روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

هوسانه...

سلام

دارم کار میکنم

وسط کار کردن دلم انگور میخواد

بعدش هوس گلابی میکنم

هم گلابی هم انجیر و هم انگور روی میز هست... نه نمیخوام


دارم رنگها را مرتب میکنم یهو دستم را میزنم زیر چونه ام و میرم تو فکر

دلم یه عالمه کاموای رنگی رنگی میخواد

دلم یه عالمه ربان رنگی رنگی میخواد

دلم میخواد بادبادک کاغذی بسازم

دلم میخواد گوشیم را عوض کنم

دلم میخواد از دست این تبلت سنگین راحت بشم

دلم میخواد این دفتر کار جدیدی که دیدم را بخرم

دلم میخواد چند تا دوست خوب و نزدیک پیدا کنم

دلم میخواد چند تا از دوستای مجازیم بشن دوستای واقعیم

دلم میخواد برم بازار کلی کاغذ و مقوای رنگی بخرم

دلم میخواد الان برم سروقت نقل بادومای داخل فریزر

دلم میخواد یکی برام شربت خوشمزه درست کنه

دلم میخواد الان تو اتاقم تو تختم خواب بعد از ناهار برم

دلم میخواد

دلم میخواد

دلم میخواد صبح خیلی زود که داره نسیم خنک مردادی به صورتم میخوره با آقای دکتر برم پیاده روی

دلم میخواد نزدیک ظهر برای آقای دکتر میوه پوست بگیرم و نزارم به کاراش برسه

دلم میخواد آقای دکتر اینجا باشه با هم چای بخوریم

دلم تو را میخواد

و همه این بهانه ها به خاطر توست...

دلم میخواد حرف که میزنی تو چشمات نگاه کنم

دلم میخواد نزدیک باشی و اون لبخند آشنات را هی ببینم

دلم تو را میخواد که بهانه میگیرم

بیا.... قشنگ ترین بهانه ی زندگی .... بیا

نظرات 18 + ارسال نظر
ْسلام سه‌شنبه 19 مرداد 1395 ساعت 16:17

تیلو جونم...من از ته ته قلبم حاضرم که خواسته شماره هشت و نه شما رو برآورده کنم،یعنی بشم دوست مجازی شما که واقعی میشه
اونوقت خودم برات شربت درست میکنم و ازت میخوام برام بادبادک درست کنی با کاموا و ربان رنگی
راستش منم خیلی دوست دارم که دوست مجازی تو دنیای واقعی داشته باشم و باهاش صمیمی بشم،با بانو پیامکی دوستمو خیلی حس خوبیه
ولی راستش دوست دارم یه دوستی که فیزیکی هم باشه

چقدر تو خوبی دختر
حرف نداری

سلام سه‌شنبه 19 مرداد 1395 ساعت 16:46

مرسیخودت حرف نداری

سلام سه‌شنبه 19 مرداد 1395 ساعت 16:56

آخ جون آنلاینی

اوهوم
همیشه آنلاینم
بستگی داره کی بیکار باشم

حامد سه‌شنبه 19 مرداد 1395 ساعت 17:35 http://hamed-92.mihanblog.com

یاد یه ترانه ی قدیمی افتادم
تموم این حرفا بهونه ست بهونه های عاشقانه ست
اگه من از تو گله دارم عاشقتم همش بهونه ست


چقدر خوب
این نشون میده که الان چه روحیه شادی دارین... هیچی نمونده یه کمی هم قر بدینا

حلما سه‌شنبه 19 مرداد 1395 ساعت 17:51

سلام من یک معلم هستم که امسال استخدام شدم و در اصفهان دوره میبینم. مرکز شهید باهنر. خواستم بگم من هم تو شهر شما حس دلتنگی به همسرم دارم شدیددددد.

اخیش
باهنر کدوم سمته؟
سمت پروین؟
چرا همسرتون نیومدن؟
البته مقطعی هست
تمام میشه غصه نخورین
بعد از این دوریها کنار هم بودن خیلی شیرین تر هستش

مدادرنگى سه‌شنبه 19 مرداد 1395 ساعت 20:00

دلت واسه من تنگ شده تیییییلو؟؟؟؟
بهونه ى منو مییییگیرى آیا؟؟؟؟؟

اوهوم
همیشه

mahee سه‌شنبه 19 مرداد 1395 ساعت 23:01

ای کاش بهانه های دلتنگیت تموم بشن..

چقدر خوبه که دوباره میای بهم سر میزنی
فکر کردم دیگه دوستم نداری

شاذه سه‌شنبه 19 مرداد 1395 ساعت 23:20 http://moon30.mihanblog.com

طلوع ماه چهارشنبه 20 مرداد 1395 ساعت 00:00

آخییییی
خوب حالا اون موردایی که میتونی رو انجام بده شاید دلتنگی هات کمتر بشه.
امان از وقتایی که دل ادم بهونه گیر میشه...

سلام خانوم
کجایی دلمون براتون تنگ شد


بهونه بود بیشتر تا خواستن

حلما چهارشنبه 20 مرداد 1395 ساعت 08:07

همسرم و فرزندم نیومدن یعنی امکانش نیست که بیان. ما رو به روی ترمینال کاوه هستیم.

آخیش دوری سخته براتون ... تازه برای فرزندتون سخت تره
زودی دوره تموم میشه
نگران نباشین
انشاله بعدش که شاغل بشین همه این سختی ها فراموش میشن

بهار شیراز چهارشنبه 20 مرداد 1395 ساعت 08:57 http://baharammm.blogsky.com/

تمام این حرفا بهانه اس
بهانه های عاشقانه اس

نازلی چهارشنبه 20 مرداد 1395 ساعت 09:40

چه ارزوهای رنگی رنگی خوشکلی


زود زود بیا بهم سر بزن

سلام چهارشنبه 20 مرداد 1395 ساعت 10:10

صبح بخیر،از صبح تا حالا چشم دوختم به وبلاگت تیلو جان
منتظرم آپ کنی
راستی از تو کامنت ها فهمیدم ساکن اصفهانی درسته؟خوشحال بودم که میتونم یه دوست واقعی پیدا کنم

اصفهانم... شما نیستی؟
دوست واقعی هستیم... فقط تو دنیای مجازی

حلما چهارشنبه 20 مرداد 1395 ساعت 10:13

ممنون عزیزم.

ممنون به شما خانوم معلم
میدونم که معلم بی نظیری میشی

امیر چهارشنبه 20 مرداد 1395 ساعت 10:51

سلام
مثلی هست که میگه گر هوسه یکی بسه
اما چیزی بوده که هوس آن را نکرده باشی
از طرفی گفتن آرزو بر جوانان عیب نیست ....
دوست دارم انگور و گلابی را همراه با آقای دکتر در نسیم صبحگاهی میل نموده و سپس با کمک هم با روبان و کامواهای رنگی بادبادک ساخته و سپس برین بادام هی تو یخچال را در آورده و بعد از ناهر رو تخت بخوری و عصر با کمک دکتر بری دفتر جدیدت را آماده کنی و همونجا هم دکتر شربت درست کرده و بخورین و تو هم برا دکتر میوه پوست بگیری و منو هم از دوست مجازی به دوست حقیقی تغییر بدی و زندگی ات را با دکتر شروع کنی ....

به نظر فقط تو اینهمه خیال بافی میتونستم شما را به حقیقی تغییر بدم
آقای دکتر بیاد بادبادک درست کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ربان و کاموا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حتی فکرش هم خنده داره... چون میشناسمشون میگما..... شربت درست کردن شاید...

حلما چهارشنبه 20 مرداد 1395 ساعت 12:11

لطف دارین.

دخترشیرازی پنج‌شنبه 21 مرداد 1395 ساعت 08:28

ای بابا
وای از این دلتنگیا
وای از این بهونه ها
بدیش اون بغضیه که راه گلوتو میگیره و تو باید دختر منطقی باشی و درک کنی شرایطو که آخرشم 1 آفرین شنیدن نصیبت میشه


دقیقا همینطوریه

گلشن پنج‌شنبه 21 مرداد 1395 ساعت 10:51

منم میخوام اونو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد