقانه های تو و آقای دکتر بکر و قشنگن


شما به من و آقای دکتر لطف دارین

امیر سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 12:32

میدونم که دوری سخته و نزدیکی بهتر اما من از تمام شدن و کوتاهی دوران نزدیکی و وصال می ترسم . همه انتظار می کشیم عید بیاد 360 روز انتظار برای یک روز عید وقتی عید برسه تا چشم به هم بزنی عید تمام شده بدون اینکه اذتی برده باشی یا کاری کرده باشی و دوباره انتظار تا سال بعد. به همین خاطر من زود تمام شدن دوره وصال بشدت واهمه و ترس دارم . سختی انتظار را می کشم اما تاب زود گذشتن وصال را ندارم ...

من با این قانون موافق نیستم
همه چیز را نمیشه به هم تشبیه کرد

delaram سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 12:33

:)

حامد سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 13:01 http://hamed-92.mihanblog.com

این خواب رفتن پشت گوشی رو منم تجربه کردم ممنون که یادم انداختین
یادش بخیر

اخیش
ببخشید اگه خاطره ش اذیتتون کرد

دخترشیرازی سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 13:31

خسته نباشید هم شمو هم برادر آقای دکتر
پدر مخابراتو درآوردیدا
اگه به این راحتی دوست داشتنا گم بشن که دیگه هیچ....

خخخخخخخخ

نگران نباش مخابرات از این قبیل کارها بکنی خوشحال میشه
مخابرات دلگرم به همین دست مکالمات هست
اما باید بگم که اطلاع داشته باشید سر یک ساعت که بشه خود به خود تماس قطع میشه

امیر سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 14:06

به نظر من مخابرات باید به این ها جایزه و تخفیف بده که این همه مکالمه دارند ...


نظرتون را بهشون بگین
ما ازتون ممنون میشیم

دخترشیرازی سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 15:09

عزیزمی

mahee سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 18:03

اخ که چه کار باحالی کردین..
کاش مخابرات مکالمات شمارو رایگان میکردا

کااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااش

امیر سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 19:29

کاش یارب آشنایی ها نبود
یا به دنبالش جدایی ها نبود

یا که او با من نمی شد آشنا
یا مرا از او نمی کردی جدا

بی تو می سوزد دل بی تاب من
روزو شب خورشید من مهتاب من

آشنایی ها اگه در آن فراق و هجر و جدایی نبود چقدر خوب بود

و شاعری هم گفته :
اگر در خواب میدیم غم روز جدایی را
به دل هرگز نمی دادم خیال آشنایی را

جدایی تا نیفتد دوست قدر دوست نمیداند
شکسته استخوان داند بهای مومیایی را


امیر سه‌شنبه 6 مهر 1395 ساعت 19:40

سلام
نوشتین خاطرات فقط جایی را اشغال می کنه اینطور که شما می گویید فقط مثل یک فایل برای بایگانی کردن است . و ربطی به دل ندارد . من با این نظریه موافق نیستم :
شاعر گفته :
من از چشمان خود آموختم رسم محبت را
که هر عضوی به درد آید به جایش دیده می گردید.

اگه خاطرات به دل ربطی نداره ؟ چرا با دیدن عکسی لبخند می زنیم و خاطرمان خوش می شود و با دیدن یکی دیگر که یکی از اعضای نزدیک خانواده که دیگر در بین ما نیست با دیدن عکسش مکدر می شویم . یاد خاطراتنش و نبودش دل ما را به تنگ می آورد.

خود من با دیدن عکس بابا خیلی ناراحت می شوم و یاد خاطراتش که با هم بودیم و خاطرات تلخ و شیرینی که داشتیم اشک را به چشمانم می آورد.
به نظر من خاطره بی جان و مرده نیست بلکه دارای روح است و زنده ولی الان جلوی چشمان ما نیست ولی فلاش بک که می زنیم دوباره خاطرات زنده و یاد اون دوران تازه می شود.

شاید هم من چون ادمی خیال گرا و ایده الیسم هستم و سعی می کنم خاطراتم همیشه برام تازه و زنده باشم اینطوری است .

سلام
خاطره جان داره و زنده س
اما نمیشه با خاطره ها زندگی کرد... کسی که با خاطره ها زندگی کنه داره دوران پیری و کهنسالی را سپری میکنه حتی اگه بیست ساله باشه
خاطره برای یک لبخنده ... برای یک قطره اشک .... برای دقایقی... اما با خاطره ها نمیشه زندگی کرد
نمیشه آینده ساخت

امیر چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت 07:20

سلام
و صبح بخیر
صبح روز چهارشنبه 7 مهرماه بر شما خجسته و میمون باد انشالله که چهار تا از حاجات تان را بر آورده و چهار تا حسنه به حساب شما واریز گردد.

وای چقدر زود شد چهارشنبه
همه ی کارهام مونده

سلام به روی ماهت
چطوری دوست خوب من؟

دخترشیرازی چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت 08:22

سلام بر تو ای تیلو تیلوی عزیز و دوست داشتنی و البته پرکار
خوبی خانم گل؟
ایام به کام می باشد؟

سلام خوشگلتر از همه ی گلهای جهان
من که خوبم
عالیم
شما خوبی؟

دخترشیرازی چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت 08:37

انشاالله عالی تر بشی
منم خوبم شکر


خداراشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد